• سه‌شنبه / ۱۲ اسفند ۱۳۸۲ / ۱۰:۳۷
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8212-03990
  • منبع : مطبوعات

«مكن از خار هراس /// باغ ما دارد ياس يك بيابان لشگر، /// منم و يك عباس ...»

«مكن از خار هراس /// باغ ما دارد ياس
يك بيابان لشگر، /// منم و يك عباس ...»
شعرهايي با حال و هواي عاشورايي: اشك‌ريزاني كه لفظ آشفته‌اند در دروناني كه معني سفته‌اند مثنوي‌سازان رند اهل بيت ساكنان كوچه‌ي ابن سكيت مقتل‌آموزان نظم لوحه‌ها پرده‌گردانان بزم نوحه‌ها چون به قتل شاه خوبان مي‌رسند ناله‌لنگان، سينه‌كوبان مي‌رسند روز عاشورا تو گويي بوده‌اند مژه بر خون شهيدان سوده‌اند آه ازين غربت‌كشان رنگ‌زرد آه ازين مداح‌هاي دوره‌گرد هاي را شرمنده از هي مي‌كنند وصف عاشورا كه با ني مي‌كنند روز عاشورا كه شه بيتاب شد بهر طفلان جرعه‌جوي آب شد پس نمي از نهر چشم تر گرفت اصغر ششماهه را در بر گرفت لشكر جراره پيرامون او تشنه اما گرد نهر خون او وين عجب كين ناكسان هم تشنه‌اند تشنه‌ي يك قطره خون چون دشنه‌اند مي‌رود لب‌تشنه در كام سراب چندگام آنسوترش يك دجله آب اي زمان! ننگ تاسف بر تو باد اي زمين بي‌طرف! اف بر تو باد آب مي‌نوشند خيل ره‌زنان كودكان مصطفي (ص)، له‌له‌زنان نيست آيا در شمايان درد دين! اي گروه مشركين! هل من معين؟ آنكه بر پيمان وفاداري كند اهل بيت عشق را ياري كند ليك اين خونخوار‌گان را درد نيست بين اين نامردمان يك مرد نيست نيست اين‌جا مردخويي يا حسين! زين يزيدستان چه جويي يا حسين؟ من زبانم زين مصيبت قاصرست تير،‌ پاسخگوي هل من ناصرست ناگهان تير قساوت پر كشيد خون به قنداق علي اصغر كشيد بازگرد اي شه كه طفلت خواب شد اصغرت از خون خود سيراب شد اصغرا! ما عبرت‌آموز توييم زائر زخم گلوسوز توييم زخم تو تاريخ را شرمنده كرد اصغرا! داغ تو دل را زنده كرد يا حسين! اين داغ را تدبير نيست چاره جز بوسيدن شمشير نيست چون شقايق در بهار خون بجوش! يا حسين از آب بيرنگي بنوش! تو مگر با زخم خود لب واكني شهوت شمشير را رسوا كني ناگهان فوج سواران آمدند زخم‌بازان، نيزه‌داران آمدند روزن خورشيد بر مه بسته شد شبه احمد از تجلي خسته شد باز رقص جاهليت بازگشت خيبر و خندق ز نو آغاز گشت مثل روباهان شل مي‌آمدند از عروبت با هبل مي‌آمدند گاه با زخم زبانش مي‌زدند گاه با تيغ و سنانش مي‌زدند پنبه‌هاي آل سفيان رشته شد گلشن ياسين به خون آغشته شد وه چه فريادي ز صحرا مي‌رسد از زمين آواز زهرا مي‌رسد يا محمد! اين گل محزون توست اين حسين غوطه‌ور در خون توست (احمد عزيزي ـ 1368) اي كاش! مي‌شد برايت از ارغوان مي‌نوشتم از انتشار سپيده، از سايبان مي‌نوشتم از بركه‌ي پشت بيشه، از كوچه‌باغ هميشه، از امتداد لطيف رنگين‌كمان مي‌نوشتم از ياسمن، بوي باران، از آبشار دم صبح، از جنگل سمت ساحل تا بيكران مي‌نوشتم /// من چارده قرن نوري از ظهر تو دور ماندم اينجا كه شمس و فلق را با خيزران مي‌نوشتم رقص جنون داشت آتش بر شور امواج دريا تا واژه‌ي العطش را بر بادبان مي‌نوشتم /// انگار دلتنگي‌ام را بايد به چاهي بگويم اي ‌كاش! مي‌شد برايت از كوفيان، مي‌نوشتم (عليرضا بهرامي ـ 1376) انتهاي پيام
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha