«انبوهي از اسناد و شواهد» تشريح لايهلايههاي تاريخ ايران و جهان توسط استاد احمد اقتداري مبني بر نام «خليج فارس» در متون و نقشههاي تاريخي
استاد احمد اقتداري، از پژوهشگران برجسته عرصه تاريخ، جغرافيا و اطلسشناسي كشور، در مقالهاي تحليلي، به بيان برخي از اسناد و شواهد تاريخي ايراني و خارجي در زمينهي ”خليج فارس” بودن ”خليج فارس” پرداخته است.
در اين مقاله كه در اختيار بخش ايرانشناسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) قرار گرفته، آمده است:
نوشتهاند اولين سياح كه از خليج فارس و سواحل و جزاير آن، يادداشتهايي بهجاي گذاشته است، نئارك، نئارخس سردار دريايي اسكندر مقدوني و مأمور وي براي مطالعة نظامي خليج فارس و درياي عمان بوده است؛ ولي شك نيست كه چون فلات بزرگ ايران از روزگاري بس دراز، پيش از حملة اسكندر هم آبادان بوده است، به سبب مساعدت طبيعت و سهولت ارتباط دريايي و دريانوردي، سواحل و جزاير خليج فارس، پيش از او هم، آباد و مسكن اقوام زنده و كوشا و دريانورد بوده است.
افسانهها و اساطير باستاني كه به زبان يوناني و ملل مجاور خليج فارس و يا در نوشتههاي مورخين قديم بهجاي مانده است، از غوغايي كه در اين درياي كهن ميگذشته است، اشاراتي دربر دارد. هنگامي كه سرزمين پارس (فارس و خوزستان)، پايتخت شاهنشاهان هخامنشي بوده است، درياي فارس و كرانههاي آن مسلما نه تنها ناظر حوادث بزرگ و رفتوآمدهاي اقوام و عبور كشتيهاي جنگي و تجاري و رقابت ملل سوداگر و جنگجوي دنياي قديم بوده، بلكه خود در صحنة رقابت تجاري و نظامي قرار گرفته و محل بروز وقايع و حوادث جنگي و تاريخي بوده است، تا آنجا كه ايلام و سومر، سرزمين كهنترين اقوام شهرنشين و متمدن كه كتابت و مدنيت و نظام زندگي اساسي بشري از آنجا نشأت گرفته است، از كنارة همين درياي پرجوش و خروش و پرماجراي ناآرام برخاستهاند. شوش، پايتخت ايلام كهن، دنياي قديم را در مسير تاريخي و مدني پرآوازهاي سوق داده است.
سرزميني كه مسكن قومي بزرگ، مانند قوم نها آآيبيسپارس (خوزي و پارسي) بوده است؛ بيشك آنقدر آباد و پرجمعيت بوده است كه نه تنها در دامنة ارتفاعات پربرف دشتهاي معتدل شمالي اين سرزمين، حيات و نشاط زندگي و تلاش مداوم وجود داشته، بلكه جبر طبيعت و مقتضيات جغرافيايي، كنجكاوي و تلاش مداوم و وجود تسهيلات ارتباط بازرگاني از راه دريا، مردم را به نقاط مختلف اين سرزمين بزرگ، يعني تمامي خاك و آب پارس و خوزستان و هرمزگان و بلوچستان پراكنده ساخته و در كوه و دشت و دره و هامون و ساحل و جزيره به كار و زندگي و تلاش و تكاپو و جنگ و ستيز واداشته است، تا آنجا كه، ناوگان دريايي داريوش كبير به همراهي سيلاكس كارياندي، افسر يوناني نيروي دريايي شاهنشاهي هخامنشي، مأمور مطالعة آبهاي خليج فارس و راه ارتباطي مديترانه ـ هندوستان از راه بحر احمر و خليج فارس ميگردد و به روزگاري، پادشاهان ايلام، از پس كوههاي بلند و دشتهاي فراخ، سپاهيان خود را در بندر ريشهر (نزديك بوشهر كنوني) متمركز ساخته و سپاهي و كشتي به جزيرة ديلمون (مجمعالجزاير بحرين) ميفرستند و دريانوردان اقيانوس هند در جزيرة خارك، معبد پوزئيدون خداي درياها را ميسازند و در اين جزيره ميآسايند و بارگيري ميكنند و كاروانهاي پالميرايي و رومي از ارمنستان و سوريه گذشته و به اين جزيره فرود ميآيند و امتعة دنياهاي دوردست را در اين جزيره مبادله و دادوستد ميكنند.
اما از زمان ظهور اردشير بابكان، مؤسس سلسلة ساساني، سرگذشت سرزمين و سواحل درياي پارس روشنتر شده و دوران مجد و عظمت تاريخي اين سرزمين از نظر تاريخ مكتوب و مدون آشكارتر و آشنايي و معرفت ما به چگونگي زندگي مردم سواحل درياي پارس و جزاير آن بيشتر است. سرزمين خوزستان كه خود خانه و پايتخت و آبادشدة پادشاهان ساساني است، با يادگارهاي جاويدان تاريخي اين دودمان شاهنشاهي در تاريخ خليج فارس، خاطرة جلال ديرين خود را حفظ كرده است. شهرهاي « بثن اردشير »، « رام اردشير »، « ريوار اردشير » و « هشت آباذ اردشير » كه اكنون « بندر بصره » بر جاي آن است، به روزگار ساسانيان، از بصره تا گناوه و بوشهر و سواحل درياي عمان بنا گشتهاند. راه ارابهرو بزرگ خوزستان ـ پارس، از شوش تا استخر كه خوزستان را به پارس ميپيوسته است، حكايت مختصري از اين آبادي و پيوستگيِ باستانيِ اين دو سرزمين بزرگ، بر ساحل درياي پارس بوده است. پارس كه گهواره و آبشخور و مهد و زادگاه پادشاهان ساساني است، آنچنان به كرانههاي خليج فارس بستگي داشته است كه قسمتي از آن را كورة « اردشير خوره » ميناميدهاند و به روزگار اردشير و شاپور كه خود شهرهاي ميش ماهيگ (يعني اوال و بحرين امروزي) و هگر (كه امروز الهفوف در عربستان جنوبي ناميده ميشود) و بنياد اردشير (در محل قطيف كنوني عربستان) را پي افكنده است، مدتها مقر پادشاهي شاپور به ولايتعهدي اردشير بوده است. همچنان كه قسمتهاي ساحلي خوزستان در كورة « بهمن اردشير » قرار داشته و تمام سواحل و جزاير پارس و خوزستان، جزء اين دو كورة بزرگ بودهاند.
برخي از آتش آتشكدة بزرگ و پرشكوه « آذر فرنبغ » كه آتش پيشوايان و بخردان و دانايان بوده است، از خوارزم به كاريان كه خرابههاي آن هماكنون در نزديكي خليج فارس تا به امروز باقي است، آورده شده و مورد تعظيم و تكريم اقوام ايراني روزگار ساسانيان بوده و به همين سبب شاهنشاهان ساساني، اين سرزمين را ملكوتي و طاهر و پرفضيلت ميشناختهاند. اردشير ساساني، خود براي نيايش خداي بزرگ، به اين آتشكده ميآمده و در نزديكي درياي نيلگون پارس، خداوند درياآفرين را نماز و نيايش ميكرده است.
بندر بزرگ و دولتمند دنياي قديم ـ سيراف ـ كه خرابههاي آن هماكنون در نزديكي بندر طاهري بوشهر كنوني واقع است، در كرانة درياي پارس بوده و راه سنگچينشده و پهن « سيراف ـ گور (فيروزآباد فارس) ـ استخر »، اين بندر پرثروت و پردولت و پررونق را از يكسو به خوارزم و خراسان و كاشان و ماد ميپيوسته، و از سوي ديگر، كالاهاي گوناگون شهرهاي آبادان ايران را با هزاران كشتي كه خود داشته و يا از درياهاي مجاور و دور، مانند چين و سوماترا و اندونزي و هند ميآمده و در بندرگاه آن لنگر ميگرفتهاند، به چين و هند و آفريقا و درياي ژاپن ميفرستاده است. فتح يمن به روزگار خسرو انوشيروان و اعزام ناوگان دريايي ساساني براي مطالعة سواحل آفريقا و عربستان و كمك به پادشاه يمن و استخلاص عدن از دشمنان يمن و ارتباط شهرهاي ساساني بحرين ساحلي با دربار تيسفون و گماردن ساتراپها و سپهبدان و اسواران ساساني در بحرين و يمن و ناميدهشدن تمام بحرين بري و بحرين بحري به نام ايالت « ميش ماهيگ » ساساني، نشانههاي ديگري از كار و تلاش و اقامت دودمان ساساني و ايرانيان پارسي در خشكيهاي اين درياي پرماجرا ميباشد.
در دوران اسلامي، بحرين كه حاكم ايراني آن، از دربار ساساني ناراضي بود، زودتر از ديگر نقاط ايران و به زمان خود حضرت پيغمبر (ص) قبول ديانت اسلام كرد. با غلبة مسلمانان، كشمكشها و جنگ و ستيزها و آمدورفتهاي خليج فارس رو به فزوني گذاشت، تا آنزمان كه خلفاي اموي و عباسي بر دنياي اسلامي حكمروايي داشتند، خليج فارس نيز زير نفوذ سياسي آنها بود؛ ولي در اين دوره هم مردم خوزستان و پارس به حكومت خلفا گردن ننهاده، گاه و بيگاه، با قيامهاي مذهبي و طغيان عليه ظلم و بيداد خلفا، سر از اطاعت خلفا باز ميزدند و از نفوذ آنها در اين ديار ميكاستند؛ بهطور مثال، قيام عليبن محمد الصاحب الزنج كه سياهان و بردگان را عليه خليفه شورانيد و در شهرك مختاره نزديك اهواز اقامت گزيد و قيام ابوسعيد جنابي و ياران او كه از بندر گناوة امروزين برخاستند و مدتها دنياي اسلامي را به جنگ و ستيز عليه خلفا واداشتند و بحرين را مركز حكومت بوسعيدي خسرواني قرار دادند و « قيام ز ط ها » در خوزستان و قيامهاي پيروان مذاهبي كه رنگ و انديشة ايراني داشتند، مانند قيام شيعيان و جنگ با امويان و قيام علويان و اسماعيليان و امثال آن، هرگز خوزستان و پارس را يكدست و آرام و بياعتراض، تسليم خلفا نكرد.
با پيدايش سلسلههاي حكام ايراني و جنبش ايرانيان و قيام عليه خلافت اموي و عباسي و كوتاهكردن دست آنها از خطة ايرانزمين، خليج فارس هم مانند ساير واحدهاي جغرافيايي ايران، تحت اداره و حكومت سلسلههاي ايراني درآمده، به روزگار ديلميان، آوازة رونق خليج فارس در تجارت و دادوستد جهانگير شد، به روزگار اتابكان دولتخانة ايران در جزيرة قيس (كيش) بود. به روزگار صفويه، پس از آنكه شاه عباس كبير، حكومت ستمگرانة آلبوكرك پرتغالي پس از 117 سال استعمار، پرتغال را در سرتاسر خليج فارس و شرق آفريقا برانداخت، در همة نواحي خوزستان و فارس و خليج فارس تا بحرين و عدن و كرانههاي نجد عربستان، حكام صفوي گماشته شدند. از آن پس، رقابتهاي اقتصادي اروپاييان در خليج فارس، ماجراها و سرگذشتهاي شگفتانگيز و حيرتآوري بهوجود آورد، ولي بههرحال و در هر احوال، عنصر ايراني در خليج فارس باقي ماند و بر خانه و كاشانة خود دل بست و هماكنون نيز دل بسته است.
پارس (يعني فارس و خوزستان و خليج فارس)، آب و خاكي كه قرنها در مجاورت آشور و بابل و اكد و سومر بود، و پس از آن، مهد و زادگاه و پرستشگاه شاهنشاهان هخامنشي و ساساني گرديد و به دوران اسلامي به روزگاران دراز، در كشاكش خوب و بد حوادث افتاده است، ناگزير آنقدر از آن در كتابها و گزارشهاي مدون و نقشه ها و خريطهها نام رفته است كه امروز ديگر براي جستوجوي نامِ آن، از ديرباز تا كنون، رنجي نداشته باشيم. مقصود از عرض اين مقدمة بسيار مختصر كه به واقع ارزني از خروار و مشتي از انبار است، آن است كه روشن شود، چرا و چگونه نام خليج فارس بر مبناي يادگارهاي مدون و مكتوب بازمانده از قرون و اعصار، همان خليج فارس است و بس:
1- كهنهترين نامي كه از خليج فارس بهجاي مانده است، نامي است كه آسوريان شايد پيش از ورود نژاد آريا به فلات ايران بر اين دريا گذاشتهاند. در كهن كتيبههاي آشوري، از اين دريا به نام « ناره ماره تو » كه به معني « رود تلخ » يا « درياي تلخ » است، ياد شده است.1
2- در كتيبهاي كه از داريوش كبير در تنگة سوئز يافتهاند، در ميان صدور دستور داريوش براي حفر ترعة سوئز، « دريايي كه از پارس آيد » ذكر شده است و در روزگار ساسانيان، اين خليج را درياي پارس ميگفتهاند.2
3- هرودوت، مورخ يوناني از دريايي به نام « اريتره » نام ميبرد كه بر قسمتي از اقيانوس هند، يعني خليج فارس و درياي عمان اطلاق ميشده و از دو جزء آري (آريا) و تره به معني آب و دريا مركب است.
4- فلاويوس آريانوس، مورخ يوناني كه در قرن دوم ميلادي ميزيسته، در كتاب خود به نام « آنابازيس » كه تاريخ سفرهاي جنگي اسكندر مقدوني است، ضمن شرح دريانوردي نئارخُس، سردار دريايي اسكندر، نام اين خليج را « پرسيكون كا اي تاس » بهكار برده است.3
5- استرابن (استرابو)، جغرافيادان معروف يوناني كه تا نيمة اول قرن اول ميلادي ميزيسته، مينويسد كه عربها بين خليج عرب (بحر احمر كنوني) و خليج پارس جاي دارند. استرابن هم نام « پرسيكون كا اي تاس » را براي خليج فارس بهكار برده است.4
6- كلوديوس پتوله ما اوس يا بطلميوس، عالم معروف علم هيئت و جغرافياي دنياي قديم كه در قرن دوم ميلادي زندگي ميكرده است، در كتاب معروف جغرافياي خويش كه به زبان لاتين نوشته شده است، از اين دريا به نام « پرسيكوس سينوس » ياد كرده است كه درست به معني خليج فارس است و در كتابهاي لاتيني كه در دانش جغرافيا نوشته شده، خليج فارس را غالباً « سينوس پرسيكوس »، يعني درياي پارس نوشتهاند يا پرسيكوس سينوس. در اين كتابها اصطلاح « ماره پرسيكوم »، يعني درياي پارس نيز براي اين خليج ذكر شده است.5
7- مورخ رومي، كوين توس كورسيوس كه در قرن اول ميلادي ميزيسته است، اين خليج را « آكوارم پرسيكوس »، يعني آبگير درياي پارس ناميده است.6
8- ترجمة اصطلاح لاتيني « سينوس پرسيكوس » در ديگر زبانهاي زندة جهان، قرون متمادي باقي مانده و همة ملل جهان، خليج فارس را به اين نام خواندهاند. در زبان فرانسه، Persique Golfe و به انگليسي، Persian Golf و به آلماني Persischer Golf و به ايتاليايي، گلفو پرسيكو و به روسي، Persidsk Zaliv و به ژاپني، پرو شاوان، نام خليج فارس است كه در همة آنها نام پارس وجود دارد.7
در دوران اسلامي، نام اين خليج، « بحر فارس » و « البحر الفارسي » و « الخليج الفارسي » و « خليج فارس » ياد شده و در دائرهالمعارف اسلامي نيز اين اسامي براي خليج فارس مضبوط است.8
خوشبختانه نويسندگان و مورخين و جغرافيادانها و سيّاحان دوران اسلامي، كتب معروف و معتبري بهجا گذاشتهاند كه اكنون بهصورت اسناد مدون معتبر مورد ملاحظه و مطالعه و استفادة اهل فن و محققين است به اين قرار:
9- ابوبكر احمدبن محمدبن اسحاقابن ابراهيم الهمذاني، معروف به ابن فقيه كه كتاب جغرافياي او « مختصر كتاب البلدان » نام دارد و در 279 هجري تأليف شده است، مينويسد: « واعلم ان بحر فارس و الهند هما بحر واحد الاتصال احدها باالاخر »، يعني بدان كه درياي پارس و هند از براي پيوستگي به يكديگر هر دو يك دريا هستند.9
10- ابوعلي احمدبن زسته، مؤلف كتاب « الاعلاق النفيسه » كه در 290 هجري تأليف شده است، مينويسد: « فاما البحر الهندي يخرج منه خليج الي ناحيه فارس يسمي الخليج الفارسي ... ». 10
11- جغرافياداني به نام سهراب، مؤلف كتاب « عجائبالاقاليم السبعه الي نهايه العماره » كه در قرن سوم هجري ميزيسته است، مينويسد: « بحر فارس و هو البحر الجنوبي الكبيره ». 11
12- در كتاب « المسالك الممالك »، تأليف ابوالقاسم عبيداللهبن عبداللهبن احمد خرداذبه خراساني كه در قرن سوم هجري ميزيسته است، در بيان رودهايي كه به خليج فارس ميريزند، چنين مينويسد: « و فرقه تمر الي البصره و فرقه اخري تمر الي ناحيه المزار ثم يصب الجميع الي بحر فارس » و ناحية مزار، شهري بوده است بين واسط و بصره.12
13- بزرگبن شهريار ناوخداي رامهرمزي از مردم رامهرمز خوزستان كه كتاب خود را به نام « عجائبالهند، بره و بحره و جزائره » به سالهاي نيمة اول قرن چهارم هجري تأليف كرده است، مينويسد: « من عجيب امر بحر فارس مايراه الناس فيه باالليل فان الامواج اذا اضطربت و تكسرت بعضها علي بعض انقدح منه النار، يتجيل الي راكب البحر، انه يسير في بحر نار »، يعني: « و از شگفتيهاي درياي پارس چيزي است كه مردمان به شبهنگام بينند، چون موجها بر هم خورند و بر يكديگر شكسته شوند، از آنها آتش برجهد و آنكه بر كشتي سوار است، پندارد كه بر دريايي از آتش روان باشد ».13
14- ابواسحق ابراهيمبن محمد الفارسي الاصطخري، از مردم استخر فارس و معروف به الكرخي (متوفي در 346 هجري)، در كتاب خود به نام « المسالك و الممالك » مينويسد: « بحر فارس فانه يشتمل علي اكثر حدودها و يتصّل بديار العرب منه و بسائر بلدان الاسلام ».14
15- مورخ مشهور، ابوالحسن عليبن الحسينبن علي المسعودي، در كتاب « مروج الذهب و معادن الجواهر » مينويسد: « و يتشعب من هذا البحر خليجالآخر و هو بحر فارس و منتهي الي بلاد ابله و الخشبات و عبادان » و همچنين مسعودي در كتاب ديگر خود به نام « التنبيه و الاشراف » كه به سال 345 هجري تأليف آن را تمام كرده است، مينويسد: «و قد حد كثير من الناس السواد و هو العراق فقالوا حده من جهه المشرق الجزيره المتصله باالبحر الفارسي المعروفه به ميان روذان من كوره بهمن اردشير و راء البصره مما يلي البحر ... »15 و ميان روذان يا ميان رودان، همان خاك آبادان كنوني است.
16- طاهربن المطهر المقدسي در كتاب « البدء و التاريخ » كه آن را به سال 355 هجري تأليف كرده است، در بيان رودهايي كه به خليج فارس ميريزند، مينويسد: « ... و يجتمع هذ الانهار كلّها في دجله و تمر دجله باالابله الي عبادان فيصب في الخليج الفارسي ». 16
17- ابوريحان محمدبن احمد البيروني الخوارزمي (متوفي در 440 هجري)، در كتاب « التفهيم لاوائل صناعه التنجيم » كه آن را به فارسي تأليف كرده است، نام اين خليج را درياي پارس و خليج پارس آورده است.17 همچنين بيروني در كتاب معروف ديگر خود به نام « قانون مسعودي » مينويسد: « عبادان فم الخشبات في مصب دجله انبساطها بحر فارس ». 18
18- ابوالقاسم محمّدبن حوقل در كتاب « صوره الارض » كه آن را به سال 367 هجري تأليف كرده است، اين خليج را « بحر فارس » ناميده است.19
19- در قديمترين كتاب جغرافيا به زبان فارسي، به نام « حدود العالم من المشرق الي المغرب » كه در 372 هجري نوشته شده، چنين آمده است: « درياي پارس، از حد پارس برگيرد با پهناي اندك تا به حدود سند ».20
20- شمسالدين ابوعبدالله محمدبن احمدبن ابوبكر شامي مقدسي، معروف به بشاري در كتاب « احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم » كه آن را به سال 375 هجري تأليف كرده است، اين دريا را « بحر فارس » خوانده است.21
21- در نسخة كتاب « جهاننامه »، تأليف محمدبن نجيب بكران چنين آمده است: « بحر كرمان پيوسته است به بحر مكران، و جزيرة كيش كه مرواريد از آن جا آورند، درين دريا است و چون از بحر كرمان بگذري، بحر پارس باشد ... ».22
22- ابن البلخي در كتاب « فارسنامه » خود كه در حدود 500 هجري به فارسي تأليف كرده است، اين دريا را « درياي پارس » ناميده است.23
23- شرفالزمان طاهر مروزي در كتاب « طبايع الحيوان » كه آن را اندكي پس از 500 هجري تأليف كرده است، اين خليج را « الخليج الفارسي » خوانده است.24
24- شريف الادريسي، از مردم جزيرة سيسيل (متوفي به سال 560 هجري)، در كتاب «نزهه المشتاق في اختر الآفاق» از خليج فارس به نام « بحر فارس » ياد كرده است.25
25- شهابالدين ابوعبدالله ياقوت حموي (متوفي در 626 هجري)، در « معجم البلدان » خود مينويسد: « بحر فارس هو شعبه من بحر الهند الاعظم و اسمه بالفارسيه كما ذكر حمزه (ز راه كا مسير) و حده من التيز من نواحي مكران علي سواحل بحر فارس الي عبادان ... »، يعني: « بحر فارس، شعبهاي در درياي بزرگ هند است و چنانكه حمزه [حمزة اصفهاني] ذكر كرده است، نام فارسي آن زراه كامسير و حد آن از تيز از نواحي مكران در ساحل بحر فارس تا آبادان است ... ».25
26- ابوعبدالله زكّريابن محمدبن محمود قزويني (متوفي در 628 هجري)، در كتاب « آثار البلاد و اخبار العباد » مينويسد: « فارس ناحيه المشهوره التي يحيط لهامن شرقها كرمان و من غربها خوزستان و من شمالها مفازه الخراسان و من جنوبها البحر سميت بفارس »26
27- در كتاب « عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات » آمده است: « ويخرج من بحر الهند خليجان عظيمان احدها بحر فارس و الآخر بحر القلزم ... ».28
28- در كتاب « تقويم البلدان »، تأليف ابوالغداء الملك المؤيد عمادالدين اسماعيلبن علي امير حماه (متوفي در 734 هجري) آمده است: « بحر فارس و هو يتشعب من بحر الهند شمالاً بين مكران و هي علي فم بحر الفارس من شرقيه و قصبه مكران تيز ثم يمد البحر ... ».29
29- شمسالدين ابوعبدالله محمدبن ابيطالب الانصاري دمشقي الصوفي (متوفي در 727 هجري) در كتاب خود به نام « نخبه الدهر في غرائب البر و البحر »، نام اين دريا را مكرر « بحر فارس » و « بحر الفارسي » آورده است.30
30- شهابالدين احمدبن عبدالوهاببن محمد النويري (متوفي در 723 هجري)، در كتاب «نهايهالارب في فنون العرب» مينويسد: « اما خليج فارس، فانه مثلث الشكل علي هيئه القلع، احد اضلاعه من تيز مكران فيمر ببلاد كرمان علي هرمز من بلاد فارس علي سيراف و مهروبان و منها يفضي البحر الي عبادان يتعطف الضلع الاخر فيمر باالخط و هو ساحل بلاد عمان و الضلع الاخر يمد علي سطح البحر من تيز مكران الي رأس الخيمه »، يعني: « اما خليج فارس، مثلث شكل است به صورت بادبان كشتي كه يكي از ضلعهاي آن از جانب تيز مكران و بلاد كرمان در هرمز و بلاد پارس و سيراف و مهروبان بگذرد و ضلع ديگر در سطح دريا از تيز مكران تا رأسالخيمه امتداد يابد ».31
31- حمداللهبن ابيبكر مستوفي قزويني (متوفي در 740 هجري)، در كتاب « نزهه القلوب » كه آن را به فارسي نگاشته، اين خليج را « بحر فارس » ياد كرده است: « جزائري كه از حد سند تا عمان در بحر فارس است، از حساب ملك فارس شمردهاند و بزرگترين آن به كثرت مردم و نعمت، جزيرة قيس [كيش] و بحرين است ».32
32- ابوحفص زينالدين عمربن مظفر، معروف به ابنالوردي (متوفي در 479 هجري)، در كتاب « خريده العجائب و فريده الغرائب » مينويسد: « فصل في بحر فارس و ما فيه من الجزائر و العجائب ... ».33
33- شرفالدين ابوعبدالله محمدبن عبدالله طبخي، معروف به ابن بطوطه (متوفي در 777 هجري)، كه دو بار به ايران سفر كرده و از خليج فارس گذشته و در هرمز و آبادان اقامت كرده است، در كتاب « تحفهالنظار في غرائب الامصار و عجائب الاسفار » معروف به رحلة ابنبطوطه مينويسد: « ثم ركبنا في الخليج الخارج من بحر فارس فصبحنا عبادان »، يعني: « پس در خليج بيرون از درياي پارس، بر كشتي نشسته به آبادان آمديم ».34
34- عليبن احمدبن احمد القلقشندي (متوفي در 821 هجري)، در كتاب « صبح الاعشي في كتابه الانشاء » مينويسد: « فاما بحر فارس ينبعث من بحر الهند ».35
35- صاحب كتاب « كشف الظنون »، مصطفي بن عبدالله كاتب چلبي قسطنطيني، مشهور به حاج خليفه (متوفي در 1067 هجري قمري) در كتاب ديگر خود به نام « جهاننما » كه به تركي در دانش جغرافيا نوشته است، مينويسد: « بحر فارس؛ به اين دريا سينوس پرسيقوس ميگويند، به مناسبت آنكه در مشرق آن، فارس واقع است و آن را، ماره پرسيقوم نيز گويند ».36
36- در « دائرهالمعارف البستاني »، جلد هفتم، طبع 1883، در ماده خليج، « خليج العربي » و « خليج العجمي » يادشده كه معلوم است خليج العربي، همان بحر احمر است و خليج العجمي، خليج فارس است و ديگر مؤلفين عرب هم اصطلاح خليج عربي را فقط براي بحر احمر بهكار بردهاند.37
نام خليج فارس در نقشهها
در چند نقشة خليج فارس كه از بطليموس و استرابن و امثال آن جغرافيادانهاي قديم باقي مانده، در محل درياي پارس، كلمة « سينوس پرسيكوس » با حروف لاتين نوشته شده و در نقشههاي بعدي و به زبانهاي اروپايي، « پرشين گلف » و « گلف پرسيك » و امثال آن نوشته شده و در نقشههاي عربي و نقشههاي كتب دوران اسلامي، « بحر فارس »، « خليج الفارس » و « بحر الفارسي » نوشته شده است. در برخي نقشهها كه از دوران عثماني بهوسيلة درياسالاران ترك تهيه شده است، در جاي خليج فارس، « خليج بصره » نوشتهاند؛ اما آشكار است كه درياي بصره، خليج فارس نيست، بلكه « خور بصره » است، نه خليج فارس و نه خليج بصره. در متون قديم هم آن را « هور بصره » و «هور ابله» ذكر كردهاند كه هور همان خور است با تبديل (هـ) به (خ).
در متون جغرافيايي، از « هور جنابه »، يعني خورگناوه، و «خور ابله »، يعني خورابله يا خور بصره مكرر ياد شده است.
منابع
Atlas historique L'antiquite, carteiipresses universitaire Paris-1995.
Marquart. Eranshahr etr. Berlin 1907.
Arriant anabasis et India etc Paris 1865.
Geographi De Strabon, paris 1805.
History of ancient geography, vol 2 map of the word.
Histories d'Alexandre par Quinte curse Paris 1834.
مقالة مرحوم استاد سعيد نفيسي: «خليج فارس و متون يوناني و لاتيني و تازي در نشرية وزارت امور خارجه، سال دوم، شمارة 8».
Encyclopedie del Islam. Vol1. p.91.
مختصر كتاب البلدان، طبع ليدن، 1885، صفحة 8.
الاعلاق النفيسه، طبع ليدن، 1891، جلد 7، صفحة 84.
عجائب الاقاليم السبعه الي نهايه العماره، طبع وين: 1929، صفحة 233.
المسالك الممالك، چاپ ليدن: 1889، صفحة 41.
عجائب الهند، طبع ليدن: 1886، صفحة 41.
مسالك و الممالك اصطخري، طبع ليدن: 1927، صفحة 283 و چاپ تهران: بنگاه ترجمه ونشر كتاب، به اهتمام ايرج افشار.
التنبيه و الاشراف، طبع بغداد: 1938، صفحة 35 و مروج الذهب و معادن الجوهر،طبع پاريس:1861، جلد اول، صفحة 238.
البدء و التاريخ، طبع پاريس: 1907، جلد چهارم، صفحة 58.
التفهيم لاوائل صناعه التنجيم، طبع تهران: 1318 شمسي، به اهتمام مرحوم جلال الدين همايي، صفحة 167.
قانون مسعودي، طبع حيدر آباد دكن: 1955، جلد دوم، صفحة558.
صوره الارض، طبع ليدن: 1938، جلد اول، صفحة 42.
حدود العالم من المشرق الي المغرب طبع نسخة عكسي تومانسكي لنينگراد، به اهتمام بارتولد و طبع تهران، به اهتمام سيد جلال الدين تهراني، 1312 شمسي، صفحة 8 و طبع تهران به اهتمام دكتر منوچهر ستوده.
احسن التقاسيم في مغرقه الاقاليم، طبع ليدن: 1906، صفحة 17.
جهان نامه، چاپ عكسي، طبع مسكو، به اهتمام برشچنوسكي ، صفحة 19.
فارسنامه ابن بلخي، طبع تهران: 1313 شمسي، از روي طبع كمبريج، به اهتمام سيد جلال الدين تهراني، صفحة 124.
طبايع الحيوان (باب چين و ترك)، طبع لندن: 1942، به اهتمام پروفسور ولاديمير مينورسكي، صفحة 16.
نزهه المشتاق، طبع رم: 1878، صفحة 9.
معجم البلدان، طبع قاهره: 1906، جلد دوم، صفحة 68.
آثار البلاد قزويني، طبع گوتينگن: 1848، صفحة 154.
عجائب المخلوقات، طبع لايپزيك: 1848، صفحة 104.
تقويم البلدان، طبع پاريس: 1840، صفحة 23.
نخبه الدهر، طبع لايپزيك: 1932.
نهايه الارب، طبع قاهره: 1933، جلد اول، صفحة 244.
نزهه القلوب، حمد الله مستوفي، طبع تهران: 1336 شمسي، صفحة 164.
خريده العجائب، طبع قاهره: 1303 هجري قمري، جلد اول، صفحة 91.
رحله ابن بطوطه، طبع مصر: 1322 هجري قمري، جلد دوم، صفحة 139.
صبح الاعشي، طبع قاهره: 1920-1913.
جهان نما كاتب چلبي، طبع استانبول، صفحة 78.
دائره المعارف البستاني، طبع بيروت: 1883، جلد هفتم، صفحة 457.
انتهاي پيام
- در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
- -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
- - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد معذور است.
- - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.
نظرات