رضا رئيسي كه فعاليتهاي داستاننويسي و نيز ساخت فيلمهايي را با موضوع جنگ در كارنامهي خود دارد، معتقد است، طيف مخالف نگاه تازه به جنگ، در حال رسيدن به نوعي خودنگري هستند.
رئيسي در گفتوگويي با بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) كه در محل اين خبرگزاري انجام شد، از تغيير فضا براي نوشتن از جنگ، عقبنشيني برخي نويسندگان، روشنفكري و جنگ، تصميمگيريهاي فرهنگي و برخي موضوعهاي ديگر سخن گفت.
آيا فضا براي نوعي ديگر از جنگ نوشتن عوض شده است؟
اين داستاننويس دربارهي اينكه آيا شرايط و فضا براي نوشتن از جنگ با نگاههاي متفاوت و تازه بهوجود آمده است، با تذكر اين نكته كه جنگ را تنها از منظر نظامي نميتوان نگريست، چنانچه با اين نگاه هم تا به امروز نتيجههايي را كه ميبينيم، داده است، توضيح داد: البته هنوز بهطور كامل اين فضا عوض نشده است، اما ميتوان گفت برخي مراكز كه بهنوعي سفارش كار ميدهند، يا آنهايي كه در جنگ خودشان را سهيم ميبينند و به اين معتقدند كه تقدس در آن نبايد از بين برود، تا حدودي دارند به يك خودنگري ميرسند، چون ميبينيم آثاري آرامآرام دارند ميآيند. حتا با توجه به عكسالعملهاي تندي كه كمي بعد هم فروكش كردند. ازسوي ديگر، بحرانها، شرايط ، روزمرگيها و دغدغههاي روزانهي ما تا حدي باعث شده كه خيليها كمتر به اين آثار خوب توجه كنند و اگر كاري هنري هم ميآيد، در اين فضا گم ميشود.
بحران ما كتابخواني است
رضا رئيسي با بيان اينكه يكي از مشكلها و بحرانهاي ما كتابخواني هم هست، يادآور شد: شماي مخاطب زماني ميتوانيد درگير شويد كه خواننده زياد است و ميدانيد كه اين كتاب ميرود در بازار، موفق ميشود و خواننده دارد؛ اما در چنين شرايطي، اگر هم اين كتابها منتشر شوند، بهزودي در طيف عموم و هياهوي روزمرگي و مشكلات گم ميشوند.
او همچنين متذكر شد: حتا بسياري از آنهايي هم كه موضع ميگيرند و خود را صاحب اين فرهنگ ميدانند، بهندرت كتاب ميخوانند و فقط براساس شنيدهها موضعگيري ميكنند. مثلا دربارهي «كبوتر و قلب سنگي» حتا با صراحت به من توهين هم شد، درحاليكه اصلا كتاب را نخوانده بودند.
رئيسي در عين حال گفت: اما در حال حاضر آن نظرات تا حدودي برگشته است. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، اين راه را بايد برويم، ولو اينكه بسياري از كتابها نوشته ميشوند، اما چاپ نميشوند؛ تا زماني ديگر، زيرا نويسنده اين انتشار عقيده را جزو تعهدات خود ميداند؛ چون هم به تاريخ و هم به نسل آينده مديون است.
عقبنشيني نويسندگان؟
رئيسي در بخش ديگري از گفتوگوي خود با ايسنا دربارهي اينكه بهنظر ميرسد برخي نويسندگان بعد از واكنشهايي كه در پي انتشار برخي كتابها صورت گرفت، از موضع خود عقب نشستهاند، اظهار داشت: خودسانسوري يا ديگرسانسوري را همچنان داريم. يك نويسنده اگر قرار باشد كه خودش را سانسور كند، در مرحلهي اول به خود خيانت كرده است؛ چراكه ديكتهي نوشتهنشده غلط ندارد. يا بهقول شاعر، «تا مرد سخن نگفته باشد / عيب و هنرش نهفته باشد». بههر حال، ما نويسندگان ديدگاهي داريم و به برداشتي رسيدهايم و بايد همه باور كنيم كه داريم در سالهاي دور از جنگ زندگي ميكنيم؛ نه حتا پس از جنگ. متاسفانه حاشيههاي زندگيها زياد شده و ارث و ميراث جنگ خيلي زود تقسيم شد و آنقدر زود آنهايي كه فقط مدعي بودند، چهره عوض كردند و آنقدر زود بچههاي جنگ در غربت فرورفتند و به وادي فراموشي سپرده شدند، كه تصورم اين است ما ديگر در سالهاي دور از جنگ هستيم و آثار ماندگار هم در سالهاي دور از جنگ خلق ميشوند.
او افزود: به همان شتابي كه دارد فراموشي بهوجود ميآيد، با همان شتاب امثال ما نويسندگان كار ميكنند و به تحليل ميرسند. طبيعي است كه نگاه نسبت به جنگ عوض شده؛ بهدليل اينكه خيلي زود گرد و غبارش فرونشست و ما راحت داريم ميبينيم چه اتفاقي افتاده است. قلم نويسندگان طبيعتا با تحليلهاي تازهاي همراه خواهد بود؛ به همين دليل، اگر نسبت به كار خودمان تعهد داشته باشيم، عقبنشيني معنا نميدهد و طبيعي هم هست. آدمي كه به صحنهي كارزار وارد ميشود، قرار نيست كه لاي پنبه و ابر بخوابانندش. كار كردن براي جنگ مثل خود دوران جنگ، مظلوميت خاص خودش را دارد. چطور در مقطعي بچهها در خرمشهر در صحنهاي از كمبودها و كارشكنيها رنج ميبردند، و بار جنگ را هم تا حد زيادي طيف خاصي بر دوش كشيد، بنابراين آنچه هم كه از جنگ ميخواهد منتقل شود، باز طيف خاصي را ميطلبد؛ وگرنه نوشتن از جنگ كاري نيست كه در آن نقل و نبات تقسيم كنند. حتا در برخي از جاها بهنوعي تكفير هم ميشويم؛ چه از سوي خودي و چه از سوي غريبهها.
روشنفكرها چقدر از جنگ نوشتهاند؟
رئيسي همچنين دربارهي اين موضوع كه بهنظرش چقدر طيف مشهور به روشنفكرمان بهسمت نوشتن از جنگ رفتهاند و نوشتهاند، توضيح داد: ابتدا بايد دربارهي روشنفكري در جامعهمان صحبت كرد، كه بعد از انقلاب بهمعناي مخالف تعبير شده است و اينطور جا افتاده كه مثلا طيف روشنفكر حتما مخالف است و جنگ را عمدتا سياه ميبيند. متاسفانه اين مساله هم براي روشنفكرها اينطور جا افتاده و هم براي مسوولان فرهنگي. اما بايد چشمها را شست و سلامتتر ديد.
او افزود: ازسوي ديگر، جنگ فقط در ميدان جنگ اتفاق نيفتاده است. بعد از جنگ فكر كردند هر كس فقط در ميدان نبرد بوده، جنگيده است. درحاليكه آن نويسنده و حتا آن كارمندي كه محمد محمدعلي دربارهي تاثير جنگ بر زندگياش نوشته است، زير بمباران ماندند و مقاومت كردند و به سر كارشان هم رفتند، و نميتوانيم بگوييم اين آدمها از جنگ دور بودهاند. يا حتا منطقهيياش كنيم و بگوييم فقط ساكنان جنوب و غرب ايران در جنگ بودهاند و يا حتا نسلياش كنيم. تركش جنگ حتا نسل بعد از من و شما را هم گرفته است؛ پس اين تقسيمبندي كار را خراب كرده است، كه سهميهي جنگ فقط مال آناني باشد كه در ميدان بودهاند. من ميدانم كه محمود دولتآبادي اصلا از تهران در آن زمان موشكباران تكان نخورد؛ زماني كه صدام گفته بود خانههاي تهران را خالي كنيد، ميخواهم موشك بيندازم. پس طيف عموم مردم ماندند و مقاومت كردند. آيا بايد بگوييم اين جزو جنگ نيست؟! ما فقط داريم بعد نظاميگري جنگ را ميبينيم؛ مسائل روانشناسي و آوارگي و... هم جزو جنگ هستند.
رئيسي متذكر شد: در هر شرايطي عقبنشيني را براي نويسنده مجاز نميدانم. مسائل بهصورت بحران شده است. شرايط روز ما هم همينطور، و وقتي شما مدام در بحران هستيد، بحران ديروز از يادتان ميرود. نويسندگان هم دغدغههاي فراوان پيدا كردهاند كه درباره ديروز بنويسند، يا امروز. در هر حال شرايط اين مسائل را ايجاد كرده است. شرايط نويسندهها هم تفكيكشده از شرايط كلي جامعه نيست. وقتي كه بهنوعي اضطراب، بلاتكليفي، دغدغه و روشن نبودن وضعيت آيندهي كشور وجود دارد، بههر حال باعث ميشود كه خود نويسنده هم مثل مردم باشد و به يكجور سردرگمي دچار شود. حال طيف خاصي هستند، كه ميتوان گفت معجزهاي است كه خدا كمك ميكند و شرايطي پيدا ميكنند كه دور از اين دغدغهها و در محيطي آرام بنويسند. در غير اينصورت چه كسي است كه نداند شرايط روز مملكت روي كار طيف نويسنده بيتاثير نيست؟!
نوشتن مثل نفس كشيدن است
رضا رئيسي در توضيح بيشتر اين موضوع و رسالت نويسنده به ايسنا گفت: نوشتن براي ما مثل نفس كشيدن است. ما در هر شرايطي بايد بنويسيم، اما برخيها ترجيح ميدهند صاحب نفس كشيدن نويسنده هم باشند؛ به اشكال مختلف. ولي با همهي اين شرايط ما بايد كار خودمان را بكنيم، يعني كاري را كه انتخاب كردهايم، باور كنيم و در هر شرايطي كار را انجام دهيم.
او تاكيد كرد كه اتفاقا در اين مقطع مسووليت نويسندگان بيشتر است؛ چون مقطعي است كه دارد بهسرعت ميگذرد و اين دوران بايد ثبت شود و خيلي چيزها دارد در روزمرگيها از بين ميرود و از حافظهي عمومي خالي ميشود. خب اين دين ماست كه بايد ادا شود.
ادبيات يا سينما؛ كدام بهتر از جنگ ميتوانند بگويند؟
اين داستاننويس دربارهي اين نظر كه برخي سينماگران معتقدند دست ادبيات در نوشتن و تصوير كردن جنگ بازتر است، گفت: اين به شگرد هنرمند برميگردد؛ چه در سينما و چه در ادبيات. منتها ادبيات بهدليل اينكه دست نويسنده را بازتر ميگذارد، شايد كمي فرق كند. هرچند كه كتاب در حال حاضر خوانندهي زيادي ندارد. آنچه هم كه در ادبيات داستاني داريم، بهطور مستقيم گاهي به آن نميپردازيم. سينما شايد كمي سختتر باشد. اما اينرا زياد قبول ندارم كه در سينما ميشود يا نه، نميشود. صرفا بهخاطر مسالهي مخاطب است و هنرپيشههاي سينما. سينما بهدليل توليد بيش از حدش ميآيد و بهسرعت ميرود. شايد يكي از ويژگيهاي ادبيات در همين ماندگارياش است و بههر حال با توجه به اين سينما را ما بيشتر در شرايطي ميبينيم كه زياد به اختيار خودمان نيست؛ اما توليد كتاب بيشتر به اختيار خودمان است، هرچند كه چاپ نشود.
او اضافه كرد: تعيينكنندهي بحث ادبيات و سينمايمان و تعيينكنندهي آثارمان افرادي هستند كه برحسب زمان، طيف خاصي ميآيند با نگاههاي خاص خودشان. اين است كه در يك دوره ميبينيد ادبيات خوب پيشرفت دارد و سينما هم در دورهاي. تغييراتي در مديريتهاي فرهنگي پيش ميآيد، تنگناهايي هم هست؛ مثلا كتابهايي ديگر تجديد چاپ نميشود. مادامي كه ما گرفتار سليقههاي شخصي تنگنظري و تفسيرهاي شخصي از موضوعهاي مختلف بويژه جنگ هستيم، اينچنين است و عمدهي صدمهها را هم از اين راه ميخوريم. اما اگر تعريفها مشخص شود و به خط قرمزهاي تعريفشده معتقديم، اينكه هر گروه بيايد خط قرمز خاص خودش را داشته باشد، نميشود.
اين داستاننويس متذكر شد: متاسفانه ما در اين سالها داريم تاوان آن سليقهها را پس ميدهيم. يعني هنوز تشكيلات فرهنگي ما تعريف خاصي از مسالهي فرهنگ ندارند و متاسفانه گاهي دامن اين سليقهها گسترده ميشود و حتا روي افراد زوم ميشود، كه اين فرد باشد يا آن فرد نباشد، يا اين مجوز بگيرد يا نگيرد.
تصميمهاي فرهنگي
رئيسي دربارهي تصميمگيريها براي حوزهي فرهنگ در سالهاي اخير گفت: ما در اين دوره بدترين دوران مديريت فرهنگي را پشت سر ميگذاريم؛ دليلش، هم نشناختن افراد است و هم مديران فرهنگي ما و پيشداوريهاي غلطي كه نسبت به افراد وجود دارد. همچنين اعمال سليقه و ناآگاه بودن مديريت فرهنگي كه با آن روبهرو هستيم. مثلا اينكه امروز بهسرعت دارند از هنرمندان تجليل ميكنند. اينها ما را بهجايي نميرساند؛ چون حركتهاي روبنايي است و نمود عيني آن هم اينكه امروزه آنقدر كه هنرپيشهها، خوانندگان و ورزشكاران مدنظرند و مثلا از يك ورزشكار براي كانديداتوري شوراي شهر حمايت ميشود، از يك نويسنده نميشود. تجليلها حالت صوري پيدا كرده است و گاهي كه زياد ميشود، شكبرانگيز است. بنابراين در اين دوره اگر به فكر نيفتند و اهل فن را نياورند، آينده بسيار جبرانناپذير ميشود. براي اين دوره همين بس كه ما باعث عقبنشيني نويسنده و هنرمند اهل فكر شويم. خود اين چيزي نيست كه بهراحتي برگردد. ما چطور نگران فرار مغزها و پزشك و مهندسهايمان هستيم، نويسندهها مگر جزو مغزها نيستند؟! آنها كه در جامعه جراحي انديشه را انجام ميدهند. بنابراين متاسفانه چندان شرايط را روشن نميبينم. اگر بخواهيم شفاف درباره تصميمگيري امروز صحبت كنيم، بايد گفت آنقدر كه به بعد ارشادي توجه ميشود، به بعد فرهنگ توجه نميشود. ما متاسفانه يك بار ديگر داريم تجربه دهه 60 را تكرار ميكنيم؛ خوب بودن افراد صرفا كمكي به ما نميكند، بلكه باسواد بودن و متعهد بودنشان در كنار يكديگر ما را به نتيجه ميرساند.
دور ماندن برخي نويسندگان از فضاي عمومي جامعه
رضا رئيسي سپس دربارهي اينكه نويسندگان از فضاي عمومي جامعه دوري گزينند، بيان كرد: خداوند به قلم سوگند خورده است. وقتي آدم كوتاهي كند، مسلما هميشه جبرانپذير نيست. يا طرف واقعا نويسنده نيست، يا آن كاري را كه ميكند، باور ندارد و يا بسيار ترسوست و جرات كار كردن ندارد، و يا اينكه چيزي براي گفتن ندارد. مثل برخيها كه زياد عيب و ايراد ميگيرند، عملا مرد عمل نيستند. ما متاسفانه مرد عمل بسيار كم داريم. طيف بسياري از جامعه كه صبح تا شب نق ميزنند، اگر قرار باشد حرف بزنند، در ميدان نيستند. ولي اگر بناست چيز خوبي بهدست بيايد، بايد هزينه كنيم. نويسنده هم بههر حال بايد هزينه كند.
رضا رئيسي متولد سال 1339 است. او در كنار كار داستان، به تحقيق و فيلمنامهنويسي هم پرداخته است. «خبرنگار جنگي»، «قهرمان من»، «اسير شماره 0339»، «كبوتر و قلب سنگي» و «موج و مرجان» از جمله آثارش هستند.
انتهاي پيام
نظرات