داريوش معمار: اگر ترجمهي نظريههاي اروپايي را از حرفهاي پستمدرنگرايان داخلي حذف كنيم، چيز زيادي باقي نميماند مخاطب بايد با وضعيت جديد آشنا شود
يك شاعر معتقد است: پست مدرنيسم نتيجه بياعتمادي عمومي نسبت به فراروايتهايي است كه احتمالا مدرنيسم هم بخشي عمدهاي از آن است.
داريوش معمار در ادامه گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) تصريح كرد: آوانگارديسمي كه در دهههاي 40 ،50 و 60 ميلادي در اروپا به شكل گرفتن جرياناتي چون نوع نگاه داداييستي و به صورت كليتر جريان سورئاليسم در اروپا شده است نيز از جهاتي ميتواند نتيجه چنان وضعيتي باشد. بياعتمادي و از طرفي منفك كردن اين جريانات و تاثيرهايشان از مدرنيسم يا بعدتر، پستمدرنيسمي كه در دهه 70 جهان را تحت تاثير نوع طرح و مقابله خود قرار داد، كار بسيار مشكلي است.
وي مشكل ادبيات امروز ما را نقد دانست و گفت: در كشور ما بزرگترين مشكل، شايد اين باشد كه شاعران و نويسندگان خود را محق جايگاهي ميدانند كه بايد در اختيار نظريهپردازان و منتقدان باشد و همين باعث شده است نشر افكار مدرن و پست مدرن و همينطور تحليل و بررسي آن به شرايطي بسيار پيچيده و بغرنج منجر شود. به صورتي كه اگر ما تمام آن چيزهايي را كه در اين سالها زير عنوان مقالات مختلف درباره پست مدرنيسم توسط اين افراد نوشته شده جمع كنيم و بعد نقل قول ها و عباراتي را كه عيناً از ترجمه آثار متفكران و نظريه پردازان اروپايي در اين نوشته ها آمده كنار بگذاريم، فكر نمي كنم چيز زيادي از اين نوشتهها كه حاصل انديشه ورزي ايشان باشد، باقي بماند.
اين شاعر يادآوري كرد: از سوي ديگر، درگيري هاي سياسي و ايديولوژيك هم به متفكران و اهل نظر ما فرصت نمي دهد تا فارغ از چنين مسائلي به اين حوزههاي در ارتباط با هنر و ادبيات، به عنوان وضعيتي اوليه و نه فرو كاسته و ثانويه بپردازند؛ همه اينها دست به دست هم كه بدهند، مي شود همين كه مي بينيد.
وي همچنين درباره اين بحث كه جامعه ما هنور مدرنيته را سپري نكرده است، چطور مي تواند پست مدرنيسم را تجربه كند، توضيح داد: احتمالاً اين دريافت چندان دقيقي نيست، يعني هميشه در شرايطي مشابه آنچه ما در آن قرار داريم، امكان دارد ناهمزمانيهاي فراواني رخ دهد.
او دليل اين ناهمزماني ها را وابسته به متغير و شاخصههاي رواني و فرهنگي ملتي عاطفي مانند ملت ما دانست و تصريح كرد: يكي از نمونههاي واضح آن، ظهور مدرنيته و انقلاب مشروطه است. وارد شدن مدرنيته به مملكت ما هم چندان طبيعي نيست. كافي است تفكرات و انديشههايي كه انقلاب مشروطه نتيجه آن است و وقايع بعدي را كه به تولد سلطنت پهلوي منجر ميشود، بررسي كنيد، كه ادبيات هم در وضعيتي مشابه با چنان مسائلي دست به گريبان بوده است.
سراينده "مريم بنت سعيد" با اعتقاد بر اينكه ما در حوزه داستان نويسي به سمت داستان نويسي پست مدرن رفتهايم و آثار متعددي هم در اين زمينه داريم، ادامه داد: نويسندگاني كه در اين زمينه كار كرده اند، اتفاقا بسيار موفق هم هستند. اما در حوزه شعر آنچه كه تا امروز وجود داشته، بيشتر شعرهاي فرماليستي و مدرن بوده كه پيشروترين آنها در فرم اجرا و نوع نگاه، آثاري آوانگارد محسوب مي شوند كه به همان اندازه كه امكان دارد به بستر نظري پست مدرن وابسته باشند، به سنت فلسفي و نظري مدرن مربوط هستند. نمود چنين شرايطي در شعر، شاعري مانند يدالله رؤيايي است كه به دليل وابستگياش به سنت عرفاني و فرهنگ شرقي با نوعي درونگرايي و اجراي از درون به بيرون همراه است و در آثار رضا براهني به دليل تمايل به سنتي كه نوع نگاه برونگراي غربي را در دل خود پرورش مي دهد، از بيرون به سمت درون حركت مي كند. در اين بين البته شاعري مانند بيژن نجدي رگه هاي متفاوتي در كارش دارد يا شمس آقاجاني و عليشاه مولوي خصوصاً در شطحياتي كه اخيراً از او در مجلات مختلف خواندهام.
وي متذكر شد: بقيه شاعران تقريباً بين همان دو جريان و نگاهي كه گفتم در نوسان بوده اند كه اين عيب هم نيست؛ چون شاعر نمي تواند از جامعه خود جدا باشد، حتا اگر هزاران كيلومتر دورتر از آن به اجبار زندگي كند.
معمار درباره استقبال مخاطبان از اشعار پست مدرن اظهار داشت: محمدعلي سپانلو در گفتوگويي كه مدتي قبل روزنامه شرق داشت، حرفي زد كه بسيار مهم است و آن اينكه اگر اجازه بدهند، ما مي توانيم براي يك مراسم شعرخواني، از آن دست كه در شبهاي شعر خوشه يا شبهاي شعر انستيتو گوته سالهاي قبل برگزار شد، يك استاديوم علاقه مند به شعر نو را در كنار شاعران شعر نو داشته باشيم. در آنجا شخصي كه با محمدعلي سپانلو گفتوگو مي كرد تمام تلاشش در طول گفتوگو اين بود كه به نوعي بگويد شعر ما را بايد يكجا دور بريزي و اينكه اين شعر هيچ مخاطبي ندارد. اما براي قضاوت در مورد اين مساله كافي است، نگاهي به شمار زياد شاعران شعر نو و همين شعر منحط - از نظر بعضي - و اتفاقاً بالنده از نظر من در شهرهاي بزرگ و كوچك و حتا روستاها بيندازيد (كه البته اگر همين تعداد را با علاقهمندان به داستان مقايسه كنيم) با در نظر گرفتن اينكه جز رمان كه خواندن و نوشتناش ظاهراً امروز يك مد روشنفكري است، حتا داستان كوتاه هم معضل فروش و پخش را با اين همه جايزه و يگان و ارگان دارد.
وي افزود: شايد بعضي از دوستان داستان نويس، به خصوص كساني كه مرتب اين حق را براي خودشان قايل مي شوند كه شعر معاصر را رد كنند، در بيان نظراتشان درباره شرايط شعر معاصر بعد از اين دقت بيشتري مبذول كنند. چرا ما فكر مي كنيم شعر نو يا شعر اين سالها مخاطب ندارد؟ شما اگر نمونه هاي خوب را كه توسط شاعران حرفهيي سروده شده است در نظر بگيريد و بعد معضل چاپ، پخش و سياسي بودن و منكراتي شدن خيلي چيزها و از اين دست مسائل را كنار بگذاريد، آن وقت متوجه مي شويد كه به قول سپانلو اين سطح از مخاطب شعر نو در هيچ جاي جهان شايد سابقه نداشته باشد.
سراينده "عاشقانه هاي زني كه دوستش دارم" با اعتقاد بر اينكه مخاطب بايد با اين وضعيت جديد آشنا شود، يادآوري كرد: تا زماني كه خيل ناشران سودجو با به راه انداختن جريانهاي باندي و محفلي نميگذارند آثار خوب به چاپ رسيده و پخش شود يا با سودجويي شرايط را به نوعي فراهم مي كنند كه بعضيها فكر كنند هيچ كاري در دنيا ساده تر و كم هزينه تر از چاپ يك مجموعه شعر براي پز دادن و تخليه كردن مشكلات روحي رواني وجود ندارد، به اين ترتيب كساني را كه جدي كار ميكنند هم منفعل كنند؛ وضع همين است. تا زماني كه كانون نويسندگان ايران به عنوان يك وزنه حمايتي از شاعران و نويسندگان حرفهيي نتواند در برابر چنين وضعي از ايشان دفاع كند، اوضاع همين است. تا وقتي كه احمدرضا احمدي بگويد آقا من هم چند سال بيشتر نيست كه ناشران دنبال كتابهايم ميآيند، وضع همين است. تا زماني كه روزنامه اي براي صفحه شعر خود حتا آنقدر ارزش قايل نشود كه از يك شاعر شناخته شده براي تنظيم مطالبش استفاده كند و فكر كنند كه مصالح فلان و بهمان بر چنين مورد مهمي ارجحيت دارد، همين است. تا زماني كه يك مجله ادبي را به راحتي تعطيل كند، اوضاع همين است.
وي گفت: پس ببينيد مشكل از شعر نيست حالا با هر اسم و رسمي؛ ضمن آنكه شما كه انتظار نداريد سالي هزار عنوان مجموعه شعر اگر به چاپ مي رسد، همه عالي باشند؟ اما بايد متوجه باشيم كه در اين وضع اگر دو مجموعه شعر خوب هم بين اين هزار تا باشد، به دليل آنكه منتقدان به آنها نمي پردازند يا اگر پرداختند بايد از هزار تا كانال رد شود، تا به توفيق چاپ برسد، خب همين
ميشود كه مجموعه خوب در اين شرايط گم ميشود و اينها يعني افت كردن سليقه مخاطب و رفتن به سمت آثار مبتذل. يعني هر كسي با يك مقدار شارلاتان بازي و البته تيزهوشي ميتواند عكسش را در قطع بزرگ بزند جلوي يك غرفه در نمايشگاه و بگويد من پديده شعر معاصر هستم، به قيافهام نگاه كنيد، و اين طور مخاطب را فريب داده و به سطح ذوق و سليقه و شناخت وي آسيب برساند.
معمار درباره وضعيت شعر معاصر ايران اظهار داشت: به نظرم مي آيد ابتدا شاعران حرفه اي دارند متوجه ميشوند كه عميق شدن به معني برجسته شدن است و دوم اينكه فهميدهايم آنچه در ظاهر بسيار واقعي به نظر ميآيد، چقدر ذهني است و آنچه شديداً در ظاهر ذهني است، چقدر واقعي ميباشد. به نظر من دلال هاي ادبي و شارلاتانها طي دو سه سال اخير حضورشان بسيار كمرنگ تر شده و در كنار اين موضوع ما فرصتي پيدا كرده ايم تا به مفاهيم مطرح شده طي يك دهه گذشته بيشتر بينديشيم.
او همچنين يادآوري كرد: شعر امروز ايران احتمالاً اگر بتواند با حفظ همين موقعيت به پيش برود، شاهد معرفي چهرههاي بسيار تاثير گذاري خواهد بود كه يا از دو دهه گذشته تداوم در آثارشان به شعرهايي با مايههاي بالا منجر شده يا تعمق در آثار ديگران از آنها شاعراني غني ساخته است. شعر امروز ايران به نظرم اگر امثال كساني كه ميخواهند همه چيز را دولتي بكنند، بگذارند، شعري خواهد بود كه تاريخي درخشان را در وضعيت ادبيات ايران به ثبت ميرساند. البته اين مساله به مرتفع شدن چالشهايي كه گفتم هم بستگي دارد. ضمن آنكه خود من به همراه عده اي از شاعران مستعد و مطرح اين سالها طي نشست ها و جلسات متعددي كه در شهر ها و استان هاي مختلف در دوسال گذشته داشته ايم، مشغول برنامه ريزي براي حركتي در حوزه هاي نشر ، مطبوعات و پخش و معرفي شعر اين سالها هستيم كه به زودي اميدواريم نتايج خوبي را از آن كسب كنيم.
معمار گفت: در اين 10 سال فهميده ام كه اگر چه هر مجموعه اي كه منتشر مي شود درخشان نيست و هر حركتي حتماً نتيجه بخش ممكن است نباشد، اما اين همه اين تلاش و استقبال براي ارايه دادن و فهميدن نوع حركت شعر نو كه در بين مخاطبان مي باشد و حساسيت هايي كه حول اين موضوع است، هم نشان دهنده نفوذ جريان شعر معاصر در بين مردم است.
وي درباره وضعيت غزل پست مدرن اظهار داشت: اميدوارم دوستان غزلسراي من ناراحت نشوند، اما فكر مي كنم هيچ دليلي ندارد ما پست مدرنيسم را با غزل تطبيق بدهيم. ايده تغزل و اجراي موسيقي و ساختمان غزل اولين چالش هايي هستند كه با بستر پست مدرن در جريان جدا شدن از فراروايت ها وارد جنگ و گريز مي شوند و سعي در تضعيف بستر هايي كه بيرون از دايره نگاه كلان نگر چنين ايده هايي هستند، دارند. خوب غزلي كه تغزل نداشته باشد و موسيقي كه ديگر غزل نيست و احتمالاً نوع ديگري از شعر است كه اتفاقاً اين نوع ديگر در برخي از آثار شاعراني مانند هادي خوانساري مرا نيز تحت تاثير قرار مي دهد . اما پست مدرنيزه كردن غزل يعني تن دادن به يك كج فهمي نظري و تاكيد كردن بر آن . حال اگر كسي براي پست مدرنيسم حالا چه از آن بستري كه مورد قبول متفكراني مانند ايحاب حسن و چارلز جنگز است، چه از بستري كه از طرف كساني مانند دريدا و ليوتار و غيره تبليغ شده، تعريف ديگري دارد، چرا كه نيايد و در قالب مقالات نظري نگاهش را ارايه بدهد؟ البته تحميل نكند، فقط ارايه بدهد. ضمن آنكه همه ما مي دانيم كساني كه نظرات شان در دنيا موجب شكل گرفتن بستر پست مدرنيسم شده، همه از فلاسفه و زبان شناسان و نظريه پردازان برجسته جهان بوده اند؛ وگرنه هر كسي با خواندن دو مقاله و احتمالاً شركت در چند بحث شفاهي نمي تواند مدعي چنين عمل خطيري باشد.
او ادامه داد: اينكه ما بگوييم غزل پست مدرن و بعد اگر كسي پرسيد يعني چه نتوانيم جواب گوي آسيب هاي نگاه و گفته ي خود باشيم، بنا بر اين جواب بدهيم همين است مي شود نوع نگاه ارسطويي و در واقع همان نگاه كلاسيك سلطه جويي كه چند سده بشر را در كمند بي چرايي خود گرفتار كرد و تا امروز هم همچنان در مواقع مختلف تحت عنوان معضل بنياد گرايي بروز مي كند. البته اين را هم بگويم در غزل مولانا، سعدي، حافظ و بيدل آنچنان كاري كرده اند كه امروز ساختن غزلي كه بتواند به گنجينه اين همه سادگي و رندي و آشفتگي و نازك خيالي چيزي اضافه كند، سخت است. مساله غزل امروز شايد چيزي فراتر از ايده، قالب و موسيقي يا مدرن و پست مدرن بودن است. غزل امروز يا بايد از بنيان دگرگون شود تا زمينه هاي تازه اي را براي تداوم حيات خود در سرايش كسب كند كه آن وقت شايد ديگر غزل نباشد، يا بايد در ادامه همان سنت به راه خود ادامه بدهد كه در آن صورت هم بعيد است كه بتوان در اين عرصه به خلاقيتي فراتر از آنچه كه ما در گنجينه شعر فارسي داريم، دست يافت.
معمار افزود: يك مورد را هم درباره ادعا هاي عجيب دوستان غزل سرا بگويم و آن اينكه فكر مي كنند اگر شعر نو در كشور ما اتفاق نمي افتاد، امروز همه چيز جور ديگري بود/ در مورد غزل و ديگر سبك هاي شعر كلاسك فارسي بررسي آثار شاعران دوره بازگشت و قاجار و مشروطه نشان مي دهد اين تغيير از بطن خود ادبيات فارسي و شعر كلاسيك جوشيده است. ضمن آنكه آن معضلاتي كه در ابتدا گفتم، دست به گريبان شعر كلاسيك هم هست. يعني وقتي ما يك جلسه شاهنامه خواني و حافظ خواني مي گذاريم، با همه تبليغ ها باز هم استقبال محدود است و اين خاصيت جامعه سياست زده و قهرمان محور و تحت سلطه حيات كاذب فرهنگي رسانه هايي همچون سيما است. اين دوستان شايد بد نباشد اگر به تيراژ مجموعه غزل هايي كه در اين سالها چاپ شده هم نگاهي بكنند تا متوجه شوند اين آسيب يك وضعيت عمومي است كه حتا گريبان شعر كلاسيك با آن همه تبليغ و آشنايي و قدمت را هم گرفته؛ چه رسد به شعر نو كه هنوز عده اي به آن به چشم شرايطي ضد فرهنگي و منكراتي نگاه مي كنند و اجازه خوانده شدن و آوردن نام شاعران آن را حتا در يك كلاس دانشگاهي هم نمي دهند.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات