• جمعه / ۱۸ آذر ۱۳۸۴ / ۱۲:۰۶
  • دسته‌بندی: گردشگری و میراث
  • کد خبر: 8409-09332
  • منبع : خبرگزاری دانشجویان ایران

«به ياد شهداي ايسنا» آوازي كه در گلو شكست... حسن، اسماعيل قصه‌ي پر غصه‌ي هجران تا كي؟

«به ياد شهداي ايسنا»
آوازي كه در گلو شكست...
حسن، اسماعيل قصه‌ي پر غصه‌ي هجران تا كي؟

نمي‌دانم چرا هر وقت سخن از كوچ و هجرت مي‌شود، دلمان مي‌گيرد. اين‌بار كمي بيشتر، چرا كه سخن از هجرت دوستاني است كه سال‌ها در زير سقف آسماني به نام «ايسنا» با هم گفتيم، خنديديم، غمگين شديم و در نهايت زير همين سقف با دلي پرخون، چشم‌هايي گريان و اشك‌بار و قلبي شكسته از غم كوج عاشقانه «حسن و اسماعيل» از ياران خداحافظي كرديم.

ياران سفر كرده ايسنا!

خواستيم تا بر درد خود درماني نهيم اما تا كي؟ و اكنون كه اين زخم بي مرهم سر باز كرده است، قصه پر غصه شما «قريب و عمراني» را پيش چه كسي واگوييم؟ پيش چه بگوييم كه خبرنگاران ايسنا در آتش عاشقي سوختند و دم برنياوردند؟ آيا رسم عاشقي اين است كه پروانه بسوزد و دم برنيارد؟ آيا از روز ازل مقدر اين شده كه پر عاشقان بيدل هميشه بسوزد؟

اى كاش عشق را زبان سخن بود تا بگويد شرح درد و اشتياق، كاش سينه‌اي بود شرحه شرحه از فراق تا حكايت دلداگي جوانان سوخته ايسنا را مي‌شنيد...

... عشق را اى كاش زبان سخن بود ....

اى كاش عشق را زبان سخن بود تا بگويد كه هزار آفتاب خندان در خرام شما بود و هزار ستاره گريان در تمنّاى ما.

آيا مي‌شود شبي در اوج خلوت يا شبانگاهان به مناجات عشق و با وضوي خون! بر دل و روح ايسناييان جاري شويد و ما را که تشنه ديدارتانيم، از باران نگاهتان سيراب سازيد؟ آيا مي‌شود روزي در كوير نيازمان در عين بي نيازي ساكن شويد؟

مي‌دانم، نيك مي‌دانم در اين روزها و در آن لحظات وداع كه يارانتان به دل و به خون بر شما گريستند، شما خود بوديد و ديديد كه دوستانتان، چه گفتند؟ و چه كردند! مي‌دانم كه شما هم شنيديد صداي دلي را كه بيقراردر دورن سينه تك تك بچه‌هاي ايسنا شكست...

مي‌دانم ديديد بغض‌هاي شكسته و دل‌هاي داغداري را كه برايتان ضجه مي‌زدند.

مي دانم ...

آخر قرار نبود كه در نيمه راه پر بكشيد و ما را در غم خود بسوزانيد؟

در فراغتان و اينك كه تنها تصويرتان در ايسنا و يادتان در دل‌ها تسلي‌بخش تك تك خانواده ايسناست، پس اين احساس زخمي است كه درون دلمان را پر از درد كشنده و جانكاه مي‌كند.

حسن جان! نگاه كن كه غم درون ديدگان ما چگونه قطره قطره آب مي‌شود... ببين هنوز ايسنا يادگارهاي تو را نشانه در خود دارد. ببين ... به راستي درديست درد رفتن كو را دوا نباشد...

در طريقت عشق ورزي ما فصلي است كه با درد و سوز و گداز يك عشق پايان‌ناپذير شروع شده و پايان آن نيز با پختگي اين سوز همراه خواهد بود.

اينجاست كه در کهکشان حسرتهايمان، در اقيانوس دلتنگي‌هايمان و در چشم‌اندازهاي تنهاييمان معناي دوست داشتن و پر كشيدن و پرستو شدن را در هجرت شما در مي‌يابيم.

حسن جان! مي‌پرسم درد دوريت را چه كنيم؟

مي‌گويي: و بشر الصابرين، الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون.

مي‌گويم چرا؟ مي‌گويي: هجرت مرام مرغان مهاجر است

مي‌گويم به كجا جنين شتابان؟

مي‌گويي: دل اندوهگين شبى است كه مهتابش را مي‌جويد، اما زهي افسوس كه بازش نمي‌يابد...

فرصت گذشت و حرف دل ناتمام ماند

نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظي کنم

بغضم امان نداد و خدا ... در گلو شکست

انتهاي پيام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha