بهاعتقاد حبيب احمدزاده، ادبيات داستاني ما امروز از آنچه او به ادا درآوردن برخي نويسندگان تعبيرش ميكند، رنج ميبرد.
اين داستاننويس در گفتوگويي در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، دربارهي نوشتن از جنگ توسط نويسندگان و انحصار اين موضوع به گروهي خاص در مقاطعي، سخن گفت.
رنجي كه ادبيات جنگ ميبرد
احمدزاده در توضيح مظلوم واقع شدن پرداخت مقولهي دفاع مقدس در ادبيات اظهار داشت: اين گناهي دوگانه است؛ يعني هم از سمت مسؤولان تنگنظر و هم از جانب داستاننويسان عزيزي كه قدرت نگارش دارند. البته منظورم نويسندهي خاصي نيست. ما ايرانيها اصولا تنبليم و هميشه هم دوست داريم اگر كاري انجام ندادهايم، گناه را به گردن ديگران بيندازيم. آتش جنگ اگر تمام شده، اما خاكسترش كه تمام نشده است. هنوز مجروحاني از جنگ و زندههايي از آن دوران داريم. چه تعداد از اين دوستان داستاننويس رفتهاند و در اين امر شروع به تحقيق و شناخت كردهاند؛ نه با ديدن فيلمها و خواندن خاطرات. چند نفرشان رفتهاند و از نزديك با اين كورهي سوزان آشنا شدهاند و خواستهاند كه توشهاي برگيرند؟ بهنظرم خيلي كم حركت كردهاند.
نوشتن از جنگ؛ در انحصار
او در ادامهي گفتههايش افزود: شايد عدهاي فكر كردهاند كه اين وادي متعلق به آدمهاي خاصي است و بقيه حق ندارند در آن حركت كنند. شخصا بهعنوان كسي كه تعدادي از كارگردانهاي سينمايمان را به منطقهي جنگي بردهام و همهشان هم بعدا شروع به كار در زمينهي جنگ كردهاند، معتقدم كه دستگاههاي فرهنگيمان بد عمل كردهاند و برخي از هنرمندانمان هم منتظر اين بد عمل كردن بودند كه آنرا بهانه قرار دهند، براي اينكه دين خودشان را ادا نكنند.
اشتباه مسؤولان فرهنگي و طيف هنرمند
احمدزاده به اين مسأله اشاره دارد كه همين تنبلي از جانب خودمان است و بحث و برداشت سياسي هم نيست. ما حوصله نداريم از جايگاه فكريمان بيرون بياييم و ميترسيم كه ذهنيتمان بشكند. پس در هر دو دسته مشكل داريم؛ در مسؤولان فرهنگي كه زمانه مجبورشان ميكند واقعيت را بپذيرند و طيف هنرمند هم كه سخت است قبول كنند و از ذهنيت خود بيرون بيايند.
او يادآور شد: دوست كارگرداني را سراغ دارم كه فيلمنامهاي دربارهي جنگ نوشته و بهنظر خودش همهچيز را در هم كوبيده است. از او خواستم كه بيايد و يكبار هم كه شده از نزديك مناطق جنگي را ببيند، اما بعد از دو سال هنوز به انجام اين كار حاضر نشده است.
حبيب احمدزاده گفت: بستر بايد فراهم شود؛ نه در محيطي كه ما بخواهيم و هنوز در سطح، جيغ بزنيم و تبليغ كنيم. اين در شرايطي است كه هيچكس نميتواند اين هشت سال جنگ يعني از 59 تا 67 را از تاريخ اين مملكت بردارد. چه خوب، چه بد، جنگ در تمام اركان زندگيمان تأثير گذاشته است، اما متأسفانه آنطور كه بايد و شايسته است، به آن نپرداختهايم. خيلي از هنرمندان ما براي اين نپرداختن بهدنبال بهانه بودند و خوشبختانه مديران فرهنگي هم اين بهانه را به آنها دادند.
حبيب احمدزاده سپس دربارهي برخي بدگوييها و گاه اتهامهايي كه به تعدادي از آثار متفاوت نوشتهشده در زمينهي جنگ كه در اين سالها زده شده، صحبت كرد و به خبرنگار ايسنا گفت: آستانهي تحمل ما پايين است. اندازهي تعقل مديران فرهنگيمان در خيلي از امور اشتباه است. با مثالي ميتوان بيشتر توضيح داد. مثلا نام مكاني كه ميخواهيم تعدادي جوان بزهكار را در آن دادگاهي كنيم و پر از عصبانيت و ناراحتي است، ميگذاريم «مجتمع قضايي شهيد محمدحسين فهميده»، پس ديگر از دشمن چه انتظاري داريم؟ بسياري از مديران فرهنگي بدترين و بيشترين اشتباهها را مرتكب شدهاند. ما با چنين طرز تفكرهايي روبهروييم. خيلي از اين نقدهاي تند را ميتوان در يك محفل دوستانه و خصوصي گفت و مطرح كرد. فكر نميكنم كتابي مثل «من قاتل پسرتان هستم» بتواند يا بخواهد ضربهاي به دفاع مقدس بزند.
نوشتن باورپذيرانه از جنگ هشتساله
احمدزاده در ادامه دربارهي باورپذير نوشتن از جنگ براي نسلهاي بعدي كه آنرا نديدهاند، گفت و اظهار داشت: اصولا ما بايد لايهي ايجابي و اثباتي جنگ را كه عراق بد بود و ايران خوب ـ كه لايهاي سطحي است ـ كنار بگذاريم، چون اين موضوع جزو بديهيات است. سال 69 اعلام شد كه عراق متجاوز است. پس ما نبايد اينقدر روي اين لايه متوقف بمانيم و هربار آنرا به شكل سطحي تكرار كنيم و جامعه را بهشكلي به شك بيندازيم كه نكند مشكل از خودمان است كه عراق را مرتب متهم اعلام ميكنيم. ما بزرگترين تجربههاي انساني و ماورايي را در جنگ داشتيم. دنياي داستاني جنگ ظرفيت بسياري براي نوشتن دارد؛ شايد به اندازهِ كهكشان. از هر شكلي كه وارد شويد، ميتوانيد ايده پيدا كنيد كه به انسانيتر و با صلح زندگي كردن كمك ميكند.
وي متذكر شد: هميشه گفتهام ما نجنگيديم، بلكه در مقابل جنگ ايستادگي كرديم و اشتباه مسؤولانمان هم اين بوده كه همهاش دربارهي ظواهر مقولهي جنگ حرف زدهاند؛ نه دربارهي چگونه جنگيدنمان. نبايد خودمان را در موازات جنگافروزان دنيا قرار دهيم. بايد دربارهي اينكه چگونه جلو جنگ ايستاديم، حرف بزنيم. در مقولهي گفتوگوي تمدنها جز در بخشي از صحبتهاي سيدمحمد خاتمي دربارهي روشن شدن برخي اذهان به دين در هيچ مقولهي ديگري موفق نبوديم. بهنظر من دفاع مقدس در باب گفتوگوي تمدنها جاي كار بسيار دارد. دربارهي برخي ايرادها و اتهامها هم آقاياني كه خودشان مسؤولاند، بايد بيايند پاسخ دهند. اما به نظر من خيلي از اين افراد اصلا خودشان هم نميدانند چه ميگويند. اگر فكر ميكردند، هيچوقت شمشير را از تيغه نميگرفتند كه با هر ضربه دست خودشان را ببرند. گاهي به طنز و اغراق فكر ميكنم كه وقتي ميخواهند در اين مملكت مسؤول فرهنگي انتخاب كنند، يك امتحان ميگيرند و هر كس نمرهي هوشش پايينتر بود، منصوب ميكنند.
ادا درآوردن برخي داستاننويسان
بخش ديگري از گفتوگو با حبيب احمدزاده به ادبيات داستاني امروز رسيد و اينكه از چه امري در حال حاضر رنج ميبرد، كه گفت: بيش از هر چيز، از ادا درآوردن برخي نويسندگان.
او در توضيح اين مطلب افزود: يعني ما يك نسخهي تكراري را پيش رويمان ميگذاريم و از رويش كپي برميداريم، يا بهعبارت ديگر اگر قرار است عدهاي آه بكشند و بنويسند، بيست سال تمام ادبيات مملكت ايران آه ميكشد، يا اگر كسي در عشق شكست ميخورد، بقيه هم از روي آن كپي ميزنند. هيچكس تجربههاي واقعي خودش را به قلم نميآورد، چون خيليهايمان تجربهي واقعي نداريم، يعني حس ميكنيم تجربياتمان آنقدر محدود و ملالآور است كه نميتوانيم سراغشان برويم. اگر مرحوم صادق هدايت برخي فيلمها را در پاريس نميديد و با معشوقهاش ترز مشكل پيدا نميكرد و يا در اين گذار بين مدرنيته و سنت گير نكرده بود، نميتوانست «بوف كور» را بنويسد و ما هم همه هنوز بعد از 50 – 60 سال «بوف كور» نهايت رماننويسيمان و آمال روشنفكريمان است.
او در ادامه افزود: واقعا نميدانم در عمل دعواي بين آنان كه خود را مذهبي و روشنفكر ميدانند، در اين كشور بر سر چيست؟ انگار هر دو طرف به شكلي از عنوان شدن برخي موضوعها ميترسند كه من اسمشان را ميگذارم مذهبينماها و روشنفكرنماها. هر دو طرف نه مذهبي واقعياند و نه روشنفكر واقعي.
محفلگرايي و فقدان جوانمردي در ادبيات امروز
نويسندهي «داستانهاي شهر جنگي» سپس دربارهي محفلگرايي و فقدان جوانمردي در ادبيات امروز اظهار داشت: چون در محفلهاي روشنفكرنمايي كه متأسفانه بيشترشان هم ادبي نيستند، شركت نميكنم و فكر نميكنم كه نويسنده بودن يعني اينكه داراي خيلي از اين بيصفتيها باشيم و يا براي نويسنده شدن اخلاقيات را كنار بگذاريم، نميتوانم دقيق بگويم. از اين دوستان بهاصطلاح هنرمند پرسشي دارم كه چرا ما بايد براي جامعهي هنرمند يك طبقه و كاست درست كنيم، به اين شكل كه او مجاز به هر سلوكي باشد و به عنوان يك هنرمند هر نوع عمل خلافي را براي خودش مجاز بداند و آيا با اين كار حق نميدهيم كه يك سياستمدار هم براي خودش يك كاست درست كند؟
او يادآور شد: امروز مشكل جامعه همين است كه هر گروهي آمده براي خودش يك كاست درست و حقوق ويژهاي را براي خودش تعريف كرده است. اينطور نيست؛ اگر چيزي بد است، براي همه بد است و اگر خوب است، براي همه است. اين يكي از مشكلات بزرگ جامعهي هنرمند روشنفكرنماي ماست كه ادبيات را هم شامل ميشود. روي من هم با بزرگان نيست. كليت بحث را ميگويم. جوي راه افتاده به اين شكل كه مثلا به مواد مخدر روي آورده و اداي نويسندگي درميآوريم. ازسوي ديگر، متأسفانه ما در دنياي مجازي هنر در تمام عرصهها مسائلي از قبيل رادمردي و فداكاريها را ميبينيم، ولي خيلي از دوستان هنرمند مدعي هرگز در دنياي واقعي بدين شعارها پايبند نيستند؛ چرا، چون ميخواهيم ادا درآوريم و بدين خاطر است كه ظاهر آثار گاهي از روحمان بزرگتر ميشوند و گاهي بهخاطر يك اثر حتا ميخواهيم همديگر را تكهپاره كنيم. مولوي هيچگاه سرچشمهي ذوقش خشك نميشود، حتا اگر همه بروند و از روي مثنوياش تقليد كنند. كساني ميترسند، كه با نوشتن يك يا دو داستان، تكراري ميشوند.
احمدزاده در بخش ديگري از اين گفتوگو دربارهي اينكه آيا داستانهاي امروز را ميخواند و چقدر آنها را داراي درد واقعي جامعه ميبيند، گفت: بيشتر تاريخ ميخوانم و آثار داستاني را پراكنده مطالعه ميكنم. واقعا داستان خوب پيدا كردن خيلي سخت شده است؛ داستاني كه مجذوب كند و بهقول كيومرث پوراحمد يك «وه» پرحجم را از دهان به بيرون براند. چون ما با دنياي سينما، فيلم و ماهواره سر و كار پيدا كردهايم؛ اما چقدر در جريان زندگي واقعي بودهايم، چقدر نويسندگانمان رفتهاند و در دل حادثهها حاضر شدهاند و حسها را درون خود بردهاند؟
او متذكر شد: چون خيلي از موضوعاتي كه آنها تجربه ميكنند از روي تجربهها و تصاوير دوبعدي سينما يا يكبعدي كتاب است و اينها تجربههاي عمدهي نويسندگانمان شده است، كه چون خودشان حضور مستقيم نداشتهاند، پس سنتزي صورت نميگيرد. نويسندگان ما بايد درد واقعي داشته باشند و خيلي راحت بگويم، بيشتر ما نويسندگان بيدرديم و اداي آدمهاي دردمند را درميآوريم. در فيلمهايمان هم همين است.
احمدزاده به عجول بودن نسل حاضر نيز بهعنوان مسألهي ديگري اشاره دارد كه در توضيح گفتهاش خاطرنشان شد: ما يك مقدار نسل ساندويچخوري هستيم و پرتحرك و خانهبهدوش. حوصلهي خواندن كتاب حجيم نداريم. آن لرزهي زمين و زماني كه در تهران است، نميگذارد درست به كارها برسيم. لذت خواندن يك كتاب براي خودم همواره صدها برابر بيشتر از ديدن يك فيلم بوده است. براي «شازده كوچولو» گريه كردم، چون سنت اگزوپري را از آدم كنار دستيام همدلتر و هميارتر ديدم.
اين يك شوخي است!
اين داستاننويس دربارهي مميزي كه گاه ازسوي برخي نويسندگان بهعنوان دليلي براي منتشر نشدن آثارشان عنوان ميشود، گفت: اين شوخي است! اتفاقا يكي از بزرگترين ايراداتي كه به دستگاه مميزي دارم، اين است كه بايد اجازهي چاپ بدهد؛ تا به قول شاعر «تا سيهروي شود هر كه در او غش باشد». البته يك عده هم واقعا بهناحق آثارشان مميزي شده است و من به آنان حق ميدهم، اما امروز دنياي اينترنت است و آنها كه مميزي را بهانه ميكنند، ميتوانند آثارشان را در فضاي اينترنت منتشر كنند. اين همه كتابخوان مجازي داريم!
هنوز در سطحيم
بخش ديگري از گفتوگو با حبيب احمدزاده به صحبت دربارهي اينكه چقدر از راه معرفي ادبيات جنگ، پاي ادبياتمان را به عرصهي بينالمللي ميتوان باز كرد، گذشت.
وي در اينباره گفت: ما تازه اولين اثرمان «سفر به گراي 270درجه» نوشتهي احمد دهقان در آمريكا ترجمه و چاپ شده است. «شطرنج با ماشين قيامت» هم در حال ترجمه است. مهم اين است كه ما بعد از ترجمهي ايندست آثار ميتوانيم بازخوردها را بشناسيم و سپس حرف بزنيم و طوري بنويسيم كه به يك تجربهي جهاني تبديل شود. ما هنوز در سطحيم و بعدا ميتوانيم اظهار نظر كنيم. مولوي 800 سال پيش زندگي كرده و الآن 15 سال است كه دنيا را به تسخير درآورده است.
سياستگذاري فرهنگي
گفتوگو با اين داستاننويس با طرح اين پرسش ادامه يافت كه چقدر به تصميمگيريها و سياستگذاريهاي فرهنگي معتقد است و او پاسخ داد: آيا شما واقعا به چيزي با عنوان سياستگذاري فرهنگي معتقديد؟! در كشور ما اصلا و در عمل وجود واقعي ندارد. اينها همه شوخياي بيش نيست. اگر واقعبين باشيم، خيلي از اين دوستان بايد مثل مجلس زمان شاه حقوقهايي را كه گرفتهاند، به بيتالمال برگردانند، چون براي مملكت كاري نكردهاند. حرف تندي است، اما واقعيت است. تصميمهايي كه گرفتهاند، اتفاقا اصلا تأثيرگذار مثبت نبوده. واقعا اينها براي سينما يا ادبيات و كتاب طراحي خاصي كردهاند؟ اصلا هنر قانونبردار صرف است كه بخواهند برايش چارچوب تعيين كنند؟ بايد قبول كنيم كه خيلي از مسؤولان ردههاي مياني ما آموزش و شناخت ندارند و گاهي بزرگترين اشتباهها را مرتكب شدهاند. هميشه گفتهام بهطور كلي آثار هنري ما از نظر شكل و محتوا پنج دستهاند؛ يا مجيزگو و تأييدكنندهاند، يا براي اينكه ديده شوند، مخالف و اپوزيسيون، يا پفكنمكي هستند و قرار نيست ايجاد فكر كنند. دستهي چهارم هم به شكلي كاملا سطحي به ما چيزهايي را از بالا به پايين آموزش ميدهد كه خودمان ميدانيم؛ پس ما هم لجبازي ميكنيم و گوش نميدهيم. آخرين و پنجمين دسته، دستهي متوجهكننده و گوشزدكننده است كه كم داريم، كه دوستانه دست به دور گردن مخاطب بياندازد و توجهش را به چيزهايي كه كمتر به آنها دقت ميكرده، جلب كند، و اين روش همنشيني و تأثيرگذاري متأسفانه كم بهكار گرفته ميشود.
آه و نالههاي دروغين
حبيب احمدزاده سپس دربارهي وجود دغدغهي مشترك بين نسلهاي داستاننويس در ايران اظهار داشت: در اكثريت آثار آه و نالههاي دروغين زياد ميبينم. همه منتظرند يك مشكل كوچك پيش بيايد و شكست بخورند و از اين موضوع بنويسند، و مظلومنمايي كنند. برخي آثار را كه ميخوانم، خندهام ميگيرد. مثلا در آثار هدايت، زن يا بايد فرشته باشد يا فاحشه؛ زن خاكستري و انسان با تمام ابعاد وجود ندارد، و تنها بنا به نياز مرد تعريف ميشود. همه هم ميگويند هدايت روشنفكر است، اما هيچكس، حتا خانمهايي كه از او طرفداي ميكنند، به اين مسأله توجه نكردهاند تا زني را در آثارش پيدا كنند كه بدون واسطه و اتكا به مرد تعريف شده باشد. اين ذهنيت هدايت است؛ نگاهي كاملا مردسالارانه و اين مشكل از آنجا آغاز شده كه ما از موضوعات فاصلهي منطقي نميگيريم تا با واقعبيني دربارهشان به بحث بپردازيم.
بهدنبال مد هستيم
اين داستاننويس دربارهي چشمانداز ادبيات داستاني نيز گفت: اگر از اين كپيبرداريها دست برداريم و اگر تا حرفي براي گفتن نداريم، حرفي نزنيم، بهتر ميشود. ما حرف براي گفتن را بايد درون خودمان پيدا كنيم، و برنميگرديم اين كار را بكنيم. همهاش دنبال مديم؛ جريان سيال ذهن و سورئاليسم جادويي و اين حرفها. خودمان نيستيم. با تمام اين وصفها اميدوارم و طليعهي اين معرفي و حضور دارد روشن ميشود.
حرف متوليان رسمي فرهنگي را نبايد گوش كرد!
وي سپس دربارهي اينكه ادبيات جنگ و ادبيات داستانيمان به چه نويسندگاني بيشتر نياز دارد، پاسخ داد: قرآن مثل يك درياست و كسي كه غواص بهتري باشد، بهتر ميتواند از آن معارف كسب كند. ما نويسندگاني ميخواهيم كه بتوانند خوب غواصي كنند و بروند در عمق و از اين لايههاي سطحي بگذرند. ما متوليان فرهنگي هنوز ميخواهيم ثابت كنيم كه ايران خوب است و عراق بد. اصلا نبايد حرف متوليان رسمي فرهنگي را گوش كرد. آنها در همهي امور از بچههاي ما عقبترند. امروز منتقداني دارند بچههاي جنگ ما را ميكوبند كه حتا يك روز هم در جنگ نبودهاند. همه هم از آنها ميترسند و فكر ميكنند اصل مردان جنگاند و متأسفانه دستگاه رسمي هم به آنها بها ميدهد. اينجا ما متأسفانه درگير يك جنگ بدتر، يعني جنگ فرهنگي دوران گذار شدهايم. البته زياد مهم نيست. اين بحثها مثل خار و خاشاك ميروند؛ اين يك واقعيت مسلم است.
«گفتوگو با سايه»
بخش ديگري از گفتوگوي احمدزاده با ايسنا به بحث دربارهي فيلم «گفتوگو با سايه» آخرين ساختهي خسرو سينايي كه او كار تحقيق و پژوهش آنرا بهگفتهي خودش در مدت هفت سال انجام داده است، گذشت.
او در اينباره گفت: شايد از اين جهت توانستم هدايت را بفهمم، چون يك داستاننويسم. وقتي در كنار خسرو سينايي فيلم را ساختيم، خانوادهي هدايت گفتند سالمترين و درستترين فيلم است، چون اسنادي هست كه قبلا عنوان نشدهاند. نظر ما اين بود كه عدهاي 50 سال نظرشان را دربارهي هدايت گفتند، پس ما هم نظرمان را بدهيم و اگر كوچكترين جسارتي شده، بيايند بگويند.
مافياي نقد مثل مافياي نفت است
احمدزاده متذكر شد: تعداد كم و انگشتشمار از دوستان عزيز و منتقد به ما ميگويند در اين فيلم (گفتوگو با سايه) به هدايت توهين شده است. اما من نميدانم در كجاي فيلم، و چه توهيني؟! ميدانستيم به جنگ با مافياي نقد وارد ميشويم، كه وجود دارد، و اجازه نميدهد ديگران وارد شوند و حرف بزنند و از اينكه دستشان رو شود، به سبب چسباندن خودشان به هدايت، بهشدت ميترسند. اين مافياي نقد مثل مافياي نفت است. اگر كسي طور ديگر يا بر خلاف آنها حرف بزند، نابودش ميكنند. مثلا عدد 24 در «بوف كور» را ميگويند نمادي از حملهي اعراب به ايران است. اما از سويي خود هدايت ميگويد عشق من 24 ماه طول كشيد. من ميگويم سال 17 هجري قمري اعراب به ايران حمله كردند و سال 22 شهر ري را گرفتند كه در «بوف كور» اشاره شده است. پس چرا دعوا و توهين؟ چرا هنوز ميخواهيم اداي يك دنژوان شكستخورده را دربياوريم؟ 50 سال مافياي نقد گفته كه اگر ميخواهيد هدايت را بفهميد، بايد از طريق من بفهميد. ما ميخواستيم خودمان بفهميم. نسل قبل براي ما امكاناتي گذاشت. ولي ما براي نسل بعد چه كردهايم؟! هدايت سؤال خوبي را براي جامعهي ايراني مطرح كرد، ولي جواب خوبي بدين سؤال نداد. پس وظيفهي نسل ماست كه بايد برايش جواب خوبي پيدا كنيم. براي سوالي كه از غرب به شرق آورد، نميتوانيم همان جوابي را كه آنجا به آن داده شده، اينجا هم بدهيم. چون ما خودمان جواب داريم. خيلي از دوستان بايد قبول كنند كه در يك محيط آزاد بحث كنند.
او در ادامهي اين موضوع اظهار داشت: در ساخت اين اثر مبنا را بر دو مسأله قرار داديم (با اين توضيح كه در ايران مرتكب يك اشتباه شده و ميشويم)؛ يكي نظريهي مرگ مؤلف كه معتقد است نبايد واسطهاي بين مخاطب و اثر وجود داشته باشد، حتا نويسنده، و اين را منتقدان ميگويند و نويسنده را از بين ميبرند؛ براي اينكه خود را جايش قرار دهند، و وقتي اين كار را كردند، ميگويند حالا بياييد از طريق ما بفهميد كه اثر چه ميخواهد بگويد. اما اگر قرار بر بيواسطگي اثر و مخاطب باشد، پس چرا بهوسيلهي منتقد اين بيواسطگي از بين ميرود؛ نويسنده كه مقدمتر است. ما اول بايد ببينيم نظر و هدف هر نويسنده از نگارش اثرش چه بوده است، و اگر كسي بگويد كه نظر من منتقد مهمتر است، تا نظر نويسنده، پس بايد جواب داد كه چرا اين همه دربارهي نويسندهاي بهنام هدايت بحث ميكنند. بههرحال بهنظر ميرسد اين فيلم باعث شده تا دنياهايي كه برخي از دوستان براي خودشان ساختهاند، شكسته شود. وقتي خود هدايت ميگويد كه بهخاطر عشق، دو بار خودكشي كرده است، ما چرا نميخواهيم قبول كنيم؟ او انتظارش از زن اروپايي را در زن ايراني برآوردهنشده ديده و عصبانيت خود را از اين موضوع در آثارش نشان داده است.
به هدايت به شكل يك پل نگاه كنيم؛ نه سد
احمدزاده ادامه داد: بعد از 50 سال به هدايت، بايد به شكل يك پل نگاه كنيم؛ نه يك سد. يك عبرت و نه يك الگوي واقعي زندگي. همين آقاياني كه 50 سال است به شكلي دارند از اسم هدايت ارتزاق ميكنند - منظورم خانوادهي او نيست، بلكه آنها كه بهنوعي ميخواهند بگويند ما هدايتشناسيم - كدامشان خواستند بگويند خود مرحوم هدايت چه ميخواسته بگويد، و نه آنكه خودشان بهجاي هدايت صحبت كنند. مشكل بعضي از دوستان هم اين است كه چرا در اين فيلم با آنها مصاحبه نشده است. شفاف شدن هدايت به معناي پشت هدايت قايم شدن نيست. جالب است كه خيلي از اين دوستان خودشان به بدترين شكل دربارهي هدايت و مسائل اخلاقي در زندگي او با افتخار صحبت كرده و آنرا توهينآميز نمي دانند. بههرحال مهم اين است كه در اين محيط يك چراغ روشن شده است.
او با تأكيد، ادامه داد: از سختيهاي بسيار و نيشهاي فراوان هر دو دسته، عاشقان سرسخت و مخالفان بيمطالعهي مرحوم هدايت گذشتيم و از هيچكس خط نگرفتهايم و بدون هماهنگي خودم و كارگردان حتا يك كلمه در فيلم كم يا زياد نشده است. لازم ديديم بعد از 50 سال همه را مجاب كنيم. بعد از مرگ مرحوم هدايت چرا نبايد معمايي به نام هدايت در مملكت باز شود و بسته بماند؟ مشكل در اين است كه انگار اين روشنگري همراه با انصاف به مذاق تعدادي از هر دو دسته بههر دليلي خوش نيامده است.
انتهاي پيام
نظرات