• شنبه / ۳۱ تیر ۱۳۸۵ / ۱۲:۳۲
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8504-14971.42664
  • خبرنگار : 71157

گفت‌وگو با مصطفي مستور؛ «تا نويسندگان بزرگ نداشته باشيم، ادبياتمان شكوفا نمي‌شود»

گفت‌وگو با مصطفي مستور؛
«تا نويسندگان بزرگ نداشته باشيم، ادبياتمان شكوفا نمي‌شود»

مصطفي مستور فقدان انديشه را از بحران‌هاي جدي ادبيات داستاني ما مي‌داند و از سويي معتقد است، ادبياتمان زماني شكوفا مي‌شود كه نويسندگان بزرگي پديد بيايند، آدم‌هايي با روح بزرگ.

اين داستان‌نويس و مترجم با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از مسائل مربوط به ادبيات داستاني، سخن گفت.

او درباره مقايسه‌ي فروش آثار خارجي و تأليفي در ايران داوري نكرد و معتقد است، برخي آثار خارجي مخاطبان بيش‌تري دارند و بعضي آثار فارسي مخاطبانشان از آثار ترجمه‌شده بيش‌تر است.

به‌نظر اين داستان‌نويس، نبود استقبال از ادبيات داستاني ما به گونه‌اي از آن مربوط مي‌شود كه نويسنده به  ارتباط با مخاطب اعتقاد ندارد و در مقابل، مخاطب هم از او اقبال نمي‌كند؛ اين موضوع هم به دليل فرم‌گرايي افراطي در بخشي از ادبيات داستاني معاصر است و هم به دليل تكنيك‌هاي روايي ضعيف در روايت داستان. اغلب اين دو ويژگي خواننده‌ي جدي و فهيم را پس مي‌زند.

مستور معتقد است، تا زماني كه نويسنده‌هاي بزرگي نداشته باشيم، ادبياتمان شكوفا نمي‌شود و تنها  از آدم‌هاي بزرگ امکان ريزش فعل بزرگ وجود دارد.

او نداشتن نويسنده‌هاي بزرگ را در جامعه‌ي خودمان پررنگ‌تر مي‌داند و مي‌گويد: در ادبيات جهاني، دست‌كم جاهايي كه بسترهايش فراهم است و امكان رشد، حرف زدن و نقد وجود دارد، نويسنده‌هاي بزرگ هم وجود دارند.

به باور اين نويسنده، فقدان انديشه در ادبيات داستاني‌ معاصر راه را بر فرم‌گرايي، پيچيده‌گويي و بازي با كلمات هموار مي‌کند. مستور تأکيد مي کند که پيچيده‌گويي به مراتب از ساده‌نويسي سهل‌تر است و از همين‌رو براي فرار از ارتباط با مخاطب، بهترين راه پيچيده‌گويي است.

نويسنده‌ي رمان‌هاي «روي ماه خداوند را ببوس» و « استخوان خوک و دست‌هاي جذامي»  تأکيد کرد كه نويسنده بايد درون روح خود شيرجه بزند تا بتواند گوهرهاي ارزشمند معنا را صيد کند.

مصطفي مستور همچنين درباره‌ي لزوم آگاه بودن نويسنده به ديگر زمينه‌ها ازجمله فلسفه، روان‌شناسي، تاريخ و ساير دانش‌ها گفت: ما به شكل علمي با پديده‌ها روبه‌رو نمي‌شويم و اين موضوع به شدت به كارمان آسيب مي‌زند. فكر مي‌كنيم فقط غريزه كافي است و دريچه‌ها را - هم از نظر تكنيكي و هم از نظر انديشه - بر خود مي‌بنديم. شناخت و آگاهي و مطالعه يکي از منابع غني براي هر نويسنده‌اي است که مي‌تواند جهان معنايي او را گسترده کند و عمق ببخشد.

به‌نظر اين داستان‌نويس، آن‌چه نويسنده را به حركت وامي‌دارد، پرسش‌هايي است كه در ذهن او شكل مي‌گيرند و تا زماني که  اين پرسش‌ها نباشند، نبايد انتظار داشت اثر سترگي از نويسنده خلق شود. بسياري از نويسندگان بزرگ غربي  قبل از آن‌که به مفهوم متعارفش نويسنده باشند، فيلسوف‌ يا تحليل‌گر جامعه‌اند. اصولا آگاهي اجتماعي و شناخت لايه‌ها و وجوه زندگي انسان از مصالح اصلي داستان‌نويسي است.

او در پاسخ به اين‌كه در تاريخ ادبيات داستاني‌مان، آيا نويسنده‌هايي از اين دست داشته‌ايم، گفت: در دو دهه‌ي گذشته نويسنده‌هايي كه بر زبان تسلط داشته‌اند يا تكنيك را مي‌شناخته‌اند، داشته‌ايم؛ اما نويسنده‌اي كه انديشه‌هاي تازه‌اي را طرح كرده باشد، يا نگر‌ش‌هاي تازه‌اي به زندگي داشته باشد، سراغ ندارم.

نويسنده‌ي «روي ماه خداوند را ببوس» و «چند روايت معتبر» همچنين معتقد است: آن‌چه داستان را به مفهوم مدرن و امروزي آن از قصه‌هاي پيشامدرن متمايز مي‌كند، فرديت نويسنده است؛ درواقع نويسنده جهان را مي‌بيند و سپس آن را از صافي ذهنش عبور مي‌دهد و آن‌گاه در برابر خواننده قرار مي‌دهد. فرديت گوهري است که به اثر تشخص و هويت مي‌دهد.

مستور در عين حال يادآور شد: من اساسا به جامعه و به وقايع سياسي به مفهوم متعارف آن فكر نمي‌كنم. موضوع داستان‌هاي من جامعه در شکل کلانش نيست، موضوع داستان‌هاي من تك‌تك انسان‌هاست. من هرگز رمان اجتماعي، سياسي نخواهم نوشت. اگر كنارم بمبي منفجر شود، صدايش را نمي‌شنوم؛ يعني در قصه‌هاي من صداي انفجار بمب را نخواهيد شنيد. اما اگر در کنارم انساني فروبريزد و گريه كند، انعكاس اين فروريختن حتما در اثرم خواهد بود. بنيان‌هاي انساني ما هرگز تغيير نمي‌كند، اگرچه سياست‌ها و صورت‌هاي زندگي اجتماعي و اقتصادي ما مدام در حال تغيير است. آدم‌ها در هر جامعه و هر تاريخ و هر جغرافيايي هميشه رنج مي‌کشند، از تنهايي و بي‌ارتباطي به ستوه مي‌آيند، از مرگ مي‌هراسند، اندوهگين مي‌شوند، عاشق مي‌شوند و در عشق شکست مي‌خورند، خشونت مي ورزند يا قرباني خشونت مي‌شوند، به خدا فكر مي‌كنند و از آينده در هراسند. اين‌ها چيزهايي است که بنيان‌هاي مشترک انساني ما را مي‌سازد و هدف من در نوشتن، پرداختن به اين مشترکات بنيادين انساني است. اين‌كه گفته مي‌شود تاريخ حقيقي يک جامعه را در ادبيات آن جامعه بايد جست‌وجو کرد و نه در کتاب‌هاي تاريخ آن، به همين دليل است؛ چون در ادبيات با فرديت يک انسان مواجه مي‌شويم و جهان و جامعه را از نگاه يک انسان مي‌بينيم. درواقع کار داستان‌نويس تاريخ‌نگاري روح آدم‌هاست.

 

او در ارزيابي ارتباط اين رويكرد با آرمان‌خواهي يادآور شد: اجتماع تنها بستر و كاتاليزوري است براي طرح بهتر و مؤثرتر فرديت آدم‌ها. در ادبيات اصيل اجتماع بستر و زمينه است، نه هدف‌ و مقصد. طرح آرمان‌هاي اجتماعي از طريق ادبيات و اصولا هنر، نه مفيد است و نه ممکن. ادبيات کم‌ترين تاثيري بر ايجاد يا جهت‌دهي جنبش‌هاي اجتماعي ندارد. ادبيات اگر بتواند بر تاثير بر آدم‌ها متمرکز شود، به هويت خودش وفادارتر مانده است.

مستور در بخشي از صحبت‌هايش با ايسنا از گرايش به پست‌مدرنيزم در داستان‌نويسي معاصر هم گفت. به‌اعتقاد او، خيلي از مفاهيم فقط مفهومشان به ايران آمده، نه هويتشان. «رئاليزم جادويي و جريال سيال ذهن برآمده از ساخت جامعه‌اي است که اين سبک‌ها در آن شکل مي‌گيرد و کاربرد آن‌ها در ادبيات جامعه‌اي مثل جامعه‌ي ايراني بايد با وسواس و احتياط زيادي همراه باشد. پست‌مدرنيزم محصول مباني و مؤلفه‌هاي نظري ويژه‌ا‌ي است که در فرهنگ و تفکر غربي ريشه داشت، مؤلفه‌هايي مثل نسبي‌انگاري در برابر مطلق‌انديشي که نهايتا به نفي فراروايت‌ها منتهي مي‌شود،  يا فروكاستن عقل و نقد بنيادين آن که به نوعي پلوراليسم و تکثرگرايي مي‌انجامد. وقتي چنين نگرشي در تفکر به مفهوم کلي‌اش شكل بگيرد، طبيعتا بر ادبيات، سينما، معماري و هنرهاي ديگر تأثير مي‌گذارد. در غرب، اول مباني فكري، فلسفي پست‌مدرنيزم شکل‌ گرفت و سپس اين انديشه‌ها در ساحت‌هاي ديگر اثر گذاشتند. در ايران ما هنوز به اين مرحله نرسيده‌ايم. ما در جامعه‌اي در حال گذار از سنت به مدرنيزم هستيم و بنابراين گرايش به هنر پست‌مدرن در اين ديار کمي غيرطبيعي به نظر مي‌رسد.»

او در پاسخ به اين پرسش که چرا ديگر رمان‌هاي حجيم نوشته نمي‌شود، به مبحث ميني‌ماليزم اشاره کرد و اظهار داشت: البته هنوز نمي‌توان با قاطعيت داوري کرد که عصر رمان‌هاي حجيم به سرآمده است. ميني‌ماليزم در ادبيات يعني استفاده از حداقل كلمات براي انتقال بيش‌ترين معنا و نفي زياده‌گويي. اين تعريف البته به معناي الزام به كوتاه‌نويسي نيست. يک اثر داستاني پنج‌صفحه‌يي ممکن است دچار نگرش ماکسيماليستي و اطناب شده باشد، در حالي‌که يک رمان 500صفحه‌يي ممکن است به شدت موجز و ميني‌مال باشد. در واقع در چند دهه‌ي اخير به‌دليل حضور قوي تصوير در رسانه‌ها، ادبيات گرايش معناداري به سمت حداقل‌گويي پيدا کرده است.

مستور همچنين درباره‌ي اين‌كه به‌نوعي مورد توجه طيف‌ها و جريان‌هاي گوناگون ادبيات معاصر بوده، مثلا كتابش را ناشري درمي‌آورد و جايزه‌ي انجمن قلم را مي‌گيرد كه اين دو در  يك خط فكري نيستند، گفت: پيش از آن‌که به تنوع طيف‌ها فکر کنم، به اصالت و صداقت در نوشتن فکر مي‌کنم. نويسنده نبايد از خودش دور شود و بايد تنها به خودش متعهد باشد. اين انساني‌ترين تعهد هر نويسنده است. تنها چيزي که هميشه نگرانم مي‌کند، اين است که از خودم دور شوم. سعي کرده‌ام در نوشتن خودم باشم و خودم را بنويسم. اگر اين خودنگاري طيف‌هاي گوناگوني را راضي مي‌کند، خوشحالم و اگر طيف محدودي را اقناع مي‌کند، متأسفم. البته در چگونه  گفتن جهان ذهني‌ام حتما به مخاطب‌ فكر ‌مي‌كنم. من به خودم وابسته‌ام و تمام تلاشم اين است كه از خودم دور نشوم و در عين حال جهان‌ ذهني‌ام را در افق معنايي مخاطب قرار ‌دهم، نه در بيرون آن. به هرحال هر اثر هنري تأويل‌پذيراست و هر كس از ظن خود مي‌تواند با هر اثري يار شود و اين اساسا برآمده از ذات و گوهر هنر است.

نويسنده‌ي «من داناي کل هستم» و «عشق روي پياده‌رو» سپس يادآور شد، ادبيات براي او بخش خيلي كوچكي از زندگي و در قياس با آن بي‌اهميت و پرت است. «هميشه به‌عنوان ابزار به ادبيات نگاه مي‌كنم. هدف هم مشخص است؛ هدفم تاثيرگذاري بر مخاطب است، اما دامنه‌ي مخاطب چندان مورد نظرم نيست؛ دست‌كم با شرايط اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي فعلي نمي‌توان انتظار مخاطب ميليوني داشت. در عين حال اگر بر يك نفر و فقط يك نفر چند دقيقه تأثير بگذارم، راضي‌ام. مخاطب آرماني من كسي است كه از ادبيات زندگي را مي‌خواهد.»

مستور باز هم يادآور مي‌شود که خواننده‌ي آرماني‌اش زن خانه‌داري است كه سالي يك رمان بخواند، اما از آن لذت ببرد.

