گفتاري از دكتر محمدباقر قاليباف در مورد سردار سرلشكر پاسدار شهيد احمد كاظمي؛ تو بايد در آن غوغاي هشت ساله مزد كروركرور خلوص پاكت را از حضرت جل و علا ميگرفتي
19 دي ماه اولين سالگرد شهادت سردار سرلشكر پاسدار احمد كاظمي است.بعد از شهادت احمد كاظمي، از زبان همرزمانش زوايايي از خصوصياتش منتشر شد كه در زير به نمونهاي از اين خصوصيات از كتاب تمناي شهادت اشاره ميشود.
به گزارش سرويس فرهنگ و حماسه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، دكتر محمدباقر قاليباف شهردار تهران و از فرماندهان دوران دفاع مقدس در بيان احساساتش از شهيد كاظمي مينويسد:
نفس نفس اگر از باد نشنوم بويت/ زمان زمان چوگل از غم كنم گريبان چاك
خوب شد.يعني بهتر از اين نميشد. براي مثل تويي مردن در بستر به ننگ مانندتر بود تا به مرگ.تو بايد پيشتر و در آن غوغاي هشت ساله مزد كروركرور خلوص پاكت را از حضرت جل و علا ميگرفتي و تا بيكرانهاي عشق پر ميكشيدي و جرعه نوش مي الست از دست دلبر ميشدي و عرشي ميشدي و آسماني و كبريايي و بر ما زمينيان و بر اي ماندگان رشك ميبردي. ولي گويا تقدير الهي بر اين قرار گرفته بود تا چندي ديگر ملازم ركاب اسلام و انقلاب و ايران بماني و در كسوت فرمانده نيروي هوايي وزميني سپاه منشاء خدمات منحصر به فرد و به ياد ماندني شوي و در زلزله ويرانگر بم در نجات زلزله زدگان سر از پا نشناسي و يك صد ساعت بيدار بماني و خواب در مقابل چشمان هميشه بيدار تو سر تسليم فرود بياورد و فقط از هوش رفتن بتواند براي ساعاتي كوتاه تو را از تقلاي خدمت بيمنت باز دارد.
وقتي شنيدم كه تو در كمال گمنامي و تواضع ميداندار اصلي امداد و نجات در چهار روز نخست زلزله بم بودي، هيچ تعجب نكردم چرا كه از سبيل اخلاص و جوانمردي و ايثار جز اين انتظاري نميرفت و كسي چه ميداند كه تو در آن صد ساعت بيداري چه حالي داشتي و چه حالي كردي و چه كيفي ميكردي از اينكه حنجرهات از تك وتا افتاده بود و حريف عزم جزم تو نميشد و كم ميآورد و من چه غبطهها كه نخوردم به حال و روز تو. و اينكه ميديدم تو چقدر از فرش كندهاي و در حال عرشي شدن هستي.
راستي كه تو خستگي را خسته كرده بودي! وقتي ديروز از سعيد يادگار تو شنيدم كه شب قبل از پر كشيدنت تجديد ديدار داشتي با ياد رفقاي رفتهمان، ناخودآگاه به ياد حرفهايت در حلقه دوستان وهمرزمان در نيمه ماه مبارك رمضان افتادم و حس و حال عجيب تو كه بوي رفتن و كندن و پر كشيدن ميداد. آن شب وقتي تو از باكري ميگفتي و چگونگي شهادتش، رنگ و بوي شهيد گرفته بودي و اين نه برداشت فردي من كه ورد زبان همه رفقا بود و براي همه ما مسلم شده بود كه ديري نخواهد پاييد كه ما از فيض حضور تو محروم ميشويم و تو به آرزوي ديرينهات نائل ميشوي و قدم به محفل انس ياران آسمانيات ميگذاري.
تمامي گلهاي اين دسته گل از قبيله شقايقها بودند كه در فصل لبيك با معرفت به رفيق اعلي پيوستند. طوبي لهم و حسنماب.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات