مشيت علايي برخلاف خيليها معتقد است، نقد ادبي ما پيشرفت داشته است.
اين منتقد و مترجم با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به گفتوگو دربارهي وضعيت نقد ادبي، شعر و داستاننويسي امروز، مخاطب هنر امروز و… پرداخت.
علايي معتقد است به اينكه نقد ادبي در مقايسه با سالهاي اول پس از پيروزي انقلاب يا قبل از آن به لحاظ كمي و كيفي رشد داشته است و تعداد قابل ملاحظهاي منتقد را ميتوان اسم برد.
او پيشرفت كيفي را البته بيشتر تحت تاثير آثار ترجمهيي دانست و گفت: كتابهاي خوبي در دو سه دهه اخير ترجمه شدهاند. همچنين ظهور نحلهها و مكاتب ادبي نسبتا جديدي كه براي خيليها جذابيت داشته، از ديگر دلايل اين پيشرفت است. از طريق نقدهايي كه در روزنامهها ميخوانم، به نظر ميرسد نقد، متنوعتر، جديتر، عميقتر و خواندنيتر شده است.
علايي در عين حال يادآور شد كه بر روي آثار ترجمهشده كمتر نقد صورت گرفته است، چون بازار ترجمه در اين سالها خيلي داغ بوده كه پديدهي مثبتي است، يعني همان «نهضت ترجمه» كه نشاندهندهي يك واقعيت تاريخي - اجتماعي است.
او دربارهي اينكه رشد آثار ترجمهيي نسبت به آثار تاليفي به نظر بيشتر بوده است، توضيح داد: شايد اينگونه هم باشد؛ اما اين را نميتوانيم تقصير مترجمان بيندازيم و بگوييم ترجمه نكنند. حتا اگر كساني بهتر و بيشتر نوشتهاند، به بركت وجود همين ترجمهها بوده است. خيليها بعد از آشنايي با سبكهاي جديد، نوشتنشان بهتر شده است. هرچند كه ما هيچگاه چيزي با عنوان نقد ادبي به معناي اخص كلمه نداشتهايم، مثل روانشناسي يا فلسفه مدرن و...؛ حالا ممكن است بگوييم درك صحيحي از هرمنوتيك يا ساختارشكني يا پساساختارگرايي وجود ندارد، اما اگر همين ترجمههاي به تعبير بعضيها ناقص هم نبود، اين مقدار آشنايي هم وجود نداشت. ترجمهها تاثير مثبت داشتهاند؛ بويژه بر كار منتقداني كه زبان خارجه را هم نميدانستهاند؛ اما در خود ادبيات تاثير مستقيمي نداشتهاند.
اين مدرس دانشگاه در ادامه تصريح كرد: ديگر نوشتههاي سردمداران نقد ادبي دهههاي 40 و 50 پاسخگوي تحليلها و مسائل امروز نيست. من اين رشد را خوشبينانه ميبينم. فقط شايد اين جريانها در اينجا دروني نشده باشد، كه البته خيليهايشان در خود كشورهايي هم كه منبع نظريهها هستند، با همين دشواريها روبهرويند و شايد اگر بدفهماند، بهعلت اين باشد كه ذاتا بدفهماند. برخي از اين جريانها عمرشان بهسر آمده است، اما عدهاي هم با استفاده از اين آثار خواستهاند گرتهبرداري كنند كه درمجموع نتايج موفقي نداشته است.
بهاعتقاد علايي، خلاقيت هنري با اين نظريهها سر سازگاري ندارد و اينها براي هنرمندي كه بخواهد اثر خوبي بيافريند، كارآيي ندارند.
او در پاسخ به اينكه نقد ادبي موجود در ايران را چقدر سالم و فارغ از حب و بغضها ميداند، گفت: اين يك مساله فرهنگي است و ميتواند در بقيه حوزههاي نقد هم باشد و از يك نوع ذهنيت فئودالي كه هميشه هم وجود داشته و در شعر كلاسيك هم ديده ميشود، سرچشمه ميگيرد. در گذشتهي نقد ادبي ايران هم اين حب و بغضها وجود داشت.
وي همچنين خاطرنشان كرد: ايرادي ندارد كه منتقد با قبول پول گرفتن از ناشر، سازمان يا حتا خود نويسنده، نقد بنويسد؛ بههرحال بعد مالي قضيه را نميشود منكر شد.
علايي درباره دغدغهي شاعران و نويسندگان امروز و توجه آنها به مردم در خلق آثار هنري اظهار داشت: فرديت خيلي زياد شده و اصولا هنر قرن بيستم هنري فرديتر و درونيتر است. يكي از فاكتورهاي هنر خوب از غيرخوب همين است كه هنرمند به خودش اجازه ميدهد در برابر هنجارهاي پذيرفتهشده حركت معارضهجويانه انجام دهد. هنر خوب در اكثر مواقع اين تعارض را دارد كه بين فرديت و سنت شكل ميگيرد.
بهعقيدهي علايي، اين از ويژگيهاي هنر (مدرن) قرن اخير است كه مخاطبانش كمتر شدهاند؛ مثل شعر امروز كه اين البته در برخي هنرها شديدتر است. اين شكاف بين هنرمند و مخاطب و روشنفكر مدام افزايش پيدا ميكند. يكي از دلايل اينكه اقبال كمتري نسبت به هنر مدرن، بويژه شعر صورت گرفته است، همين بوده كه احساس كرده نميتواند با مردم ارتباطي برقرار كند. شايد مردم هم حق داشتهاند كه به آن پشت كنند؛ توقع تاريخي مردم ما هميشه از شعر بيشتر بوده است. شعر ما در دهههاي 40 و 50 دوران شكوفايي را داشته و اين الگويي شده است كه همه مردم، شعر را با آن زمان و فضا مقايسه ميكنند و مرتب شعر فروغ فرخزاد، م. آزاد، سهراب سپهري، احمد شاملو، نادر نادرپور و بسياري ديگر را ميخوانند. مردم هم كيفيت را درنظر ميگيرند، هم بعد اجتماعي مساله را، و الان احساس ميكنند كه اينگونه نيست، يعني شخص در خودش انگيزهاي احساس نميكند كه برود شعر بخواند؛ چون حتا اگر بخواند، اثري از دغدغههاي خودش نميبيند. شعر نميتواند مثل سريالهاي تلويزيوني پرمخاطب باشد، چون سطحي نيست. شايد همه اينها را به نحوي بتوانيم پاي فرماليسم بگذاريم، اما اين شعر نخواندن يا بيتوجهي در شرايطي است كه كتابخوانهاي ما ميروند سراغ همين ترجمههاي با كيفيت پايين. كسي كه حاضر است ترجمهاي مفلوك را بخواند، پس شور و شوق براي خواندن دارد و نميتوان گفت حوصله ندارد، پس حتما اشكالي در پديدآورندگان هنر ما بهوجود آمده است كه مخاطبان را از خود رماندهاند. ذائقه شعري مردم سلامت خودش را حفظ كرده است. وقتي مخاطب تشخيص ميدهد در اخوان ثالث و رودكي ميتواند چيزي پيدا كند، نشان ميدهد كه معيارش بالاست. انسان امروز در جستوجوي معناست و چون ظاهرا هنر مدرن معنايي به او القا نميكند، به طرفش نميرود. اين آثار حتا بيمعنايي را هم به او القا نميكنند و پديدآورنده آنها به دليل تاثيرپذيري از نظريههاي ادبي و الگوبرداري از آثار غربي نميتواند حرف خود را آنطور كه مردم ميخواهند، بپروراند.
علايي در بخش پاياني گفتههايش درباره مميزي نيز به ايسنا گفت: تاثيرگذاري مميزي را بر اثر نميتوان نفي كرد. حتما در تعدادي اثر ميگذارد و در اين مملكت هميشه بوده است؛ با اين حال هنرمندان كار خود را كردهاند. اما شايد گاهي براي عدهاي كه بنمايه لازم را در خلق آثار خوب ندارند، دستاويزي ميشود تا آن را مرتب بهانه قرار دهند. البته اگر اين مساله (مميزي) مداومت يابد، ديگر دستوپاگير ميشود و منجر به نوعي خفيهنويسي كه شايد يكي از ريشههاي سمبوليسم در ادبيات فارسي هم بوده است و باعث شد نوع ديگري از ادبيات شكل بگيرد؛ درنهايت هنر موفق ميشود و عوامل بازدارنده ميبازند. در مواقعي كه مشكلات بيشتر بوده، آثار هنري بهتري خلق شدهاند؛ نميتوانم تصور كنم كه در يك جامعه آرماني و هنري، هنر خلق شود.
مشيت علايي متولد سال 1328 در گناباد، دانشآموختهي كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران است. در سال 2000 از طرف دانشگاه كمبريج، بهعنوان يكي از دوهزار نويسنده و منتقد برتر قرن 20 انتخاب شد. او چهار كتاب را با نامهاي «شكلهاي زندگي» (نقد آثار داستاني)، «صداهاي پرشورتر» (نقدهايي بر شعر معاصر فارسي)، «مقالهها» و «ترجمهها» در دست انتشار دارد.
«دايرهالمعارف زيباييشناسي» نيز ديگر اثر علايي است كه در حال حاضر مدرس دانشگاه آزاد اسلامي است.
انتهاي پيام
نظرات