او در پاسخ به اين پرسش که آيا نوشته‌هايش مجالي است براي پناه بردن خواننده به آن‌ها يا پناه بردن خودش به خواننده،  مي‌گويد: پرسش عميقي است. براي من مهم اين است كه خواننده جهان ذهني و روحي مرا درک کند، وارد آن بشود، لذت ببرد و از آن تأثير بگيرد. اگر اين اتفاق بيفتد، آن‌گاه او در تجربه‌ي من سهيم شده است و بدين‌گونه نوعي احساس مشترک به وجود مي‌آيد که باعث مي‌شود تسکين پيدا کنم. شايد بتوان اسم اين تسکين پيدا‌کردن را پناه بردن به خواننده گذاشت. اين همان‌جايي است که ادبيات از يکسويه بودن و از وضعيت مونولوگ به وضعيت ديالوگ تبديل مي‌شود. يعني مکالمه و ارتباط با خواننده. اين همان‌جايي است که ادبيات معنا پيدا مي‌كند. اگر در ادبيات لذتي باشد، در همين ارتباط دوسويه است، وگرنه ادبيات در فرايند خلق براي من لذتي ندارد.

مستور در پايان با اعلام اين که چاپ دوم «حكايت عشقي بي‌قاف، بي‌شين، بي‌نقطه» از او  در انتظار كسب مجوز نشر است، درباره‌ي مميزي نيز گفت: مميزي باعث شده بعضي‌ها پشت آن پناه بگيرند و بگويند اثر ما متوقف شده، گويي كارشان شاهكار ادبي است كه اگر هم چاپ شود، مي‌بينيم متوسط است.

او با اشاره به انواع مميزي در كشور ما در زمينه‌هاي سياسي، ديني و مذهبي و اخلاقي گفت: با نوع اول مخالفم و از نظر سياسي، هركس هرچه مي‌خواهد، بايد بگويد. اما با دو بخش ديگر موافقم، نه به اين معنا كه با مميزي موافقم، بلكه معتقدم به باورهاي مذهبي و سنت فكري جامعه بايد احترام گذاشت. هرچيزي باعث شود سنت‌هاي اخلاقي و باورهاي ديني مردم آسيب ببيند، به لحاظ اخلاقي نبايد انجام شود.

او در عين حال خاطرنشان كرد، در آثارش به هر دليل به اين مميزي‌ها نياز ندارد. «نگاه من را به انسان بايد خيلي تنگ‌نظرانه تحليل كرد كه بخش‌هايي از آن حذف شود. «نه به سياست مي‌پردازم، نه به مذهب تعرض مي‌كنم و نه مسائل اروتيك دغدغه‌ام بوده؛ وقتي مي‌شنوم با آثارم اين‌طور برخورد مي‌كنند، شگفت‌زده مي‌شوم».

 

وي كه به‌تازگي مجوز انتشار «پرسه در حوالي زندگي» (مجموعه‌اي از 40 يادداشت بر عكس‌هاس عكاسان 23 كشور جهان) را گرفته، همچنين گفت يک رمان، يک مجموعه‌ي داستان کوتاه و يک مجموعه‌ي شعر  آماده‌ي چاپ دارد، اما به دلايل شخصي تمايلي به انتشار آن‌ها ندارد: «به سكوت و آرامش نياز دارم. چيزهايي كه انتشار هر كتاب به شدت به آن‌ها آسيب مي‌زند.»

برخي از آثار مستور که در جايزه‌هاي ادبي مورد توجه قرار گرفته‌اند، عبارت‌ند از: «روي ماه خداوند را ببوس» (برگزيده‌ي جشنواره‌ي قلم زرين به عنوان بهترين رمان سال‌هاي 1379 و 1380)، مجموعه‌ي داستان «من داناي کل هستم» (تقديرشده در سومين دوره‌ي جشنواره‌ي قلم زرين، 1384)، داستان «من داناي کل هستم» (برنده‌ي لوح تقدير از نخستين جايزه‌ي ادبي صادق هدايت، 1381)، داستان «ملکه اليزابت» (يکي از 10 داستان کوتاه برگزيده‌ي جايزه‌ي ادبي مهرگان، 1383) و «استخوان خوک و دست‌هاي جذامي» (برنده‌ي جايزه‌ي ادبي اصفهان به عنوان بهترين رمان، 1384 و نامزد جايزه‌ي بهترين رمان جايزه نويسندگان و منتقدان مطبوعات، 1384).

گفت‌وگو از: خبرنگار ايسنا، ساره دستاران

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha