در کنار این سنگ قبر صفوی که بهصورت یکتکه و کامل است، تعدادی از قطعات شکستهشدۀ سنگ قبر دیگری نیز رهاشده که همگی آنها پیشتر در موزه پرستیژلند در مجموعه سیتی سنتر اصفهان قرار داشتند و با مهاجرت مالک این موزه، اشیاء آن نیز سرنوشت نامعلومی یافتهاند.
کانتر اطلاعات سیتی سنتر، همه اطلاعاتشو بهت میده!
وقتی از سنگ قبرها تعدادی عکس گرفتم، نگهبان ورودی بارانداز گفت: «خانم لطفا عکس نگیر، گفتن کسی عکس نگیره. همینا که گرفتی بسه.»
سپس ادامه داد: «برا چی عکس گرفتی؟»
با خودم گفتم بهتر است بگویم که دانشجو هستم تا شاید بیشتر همراهی کند، و همین هم شد و سپس پرسیدم «از چه کسی می توانم اطلاعات بیشتری درباره این سنگ قبر بگیرم؟»
لحن نگهبان با شنیدن نام دانشجو تغییر کرد و پاسخ داد: «صبر کن، الان برات می پرسم و میام.»
رفت و بعد از چند دقیقه آمد و گفت: «برو به کانتر اطلاعات سیتی سنتر، همه اطلاعاتشو بهت میده.»
سنگ قبر را به انبار سیتی سنتر منتقل میکنیم!
به داخل مجموعه سیتی سنتر وارد شدم و به سمت کانتر اطلاعات رفتم. بانویی که آنجا بود هیچ چیزی از این سنگ قبر نمیدانست، اما سوپروایزرِ مجموعه را صدا زد. سوپروایز هم در پاسخ به این پرسشِ من که چه اطلاعاتی درباره این سنگ قبر دارد ابتدا از من سوال کرد که «برای چی میخوای بدونی؟»
و دوباره تکرار کردم که دانشجو هستم، و او هم گویا خیالش راحت شده باشد چنین توضیح داد: «این قبلاً مال موزۀ ما بوده، ولی نفر موزهمون نیست، مهاجرت کرده. ما میخواستیم این سنگ قبرو بیاریم داخل ولی سرامیکهای کف را میشکست. حالا هم چون مشکل حمل و نقل داریم فعلاً گذاشتیم همونجا تا یک لیفتراک بیاد و این سنگ قبرو منتقل کنیم. اطلاعاتی هم به غیر از اینها که گفتم از این سنگ قبر نداریم، هیچ چیزی. اون نفر مربوطهاش آقای حسین پناه مهاجرت کرده.»
پرسیدم: «سنگ را کجا منتقل میکنید؟»
و پاسخ داد که: «انبار داریم، میبریم داخل انبارِ همینجا.»
یه تعدادی از اشیاء موزه را گذاشتن داخل Taxi way
به طبقه چهارم مجموعه سیتی سنتر رفتم. جایی که موزه آقای «حسین حسین پناه اصفهانی» پیشتر با نام «پرستیژلند» برقرار بود و حالا دیگر نیست.
درب موزه بسته است و نگهبانی که در کنارش ایستاده میگوید: «دو سالی میشه که دیگه موزه نیست و الآن هم کارگرها داخلش کار میکنن چون قراره شرکت اسنوا بشه.»
پرسیدم: «از اشیاء موزه اطلاعی دارید یا نه؟»
پاسخ داد: «یه تعدادیشو خودِ مالک موزه برد، دوسه تاش روبه رو سینمای مجموعهست طبقۀ سوم. تعدایشم داخل انباره، یه تعدادی هم بیرونه داخل Taxi way.»
به سمت بیرون از مجموعه یعنی قسمت Taxi way میروم. اندکی بالاتر از جایی که به آن پلازا میگویند و درست مقابل Taxi way، تعدادی از اشیائی که مطمئناً مربوط به موزه پرستیژلند بوده است در داخل ویترین بزرگی نمایش داده شده است. از دفتین و سایر وسایل فرش بافی، تا قوری و کتری، کشکول و زره و شمشیر و کلاهخود، تابلوی قلمزنی و حتی چرخ خیاطی و چندقلم دیگر. البته همگی را خاک گرفته است!
تعجب میکنم که سنگ قبر نفیس صفوی را در بارانداز مجموعه رها کردهاند و قرار است به انبار برده شود و معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارش است، ولی اینجا درون این ویترین عظیم جایی ندارد درحالی که ارزشش به مراتب بسیار بیشتر از وسایل حفظ شده درون ویترینِ مقابل Taxi way سیتی سنتر است.
سنگ قبر متعلق به اواخر دورۀ صفوی است
با حمید فرهمند بروجنی، عضو هیئتعلمی دانشگاه هنر اصفهان تماس میگیرم که در خواندن کتیبهها ید طولانی دارد. درباره تاریخ این سنگ قبر میپرسم و استاد چنین پاسخ میدهد: «متأسفانه بخشی از کتیبۀ تاریخ از بین رفته، اما آنچه میبینم «ریخ یومالجمعه/ الاول سنه تسع و ثمانیه» است. درواقع «تاریخ یومالجمعه..... الاول سنه تسعه و ثمانیه .....» که اولین نقطهچین، «جمادی» یا «ربیع» است و دومین نقطهچین شاید «بعد الف» یا «مأته بعد الف» باشد.
او افزود: درمجموع، تاریخ سنگ ۱۰۸۹ یا ۱۱۸۹ قمری است، اگر سال ۱۰۸۹ باشد نقطهچین دوم، بدون مأته میآید و اگر سال ۱۱۸۹ باشد مأته را میخواهد. بر این اساس، سنگ قبر مربوط به اواخر دوره صفوی است.
حتی از آگاهیبخشی هم باید واهمه داشت!
چقدر باید افسوس خورد که کشورهای نوظهور برای خود تاریخسازی کرده و قبرستانهای نوبنیادشان را بهعنوان گورستانهای میراثی معرفی میکنند و ما سنگ قبری که به متعلق به دورۀ صفوی است را به راحتی رها میکنیم و حتی گورستان چندصدسالۀ خود را میراثی نمیبینیم و نهادهای مختلف هریک جایی از آن را تخریب میکنند!
چقدر سخت و دردناک است زندگی در دنیایی که حتی از آگاهیبخشی درباره داشتههای تاریخیِ شهر و کشور خود هم باید واهمه داشته باشیم! واهمۀ اینکه احتمالش زیاد است که آگاهیبخشی موجب تخریب داشتههای تاریخی شود و سودجویان اگر بدانند کدام داشتهها ارزشاند به یغما میبرَندَش و در حراجیها باید فروش تکههای کاشی و سنگ و سفالِ خود را نظاره کنیم، و اگر نگوییم بازهم به شکلی دیگر نابودی میراث فرهنگی و تاریخی را به چشم خواهیم دید! خلاصه بگویم که در بد زمانهای زیست میکنیم.
ثروتاندوزی و جهل مطلق دست به دست هم داده!
مهدی تمیزی نیز کتابی را با نام «در سایه سرو؛ سرونگارههایی سنگ آرامگاههای مردم اصفهان» منتشر کرده و میتواند در این زمینه صحبتهای شنیدنی داشته باشد، ازاینرو با او نیز تماس میگیرم و دراینباره میگوید: در گوشهای رها شدن یک قطعهسنگ آرامگاه تاریخی که در نوع خود، هم کمنظیر است و هم بسیار باارزش، برای چندمین بار به ذهن دوستداران فرهنگ و هنر، این نکته را تکرار میکند که بیتوجهی به آثار فرهنگی تاریخی، بهویژه بیتوجهی به سنگ آرامگاهها ـ جدای از نفیس بودن یا نبودن آنها ـ چرا و چگونه اتفاق میافتد! چرا باید سنگ آرامگاهی که درنهایت هنرمندی و چیرهدستی، بیش از چهارصد سال پیش، طراحی و سنگتراشی شده باشد، اینگونه دلشکسته و خسته و غریب، در گوشهای رهاشده باشد؟! کدام آدمی میتواند آن سروِ بلندبالای درازکشیده بر سینه مرمرین سنگ را در آغوشِ آن واژگانِ خوشتراش و پیالههای خوشنشین، رهاشده در گوشهای ببیند و آه از نهادش بلند نشود؟!
او ادامه داد: درد تازه، دیدن سنگ آرامگاهی نفیس است که در کنار دیوار سیتی سنتر اصفهان رها شده. بارها و بارها این وضعیت دردآور را دیده و شنیدهایم. یکبار رفته بودم مراغه برای تماشای موزه و زیارت آرامگاه اوحدالدین مراغهای. سنگ آرامگاه نفیس او افتاده بود کنار باغچه و در کنارش سنگ آرامگاههایی همدوره با همان دردانه. روی آرامگاه را یک سنگ شیک! گذاشته بودند و تاریخ اشیاء داخل ویترینهای موزه، کم سن و سالتر از سنگ آرامگاه اوحدالدین بود که افتاده بود در کنار باغچه. در گورستان ابنبابویه و گورستان امامزاده عبدالله ری نیز اوضاع بدتر از آن است که بشود نوشت. در گنبد و گرگان تا آذربایجان نیز، در خراسان تا خوزستان نیز، در کرمان تا فارس نیز، در جایجای ایران وضعیت به همین روال منحوس است که گورستانهای تاریخی را خراب یا بهزعم خودشان یکسانسازی کنند و سنگ آرامگاهها را از میان ببرند. نه نام و نشان باقی میگذارند و نه خط و نقوش. در این نابودگری، هم دست سودجویان در کار است و هم دست مسئولان مربوطه. بهنوعی باید گفت که ثروتاندوزی و جهل مطلق، دستبهدست هم داده و این اوضاع را به وجود آورده است.
تمیزی تأکید کرد: ما باید «سنگ آرامگاهها را دوست داشته باشیم و نگاهبان آنها باشیم». ما باید میراث فرهنگی را پاسداری کنیم. بنا بر سخن جناب پرویز ناتل خانلری که گفت: «ملتی که رو به انقراض میرود، نخست به دانش و فضیلت بیاعتنا میشود. به این سبب برای مردم امروز باید دلیل و شاهد آورد تا بدانند که اگر ایران در کشاکش روزگار، تاکنون بهجامانده و قدر و آبرویی دارد، سببش جز قدر و شأنِ هنر و ادبِ آن نبوده است.»
شاید بهترین مکان برای این سنگ، تخت فولاد باشد
تنها راهی که به ذهنم میرسد این است که در این خصوص با ابراهیم عمرانی، مدیر مجموعه تاریخی، فرهنگی و مذهبی تخت فولاد تماس بگیرم. شاید بهترین مکان برای نجات این سنگ قبر صفوی، تخت فولاد باشد.
او با تأکید بر اینکه انبار مجموعه سیتی سنتر جای مناسبی برای این سنگ قبر نیست، بیان میکند که «احتمالاً این سنگ قبر از ابتدا متعلق به تخت فولاد بوده است و ازاینرو با مدیر مجموعۀ سیتی سنتر هماهنگ میکند تا مسئول بخش پژوهش تخت فولاد این سنگ را ببیند و تلاش خواهد کرد تا سنگ را نجات دهد، چراکه انبار جای مناسبی برای آن نیست.»
ایسنا این موضوع را پیگیری خواهدکرد.
انتهای پیام
نظرات