• دوشنبه / ۱۹ خرداد ۱۳۸۲ / ۱۰:۰۴
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8203-12103.15499

/تاريخ شفاهي تئاتر/ نصرت كريمي: چگونه بهترين چهره‌پرداز در دهه 20 شناخته شدم!/1/

/تاريخ شفاهي تئاتر/
 نصرت كريمي: چگونه بهترين چهره‌پرداز در دهه 20 شناخته شدم!/1/
نصرت كريمي - بازيگر، كارگردان و گريمور تئاتر و سينماي كشور - از خاطرات خود با عنوان “چگونه بهترين چهره‌پرداز در دهه 1320 شناخته شدم” براي گروه فرهنگي هنري خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) گفت كه در ذيل مي‌آيد. شانزده ساله بودم و هنرجوي هنرستان صنعتي ايران و آلمان در بخش آهنگري كه يك شب به اتفاق برادرم استاد زنده ياد علي كريمي به تئاتر هنرستان هنرپيشگي رفتم. نمايش تمام‌آهنگي (پيراهن مراد) اثر زنده ياد معزالديوان فكري را نمايش مي‌دادند. من تا آن زمان به غير از نمايش‌هاي سياه بازي كه در عروسي يا روي تخته حوضي اجرا مي شد، در صحنه تئاتر، نمايشي نديده بودم. آن شب چنان با تمركز ذهن،‌اشعار و آهنگ‌هاي اين نمايش را بلعيدم كه در راه مراجعت به خانه، از سر تا به آخر آن را براي برادرم خواندم، هنوز هم پس از شصت و اندي سال، چند بيتي از آن را به خاطر دارم. چند روز بعد، چهار بعدازظهر كه از هنرستان صنعتي مرخص شدم، براي نامه‌نويسي به هنرستان هنرپيشگي رفتم. براي دوره سوم داوطلب مي پذيرفتند. يكي از شرايط ورود، داشتن مدرك سيكل از دبيرستان بود كه هنرجويان پس از گذراندن دوره دو ساله به اخذ ديپلم پنجم متوسطه نائل مي‌شدند. من چون در كلاس نهم هنرستان رفوزه شده بودم و هنوز مدرك سيكل اول را دريافت نكرده بودم، به مشكل برخوردم. اما برادرم علي كريمي كه سيزده سال از من بزرگتر بود، با كمك چند نفر از اساتيد مثل زنده‌يادان رفيع حالتي و نعمت ميري كه از مدرسه كمال‌الملك آن را مي‌شناخت، مشكل مرا حل كرد. قرار شد من به طور مستمع آزاد در كلاس‌هاي درس حاضر شوم، تا سال دوم كه مدرك سيكل اول صنعتي را به دست مي‌اورم به عنوان شاگرد رسمي به تحصيل ادامه دهم. به اين طريق هر روز پس از تعطيل شدن هنرستان صنعتي، از ساعت 16 تا 20 در هنرستان هنرپيشگي حاضر مي‌شدم. در اينجا لازم مي‌دانم به يك نكته بسيار مهم در امر آموزش و پرورش اشاره كنم كه به طور اتفاقي تا مغز استخوان، در آن زمان درك كردم و چندين دهه بعد در اثر مطالعه دريافتم كه اين نكته يكي از اصولي‌ترين مباني آموزش و پرورش است كه تا به امروز هنوز مورد توجه قرار نگرفته است. من كه در هنرستان صنعتي يكي از تنبل‌ترين شاگردان بودم، در هنرستان هنرپيشگي، بين سي نفر شاگرد كه همگي از من من‌تر بودند، از همه زرنگ‌تر بودم. دروسي نظري مثل تاريخ تئاتر، تاريخ ادبيات، تاريخ لباس، روانشناسي و مخصوصا گريم را چنان با تمركز ذهن گوش مي‌كردم كه گوئي مي‌بلعيدم. در دروس عملي مثل فن بيان، سولفژ، ژيمناستيك و بازيگري سرآمد همه بودم و پيوسته مورد تشويق استادان قرار مي‌گرفتم. پيشرفت من چنان سريع بود كه پس از شش ماه هنگامي كه چند نفر از تجديدي‌هاي دوره دوم براي امتحان مجدد آمده بودند، من داوطلبانه همراه آنها در امتحان نهائي شركت كردم. وقتي براي اجازه به دفتر هنرستان رجوع كردم زنده ياد نصر، گفت: تو مردش باش، من موافقم. با مطالعه جزوه‌هاي دوره دومي‌ها، شش ماهه در امتحان نهايي قبول شدم. قرار شد از آن پس فقط در دروس عملي شركت كنم. اما من كماكان در كلاس‌ها شركت مي‌كردم و اجازه يافتم در برنامه‌هاي تئاتر كه توسط فارغ‌التحصيلان دوره‌هاي اول و دوم اجرا مي‌شد به طور عملي همكاري داشته باشم. هر شب پس از كلاس به پشت صحنه مي‌رفتم و زير نظر گريمور (محروم كنعاني) كارآموزي مي‌كردم، گاهي هم نقش‌هاي كوچكي بازي مي‌كردم. چه چيز باعث شد كه شاگرد تنبل هنرستان صنعتي شاگرد ممتاز هنرستان هنرپيشگي شود؟ من كه از هيچ نظر عوض نشده بودمن موقعيت عوض شده بود. از اين تجربه به اين نتيجه رسيدم كه انسان‌ها هم مثل اشياء هر كدام براي كاري ساخته شده‌اند كه در آن كار صاحب استعداد هستند. سوزن، لامپ و صندلي سه شيئ مفيد و مورد استفاده هستند. اگر جاي آن‌ها را عوض كنيم، صندلي روشنائي نمي‌دهد، با لامپ نمي‌شود خياطي كرد و روي سوزن هم نمي‌شود نشست. با جابجا كردن اين اشياء در واقع سه چيز مفيد را عاطل و باطل كرده‌ايم. كسي كه استعداد موسيقي دارد اگر در رشته پزشكي تحصيل كند، جامعه از يك موزيسين خوب محروم شده است و خود اين شخص هم درتمام عمصر ناخوشبخت زندگي مي‌كند. انسان‌ها اگر در حيطه استعداد و علاقه‌ خويش حرفه‌اي انتخاب كنند، گام‌هاي فرسنگي بر مي‌دارند، كار براي آنها جنبه تفريح خواهد داشت. هم براي خود و هم براي اجتماع مفيد خواهند بود اين كه همه والدين اصرار دارند فرزند انها دكتر يا مهندس شوند يك خطاي فكري است. بهتر است استعداد فرزندان خود را ارزيابي كنيم و آنها را در مسير استعداد ذاتي ايشان پرورش دهيم. در دنيا، حرفه خوب و بد وجود ندارد متخصص خوب و بد وجود دارد و متخصص بد كسي است كه در رشته عوضي تحصيل كرده باشد. در سال هاي بعد و قبل از شهريور 1320 كه دنيا درگير جنگ بين‌الملل دوم بوده اجناس لوكس و از آن جمله مداد آرايش به كشور وارد نمي‌شد. بهاي يك مداد آرايش پنج تومان بود، در حالي كه دستمزد بيشتر بازيگران دو تومان براي هر اجرا بيشتر نبود. من كه ساختن رنگ‌هاي گريم را به شيوه كنعاني ياد گرفته بودم، به فكرم رسيد كه مداد گريم را هم بسازم. فورمول رنگ سازي مرحوم كنعاني اين طور بود كه روغن پيه گاو را با رنگ پودر مخلوط مي‌كرد، كمي هم وانيل به آن اضافه مي‌نمود كه معطر باشد. من روغن پيه گاو را با 1/4 موم با حرارت به صورت مايع درآوردم و مقداري دوده به آن اضافه نمودم، وقتي منجمد شد، كاربرد آن را آزمايش كردم، عينا مداد ارايشي كار مي‌كرد. تنها چيزي كه كم داشتم چوب مداد بود كه تعدادي به دكه خراطي سفارش دادم. چوب مداد به طول 12 سانتيمتر و قطر 1 1/2 سانتيمتر كه سوراخي به قطر نيم سانتي‌متر در آن تعبيه شده بود. مايع سياه را در سوراخ چوب ريختم و هنگامي كه منجمد شد، مداد را تراشيدم. تا مغز ان بيرون آمد. با خوشحالي مشاده نمودم كه عين مدادهاي فرنگي كاربرد دارد. به همين طريق مداد قهوه‌اي را هم با رنگ قهوه‌اي ساختم. روز بعد،‌دو نمونه از اين مداد‌ها را به رئيس هنرستان مرحوم سيدعلي خان نصر نشان دادم. او در زنگ تفريح درباره استعداد خلاقه براي هنرجويان سخنراني كرد و به عنوان نمونه زنده، دست مرا كه در كنارش ايستاده بودم بلند كرد و اظهار داشت: ما اينجور هنرجو مي‌خواهيم. تشويق زنده ياد نصر كه در آن زمان ضمنا در مقام معاونت وزارت پيشه و هنر يكي از رجل سياسي بنام بود، در بالا بردن اعتماد به نفس نوجواني مثل من كه در هنرستان صنعتي هميشه مورد شماتت و تنبيه معلمين قرار مي‌گرفت، فوق‌العاده موثر افتاد. از آن پس جعبه‌هاي رنگ گريم و مدادهاي آرايشي مرا همه بازيگران مي‌خريدند. مرحوم كنعاني هم فقط نقش اول‌ها را گريم مي‌كرد و بقيه را به من مي‌سپرد. از طريق فروش جعبه رنگ گريم به بهاي صد ريال و مداد آرايشي به بهاي 25 ريال، در سن 17 سالگي از نظر مالي خود كفا شدم و حتي به مخارج خانه هم كمك مي‌رساندم. در سال 1321 كه تئاتر كشور،‌در سالن تابستاني، در كوچه برلن، توسط چند نفر از بازيگران به طور تعاوني، به سرپرستي زنده ياد تفرشي آزاد افتتاح شد، اولين قرارداد بازيگري و گريموري به مبلغ 150 تومان ماهيانه،‌با من منعقد كردند. در همان سال 1321 روزنامه يزدان به سر دبيري منصور جعفريان، طي مصاحبه‌اي عكس مرا منتشر كرد كه براي اولين بار به عنوان هنرمند جوان بازيگر و گريمور به افكار عمومي معرفي شدم. در سال 1322 كه زنده ياد سيدعبدالحسين نوشين تئاتر فرهنگ را در محل تئاتر پارس فعلي پايه‌گذاري كرد، عده‌اي از شاگردان خود را كه در هنرستان هنرپيشگي طي دو سال تحت تعليم قرار داده بود، در كنار بازيگران حرفه‌اي مثل زنده‌ياد حسين خيرخواه، حسن خاشع و صادق بهرامي به همكاري دعوت كرد. خانم توران مهرزاد نيز براي اولين بار در اين تاتر به جمع بازيگران پيوست و خوش درخشيد. دكوراتور و گريمور تئاتر فرهنگ، ناپلئون سروري بود و من به عنوان بازيگر و دستيار ناپلئون با حقوق ماهيانه دويست تومان استخدام شدم. ناپلئون به اتفاق برادرش سروري، نقاشي و دكورسازي تئاتر را در مسكو آموخته بودند. به خاطر دارم كه وقتي در جامعه باربد، نمايشنامه ( توران دخت) اثر شيلر روي صحنه آمد،‌در شب افتتاح، تماشاگران به محض بالا رفتن پرده براي شكوه دكوري كه ناپلئون سروري ساخته بود،‌با شور و هيجان كف زدند. من كه دستيار ناپلئون بودم، ماسك‌هاي كاريكاتوري قضات دادگاه را با ابعاد 40×60 سانتي‌متر با پاپيه ماشه ساختم. در تئاتر فرهنگ هم كه ناپلئون دكوراتور و گريمور بود. من دستياري او را برعهده داشتم. بايد اقرار كنم كه بعد از نوشين كه در فن بيان، ميزانسن و بازيگري بهترين استاد ايراني من بود، در زمينه دكورسازي و گريم از ناپلئون سروري بسيار آموختم. تئاتر فرهنگ در ارديبهشت 1323 با نمايشنامه‌ و اين اثر بن جان سون افتتاح شد و مورد استقبال پرشور مردم به ويژه روشنفكران قرار گرفت. در آن زمان كه جمعيت تهران در حدود 250 هزار نفر بود، برنامه‌هاي تماشاخانه تهران و هنر بيشتر از يك هفته تماشاچي نداشت و آنها ناچار بودند هر هفته نمايشنامه جديدي روي صحنه بياورند. نمايشنامه ولپن پانزده شب با سالن پر ادامه يافت كه در آن زمان يك ركورد دو برابر محسوب مي‌شد. در چند شب اجراي ولپن، ناپلئون نقش‌هاي اول را گريم مي‌كرد و گريم نقش‌هاي كوچك‌تر بعهده من بود. زنده ياد نوشين كه براي اعتلاي هنر نمايش،‌اعتقاد داشت كه به جوانان با استعداد بايد ميدان داد، وقتي كار مرا مشاهده كرد.‌در شب سوم اجرا، در حضور همه به من گفت: امشب تو مرا گريم كن اعضاي گروه كه به استاد اعتقاد مراد و مريدي داشتند، از شب بعد همه داوطلب شدند كه من آنها را گريم كنم و از آن پس من شدم گريمور گروه نوشيني. در همان ايام كه من در ساخت دكور دستيار ناپلئون بودم، يك روز به اتفاق او به كتاب فروشي شوروي واقع در خيابان سعدي رفتيم. او مي‌خواست كتاب‌هايي درباره تكنيك افكت‌هاي دكور تئاتر خريداري كند. او كتابي را درباره هنر گريم به من معرفي كرد كه خودش قبلا خريداري كرده بود و اظهار داشت: كريمي جان اگر مي‌خواهي هنر گريم علمي را ياد بگيري، يك جلد از اين كتاب بخر، گفتم من كه روسي نمي‌دانم. استاد با لبخند جواب داد: عكس‌هاي اين كتاب هم براي تو آموزنده است ، با نگاه كردن به عكس‌هاي اين كتاب كلي چيز ياد مي‌گيري. توصيه استاد را پذيرفتم و با تورق كتاب مزبور به نظر استادم آفرين گفتم. از آن روز تا به حال يعني طي بيش از نيم قرن، آنچه كتاب درباره هنر گريم به زبان‌هاي فرانسه،‌انگليسي، الماني، ايتاليائي و چكي و روسي به طرق مختلف به دست آوردم، از هيچ كدام به اندازه ان كتاب آموزش نگرفتم. كتاب مزبور كه در سال 1939 ميلادي توسط p.a.paypya استاد گريم در مسكو به چاپ رسيده است، تمام فوت و فن اين هنر، تاريخ ماسك هاي باستاني و اسطوره‌اي ، تاريخ آرايش مو در ادوار مختلف، پروك سازي، گريم با رنگ، گريم پلاستيم، شبيه‌سازي و ساختن كاركترهاي گوناگون.ريش و سبيل مصنوعي و طرز قلاب زدن مو روي تورهاي نامرعي، گريم هاي فانتزي، تبديل چهره انسان به حيوانات، و طرز ساختن رنگ‌هاي گريم و ضمير مخصوص براي اضافه كردن بيني و چانه بنام خمير (گوموز) را با تصاوير نمونه آموزش مي‌ديد. تبديل مو به ”كرپه” براي ريش و سبيل مجعد و بافت (ترمه) براي ساختن كلاه گيس و ... را از اين كتاب آموختم. اما به علت ندانستن زبان روسي، براي استفاده از متن تئوريك كتاب، از شاهين سركيسيان كمك گرفتم. او كه شيفته هنر تئاتر بود، در گروه نوشيني مسئوليت تهيه آكسسوار را بر عهده داشت، ضمنا در كلاس‌هاي خصوصي زبان فرانسه و روسي را هم تدريس مي‌كرد. حق‌التدريس زبان روسي ساعتي دو تومان بود. از او خواهش كردم هفته‌اي دو ساعت كتاب گريم را به همين نرخ براي من ترجمه كند. با رغبت دوستانه پذيرفت. در كافه لاله‌زار كه پاتوق روشنفكران و هنرمندان دهه بيست بود، با زنده ياد سركيسيان كتاب گريم را طي شش ماه ترجمه كرديم. او مطالب را شفاهي ترجمه مي‌كرد و من كتبي به زبان فارسي قابل فهم مي‌نوشتم. او چون با هنر گريم آشنائي نداشت، گاه مطالب را به درستي درك نمي‌كرد ولي من كه عملا دست‌اندركار اين هنر بودم مي‌فهميدم مقصود نويسنده چيست. كتاب و ترجمه را شب‌ها به اتاق گريم تئاتر فرهنگ مي‌بردم و آنچه به طور نظري آموخته بودم، روي چهره بازيگران عملا تجربه مي‌كردم. در سال 1324 نوشيني به علت اختلاف سليقه با صاحبان تاتر، از تئاتر فرهنگ كناره گرفت. گروه ديگري به اتفاق چند نفري از گروه نوشيني، به ارجاي نمايشاتي در سطح پائين‌تر پرداختند كه بعدها اين سبك نمايش به سبك ـ تئاتر لاله‌زاري - مشهور شد كه انضباط كارهاي نوشين را نداشت. بنابراين من در گريم بازيگران، آزادي عمل كامل داشتم،‌اين موقعيت مناسبي بود براي اين كه بتوانم آموخته‌هاي نظري را به محك تجربه عملي بزنم. مثلا مرحوم تقي ظهوري را كه نقش نوكر به سبك تاتر سياه بازي اجرا مي‌كرد، هر شب به طريق ديگري گريم مي‌كردم. يك شب او را لاغر مي‌كردم با قيافه غمگين، شب بعد چاق با قيافه شاد، شب سوم با دماغ منقاري، چهارمين شب با چشم باباغوري، شب بعد با ريش بزي، شب ديگر با ريش ، خلاصه هر شب از روي كتاب يك كاراكتري در چهره او مي‌ساختم. اين يك شانسي بود كه مي‌توانستم درس‌هاي نظري كافه لاله‌زار را در تئاتر فرهنگ با آزادي كامل به طور عملي و به طور كاربردي تجربه كنم و كيفيت كارم را اعتلا بخشم. ///انتهاي بخش نخست///
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha