• یکشنبه / ۱۳ فروردین ۱۳۸۵ / ۱۴:۰۳
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8501-01792

شاپور جوركش: شعر دوباره جايگاه هنر ملي خود را خواهد يافت برخي سفارت‌خانه‌ها در شعر ما جريان‌سازي مي‌كنند

شاپور جوركش:
شعر دوباره جايگاه هنر ملي خود را خواهد يافت
برخي سفارت‌خانه‌ها در شعر ما جريان‌سازي مي‌كنند
شاپور جوركش معتقد است: شعر ما كه در حالت وقفه‌اي براي بازانديشي قرار گرفته است، دوباره جايگاه هنر ملي خود را خواهد يافت. اين شاعر در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، عنوان كرد: شعر دهه 70 پاپخت چشم‌داشت‌هايي بود كه بعد از فروپاشي نظام سلطنتي در كل جامعه انگيخته شده بود؛ خواست يك جامعه غير استبدادي و بدون تبعيض كه همگان سال‌ها در انتظارش بودند و شعر به عنوان حساس‌ترين هنر و نيز در مقام هنر ملي ما، قطعا بايد اين آرمان را در خود بازتاب مي‌داد. وي افزود: هر چند جنبش شعر دهه 70 خواه ناخواه تحت تاثير فراز و فرودهاي اجتماعي آرمان‌هاي دموكراتيك خود را به سرانجام مطلوب نتوانست برساند، اما در حيطه تئوري‌هاي نامنسجم، سمت و سوي دموكراتيك‌منش خود را توانست نشان دهد؛ مفاهيمي چون «تكثر حقيقت»، «دراماتيزه كردن شعر»، «تاكيد بر فرديت پرسوناي شعري» و «هنجارگريزي محض كلمه‌ها»، همگي نشانه‌هاي نفي مولفه‌هاي استبداد بودند. جوركش تاكيد كرد: اين جنبش تازه، از طرفي مثل قانون ظروف مختلفه شكل آرماني خود را مستقل از امكان‌هاي جامعه نمي‌توانست بيابد و از طرفي ديگر از درون هم با مشكل‌هايي روبه‌رو بود كه جز با گذر زمان بر آن نمي‌توان چيره شد. بعضي از اين مشكل‌ها عبارت بودند از: تلاش براي جابه‌جا كردن مبناها و معيارهاي زيبايي‌شناسي نو، گذر از ديدگاه استبدادي به ديدگاه دموكراتيك و فرديت‌بخشي به پرسوناي شعري بر دوش شاعراني جوان متكي بود كه خود جزو طيفي بودند كه آماج تبعيض و تحقير و نبود امنيت اجتماعي بودند. وي ادامه داد: اين شاعران، جواناني بودند كه در سطح عام جامعه به زبان مخفي پناه برده بودند و در شعر نيز با گويش‌ها و تركيب‌هاي غريب به آفرينش زيبايي‌شناسي تازه مي‌انديشيدند و سوء تفاهم آنان در مورد زبان گفتار نيز تنها كمي از سطح عوام‌گرايي معمول فراتر مي‌رفت. اين شاعر از ديگر مشكل‌هاي جنبش تازه شعري را در زمينه تئوريك، نبود ژرفاي شفاف دانست و گفت: در زمينه تئوريك كه درشت‌ترين دستاورد شعر امروز هم محسوب مي‌شود، نبود ژرفاي شفاف و انديشه‌اي نظام‌مند به سردرگمي جنبش شعري مي‌افزود. مثلا تاكيد بر «بازي‌هاي زباني» كه بسيار هم مورد سوء برداشت قرار گرفت با تعريف شعر رضا براهني هم‌خواني داشت كه معتقد است: شعر مثل رقص بي‌هدف است. وي افزود: اين موضوع براي مخاطب ايراني كه تا دهه 50 عادت كرده بود فلسفه و مسائل سياسي و اجتماعي خود را در شعر جست‌وجو كند، هم‌خواني نداشت. اين مولفه خود به معناي دفع مخاطب است و جالب اين‌كه نمونه‌هاي ماندگار شعر دهه 70 آن‌ها بودند كه با مضامين تعهدطلبانه اجتماعي سر و كار داشتند. مضمون جنگ تحميلي بهترين شعرهاي اين دهه را به‌وجود آورد، چرا كه واقعه‌اي ملموس و اجتماعي است. شعر «خرمشهر و تابوت‌هاي بي در و پيكر» از بهزاد زرين‌پور مثلا به هيچ وجه با «رقص بي‌هدف» مورد نظر دكتر براهني قابل توجيه نيست. جوركش در ادامه همين بحث توضيح داد: اگر عناصر زباني اين شعر را هم حذف كنيم، هنوز شعر است. در زمينه تئوريك به هر حال هر نويسنده و خواننده ايراني مديون دكتر براهني است كه البته گاه در برابر يك آموزه غربي تازه شيفته‌وار و شتاب‌زده عمل مي‌كند و يا كتاب «خطاب به پروانه‌ها»ي او بر مبناي چند اشتباه خوانش از نظريه‌پردازي‌هاي نيما شكل گرفته است. مثلا براهني اخيرا در بيانيه‌اي خطاب به جشنواره ادبي «ايوار» مي‌نويسد: بخش عظيم ادب ما آغشته به دو كلان‌گفتمان بود: يكي جهان‌بيني افلاطوي كه اساسش بر تقليد از مثال پيشين بود و ديگر مبتني بر ارجاع تصوير به شيء يا انديشه بود كه از بوطيقاي ارسطو مي‌آيد؛ [در صورتي كه] ارداويراف‌نامه، معراج پيغمبر اسلام (ص) بر قصص‌الانبيا فاقد ارجاع بيروني هستند و به همين دليل با شيوه‌اي چنان واقعي بيان مي‌شوند كه آدم فكر مي‌كند واقعي‌تر از آن‌ها چيزي پيدا نمي‌شود. وي با اعتقاد بر اين‌كه پروژه نظريه‌پردازي و نقد ادبي آينده ما به اين حوزه‌ها خواهد پرداخت، يادآوري كرد: بدون اين‌كه در ماهيت نفس خودارجاعي بخواهم وارد بحث شوم، صرفا با اشاره به شيوه استدلال دكتر براهني، نظر ايشان را به اين نكته جلب مي‌كنم كه اگر اسطوره «گيل گمش» محل ارجاع سفرهايي نباشد، و اگر حتا اسطوره‌هايي مثل «اورفه» كه مضمون سفر به جهان ديگر را دارد، نديده بگيرم، دست كم در مورد باورهاي مذهبي به راحتي مي‌توانيم بگوييم كه اين باورها بر ايمان قلبي متكي هستند و ايمان محض هرگز قابل قياس با باورپذيري مورد نظر خواننده شعر و داستان نيست، مگر اين‌كه شاعر يا نويسنده به معجزه‌گري معتقد باشد. اين منتقد ادبي متذكر شد: علاوه بر اين مراجعه به هر كتابي در مورد پيدايش اديان، ده‌ها مثال از باور عام به سفرهاي اين‌چنيني را كه پيش از به وجود آمدن مذهب جزو عقيده‌هاي روزمره بوده، به ما مي‌تواند معرفي كند؛ در اين صورت چگونه مي‌توان گفت كه ارداويراف‌نامه ارجاع خارجي ندارد. سستي استدلال دكتر براهني در آن‌جا به تناقض آشكار تبديل مي‌شود كه با ارجاع به دو متن مذهبي مثل ارداويراف‌نامه و معراج پيغمبر اسلام (ص) مي‌خواهند به قول خودشان، «جهان‌بيني افلاطوني را كنار بزنند». او افزود: نمي‌توان منكر بود كه هر فكر و تئوري تازه‌اي در پي زمان بايد پالوده شود و به ياري پيروان و نظريه‌پردازان ديگر به تكامل رسد، اما چنين فكري بايد از حداقل نظام‌مندي برخوردار باشد. از اين نمونه تناقض‌ها و افكار شتاب‌زده نه تنها در شاعران جوان و شعر دهه‌ي 70 مي‌بينيم كه سردرگمي ايجاد كرده، بلكه خواه و ناخواه تبعات آن به خواننده حرفه‌يي شعر هم لطمه زده است. وي گفت: كتاب تئوريك دكتر براهني با زير عنوان «چرا من ديگر شاعر نيما نيستم» براي شاگردان دكتر براهني متضمن اين نكته بود كه نيما داستاني تمام‌شده است و عنوان شاعر پسانيمايي غيرمستقيم به آنان مي‌آموخت كه نيما را من به جاي شما خوانده‌ام و ديگر لازم نيست به آن رجوع كنيد و جوانان هم در ابتدا پذيرفتند و نظريه‌هاي نيما را خوانده‌شده و هضم‌شده انگاشتند؛ غافل از اين‌كه دكتر براهني در همان صفحه‌هاي اول كتاب تئوري خود ثابت مي‌كند كه نه تنها نيما را دقيق نمي‌شناسد، بلكه حرف‌هاي نيما در مورد اهميت فرم را هم بر اثر خوانش بد درست نفهميده است، در حالي كه اساس تفكر شعر دراماتيك و دموكراتيك در تئوري‌هاي نيما كه با فراست و طي پژوهشي 40 ساله، نه تنها پايه‌ريزي شده، بلكه با مفصل‌هاي فرهنگي ما پيوند دروني يافته است. وي متذكر شد: جنبش شعر دهه 70 كه متاسفانه امروز از جنب و جوش افتاده است، براي يافتن جهان تازه و تثبيت تئوري‌هاي خود بايد به بازخواني نظريه‌هاي نيما بپردازد تا مبناهاي نظري خود را بتواند تقويت كند، چرا كه هم نظريه‌پردازي نيما و هم تئوري‌هاي شعر دهه 70 در جهت دموكراتيزه كردن شعر بود، با اين تفاوت كه بخش اصلي نظريه‌پردازي صبورانه و هوشمندانه نيما از طرف شاگردان بلافصل او درك نشده، اما همان بخش از نظريه‌هاي او كه درك شد، دوران طلايي شعر آزاد را پديد آورد. جوركش متذكر شد: شعر دهه 70 نه تنها شعر پسانيمايي نبود، بلكه ناآگاهانه در ادامه و منادي آن بخش درك‌نشده از نظريه‌هاي نيما بود كه به علت نداشتن پشتوانه تئوريك در عمل به ايستايي رسيد و خوانندگاني را كه تا اوايل دهه 70 شعر را دنبال مي‌كردند، پراكنده ساخت. جوركش درباره اين موضوع كه آينده شعر معاصر به كجا مي‌رود، معتقد است: بخشي از شعر ما به انگيزه جهاني شدن به فرنگ مي‌رود، بخشي ديگر به جشنواره‌ها و فستيوال‌هاي شعر مي‌رود و بخشي ديگر كه چراغ‌شان درا ين خانه مي‌سوزد، هيچ‌جا نمي‌روند، همين جا هستند و صبورانه كار خود را پي مي‌گيرند. وي تصريح كرد: جهاني شدن شعر به اين معني هم هست كه شعر ما چنان عام و جهان‌شمول شود كه ديگر از زاد و بوم خود كنده شود و براي وطني‌ها معناي خاص و موردي نداشته باشد. اگر جريان‌سازي‌هايي كه بعضي سفارت‌خانه‌ها در شعر ما مي‌كنند براي جهاني شدن شعر است و اگر جهاني شدن همان است كه نمونه‌اش را در اجراي صحنه‌اي از فولكلورهاي بوشهر و آفريقا با همكاري شنبه‌زاده ديديم، بايد گفت مرحمت كرده ما را مس كنيد. مال بد بيخ ريش صاحبش! ما را با همين شعر وطني رها كنيد. انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha