به گزارش ایسنا، صابر گل عنبری در یادداشتی نوشت:
وضعیت غزه
در طرف فلسطینی، به گفته نهادهای بینالمللی وحشتناکترین بحران انسانی جهان معاصر در نوار غزه رخ داده است، تلفات انسانی به شکل بیسابقهای بالا رفته و به رقم ۲۰ هزار نفر از جمله حدود ۹ هزار کودک نزدیک شده است؛ تازه اگر رقم ۸ هزار نفر زیر آوار مانده را هم به این آمار اضافه کنیم، تلفات فلسطینیها به چیزی حدود ۲۷ هزار نفر میرسد. کما این که بیش از ۵۰ درصد از نوار غزه نیز ویران و بیش از ۷۰ درصد از جمعیت ۲.۲ میلیونی این منطقه آواره شده و به علت کمبود غذا و دارو گرسنگی و بیماریهای مختلف نیز شیوع وحشتناکی پیدا کرده است.
در مقابل، فلسطینیها با وجود این تلفات و بحران انسانی بیسابقه و بمبارانهای بیوقفه طی ۷۲ روز گذشته آن هم در این باریکه بسیار کوچک با ماندن خود در نوار غزه طرح اسرائیل برای تخلیه اجباری آن را "تا این لحظه" ناکام گذاشتهاند.
برآیند کلی تاب آوری و رفتار ساکنان نوار غزه در این جنگ، تبلور یک جبهه داخلی منسجم و قوی به نفع حماس است.
در عین حال با وجود گذشت بیش از ۷۰ روز از جنگ اما همچنان ۸۵ درصد مناطق مسکونی نوار غزه خارج از کنترل ارتش است که با احتساب مناطق باز و کشاورزی حدود ۳۰ درصد آن به شکلی ناپایدار تحت اشغال قرار گرفته که البته نبردهای سنگین زمینی در این مناطق در جریان است و این نشان میدهد که سیطره کاملی هم بر این مناطق اتفاق نیفتاده است.
تحولات جامعه اسرائیل
در مقابل هم بر اساس آمار اعلامی ارتش اسرائیل روز به روز تلفات آن در نوار غزه افزایش قابل توجهی مییابد و نکته قابل توجه در این میان این است که بیشتر کشته شدگان هم از افسران ارتش هستند تا سربازان و ادامه این وضعیت میتواند به فرماندهی میدانی جنگ آسیب جدی وارد کند.
ناگفته نماند که جامعه اسرائیل معمولا از لحاظ تاریخی به کشته شدن نظامیان بیشتر از غیر نظامیان حساسیت نشان میدهد. در کل، تحولات مهمی در درون جامعه اسرائیلی در حال وقوع است.. در نتیجه آزاد نشدن گروگانها از طریق فشار نظامی بر حماس و کشته شدن تعدادی از آنها در بمبارانها و حملات خود ارتش اسرائیل، امروز این پرونده به اولویت نخست جامعه اسرائیل تبدیل شده و این جامعه دیگر اعتماد خود را به راهکار نظامی دولت برای آزادی آنها از دست داده است. در تظاهرات چند روز اخیر در تل آویو نیز شعار توقف جنگ برای آزادی این اسرا پررنگ بود. همین تحول داخلی هم میتواند در آینده نزدیک به دردسر بزرگی برای دولت نتانیاهو تبدیل شود.
اما با این وجود و همچنین آسیب تاریخی به اعتبار اسرائیل در جهان و همچنین دردسرهای جنگ برای بایدن و آمریکا، تلآویو همچنان بر ادامه جنگ پافشاری دارد و آن هم تنها یک دلیل میتواند داشته باشد؛ این که هنوز هیچکدام از اهداف چهارگانه جنگ محقق نشده است؛ نه گروگانها از طریق نظامی آزاد شدهاند، نه نابودی حماس به معنای فروپاشی ساختار نظامی آن رخ داده و نه رهبران عالی رتبه آن در این منطقه (سنوار و ضیف) ترور شدهاند و نه نوار غزه به اشغال اسرائیل درآمده است تا سیستم اداری دلخواهی جایگزین حکومت حماس شود.
دو راهی دردسرساز
همین وضعیت، اسرائیل و به نوعی آمریکا را بر سر یک دو راهی قرار داده است که طی کردن هر کدام از این دو راه دردسرها و پیامدهای خاص خود را دارد. هم ادامه جنگ با این شدت و هم توقف آن هر دو پرپیامد و دردسرساز است. ادامه آن به این شیوه چهار دلیل به نفع نیست:
۱ـ تعمیق تبعات جهانی
۲ـ افزایش تلفات ارتش بدون وجود افقی روشن برای تحقق اهداف جنگ
۳- خطرات بیشتر برای گروگانها به ویژه پس از این که آزادی آنها در یک توافق مبادله با حماس به اولویت نخست جامعه اسرائیلی تبدیل شده است و حماس هم هر گونه مذاکره در این خصوص را به توقف کامل جنگ منوط کرده است و در مذاکرات پیشرو نیز شرط رفع محاصره و … را مطرح خواهد کرد.
۴ـ تاثیرات تداوم جنگ بر پس رفت اقتصاد اسرائیل و افت شاخصهای آن که به راحتی قابل جبران نیست و آن را تا سالها از چرخه رقابت منطقهای به راه افتاده میاندازد.
پر واضح است که توقف جنگ هم در صورت عدم حذف حماس در نوار غزه خسرانی راهبردی و مکمل شکست هفتم اکتبر و به ضرر شخص نتانیاهو، وزیر دفاع و روسای سرویسهای امنیتی خواهد بود که با پایان جنگ در معرض بازجویی و تحقیق به خاطر حمله هفتم اکتبر و حذف از قدرت قرار خواهند گرفت. کما این که هر چند توقف جنگ در این نقطه به نفع بایدن است، اما آینده سیاست خاورمیانهای آمریکا را با چالشهای جدی مواجه میکند.
دوره گذار در جنگ
در این وضعیت بسیار پیچیده، به نظر میرسد که اختلاف نظر آمریکا و اسرائیل «فعلا» نه بر سر اصل جنگ بلکه شیوه ادامه آن است. این گونه پیداست که آمریکاییها خواهان پایان دوره شدت و گستردگی جنگ تا پایان دسامبر و حداکثر اواسط ژانویه و تمرکز بر عملیاتهای ویژه هستند. اما هنوز شکل و دامنه این عملیاتها مشخص نیست؛ این که صرفا هوایی و هوشمند خواهد بود یا همراه با تداوم حمله زمینی. اگر ترکیبی باشد و همان سیاست تخلیه شمال نوار غزه پیگیری شود که چندان هم از شدت جنگ کاسته نمیشود.
به هر حال، واقعیت این است که در صورت گذار از مرحله گستردگی و شدت جنگ، آنچه در این دوره از جنگ بیامان محقق نشد، بعید است با کاهش آن و ورود به دوره وضعیت جنگی معطوف به انجام عملیاتهای ویژه به دست بیاید.
ناگفته هم نماند که هر چند تغییر احتمالی وضعیت جنگ و کاهش حدت آن به تحقق اهداف جنگ علیه غزه کمکی نمیکند، ولی میتواند اولا از خطرات برای جان گروگانها و به تبع آن فشار افکار عمومی اسرائیل در این پرونده تا حدودی بکاهد و ثانیا میتواند «موقتا» نتانیاهو را از گشوده شدن پرونده تحقیقاتی جدید و حذف از قدرت برهاند و غیره.
با این حال، او صرف نظر از نتایج جنگ یکی از بازندگان اصلی آن خواهد بود و ثالثا از تشدید پیامدهای جنگ علیه اسرائیل و آمریکا در عرصه افکار عمومی جهان نیز تا حدودی جلوگیری کند.
کشتارها و بمبارانهای بیوقفه و بیرحمانه هم برای اسرائیل و هم برای آمریکا در دنیا بسیار گران تمام شده و آنها را در معرض یک بازخواست جهانی قرار داده است که نتایج رای گیری درباره دو قطعنامه صادره از مجمع عمومی سازمان ملل منعکس کننده صفآرایی آمریکا و اسرائیل در مقابل خواست دیگر کشورها و جهان است. کما این که برای خود بایدن در آستانه ورود جامعه آمریکا به فضای انتخاباتی بسیار پرهزینه بوده و افت شدید محبوبیت او را به دنبال داشته است.
این شیفت پارادایمی که در نتیجه جنگ اخیر در عرصه افکار عمومی جهان به ضرر اسرائیل در حال وقوع است، در آینده میتواند به شکل گیری فضایی رسمی در دنیای غرب منجر شود که جهت تصمیمگیریها در آن را به ضرر تل آویو برگرداند. با این وجود «تا این لحظه» این عامل تاثیر چندانی بر رفتار اسرائیلیها در جنگ نداشته است. در حقیقت میتوان گفت که موثرترین پارامتر در تصمیمگیری اسرائیل تحولات میدان جنگ است و دیگر عوامل نقش مکمل را دارند. از این رو، اگر نشانههای جدی از امکان تحقق اهداف بروز یابد جنگ را تا رسیدن به آنها ادامه خواهد داد، اما «تا این لحظه» افقی روشن در این باره وجود ندارد و در کنار آن تلفات ارتش نیز روند تصاعدی قابل توجهی به خود گرفته است.
در این میان اما مساله مهم و چالشی دیگر برای اسرائیل، بهایی است که حماس در قبال آزادی آنها مطالبه میکند؛ هم توقف جنگ هم عقب نشینی از نوار غزه و همچنین آزادی کلیه اسرای فلسطینی و رفع محاصره و..
توافقی با این مشخصات و لو کمتر نیز در صورت تحقق نیافتن اهداف جنگ، تن دادن به شروط حماس و پیروزی بزرگی برای آن قلمداد میشود. در حقیقت یکی از دلایل اصرار کنونی اسرائیل بر تداوم جنگ جدا از مساله تلاش برای تحقق اهداف اعلامی گریز از الزامات توافق مبادله اسرا و همچنین تکاپو برای ایجاد وضعیتی است که بر شروط حماس برای این توافق تاثیر بگذارد و آنها را تقلیل دهد. البته احتمالا مذاکرات در این باره در روزها و هفتههای پیش رو تحت شروطی از سرگرفته شود و توافق دیگری قبل از توافق جامع و نهایی مبادله دور از ذهن نیست.
به نظر میرسد که آمریکا با علم به دشواری حذف حماس و پیامدهای چند جانبه آن، به دنبال گذار تدریجی به سمت فشارهای سیاسی با دو اهرم تداوم وضعیت جنگی عملیاتی و فرسایشی شدن بحران انسانی نوار غزه است تا راه برون رفتی معطوف به توافقی گشوده شود که لااقل پایان حکومت حماس در این منطقه را بعد از جنگ رقم زند تا از این طریق هم به نوعی از تبعات هر گونه توافق مبادله اسرا و هم چنین عدم تحقق غایت اصلی جنگ کاسته شود.
برون رفت از این بن بست از طریق اتحاد سیاسی و اداری مجدد نوار غزه و کرانه باختری در چارچوب گفتگوی فلسطینی فلسطینی میسر است. در این باره هم بعید نیست که تحت فشار بحران انسانی غزه، در آینده گفتگوهایی میان حماس و فتح برای اتحاد مجدد حکمرانی سیاسی و اداری این دو منطقه شکل گیرد. قبلا هم در ۱۷ سال گذشته همواره گفتگوهای مشابهی میان فتح و حماس در دورههای مختلف صورت گرفته است. به هر حال، نباید مغفول گذاشت که فرسایشیتر و طولانیتر شدن بحران انسانی در نوار غزه و بلا تکلیف ماندن این وضعیت پس از فروکش کردن شدت جنگ به نفع حماس هم نیست و در آینده بدون وجود توافقی برای بازسازی غزه مشکلساز است.
اما اسرائیل در این میان اولا کاملا مخالف بازگشت تشکیلات خودگردان تحت رهبری محمود عباس به نوار غزه است و ثانیا به نظر میرسد که کانونهای قدرت منطقهای و بینالمللی نیز تا حدود زیادی بر ضرورت تغییر رهبری (محمود عباس) تشکیلات خودگردان به اتفاق نظری نزدیک شدهاند. از این رو، احتمالا تلاش شود که به موازات تداوم وضعیت جنگی در نوار غزه تغییر در رهبری تشکیلات خودگردان پیگیری شود. با این حال چند چالش جدی وجود دارد: اولا رقابتی منطقهای بر سر گزینه جایگزینی محمود عباس وجود دارد و میان بازیگران تاثیرگذار در فلسطین از مصر، اردن، امارات، عربستان، قطر، اسرائیل و آمریکا فعلا اجماعی در این باره وجود ندارد و اختلاف نظر هم جدی است، ثانیا معضل دیگر این است که طبق نظام سیاسی فلسطین جانشین باید از طریق ساز و کار انتخابات انتخاب شود، اما همین فرایند اولا دستکم یک سالی زمان میبرد و ثانیا در سایه افزایش محبوبیت حماس به ویژه در کرانه باختری ممکن است نتیجه معکوسی حاصل شود و نامزد مورد حمایت آن بالا بیاید.
کما این که به باور نگارنده، حماس به احتمال زیاد در انتخابات آتی ریاست تشکیلات خودگردان از معرفی نامزدی از خود خودداری و احتمالا نهایت تلاش خود را بکند که مروان برغوثی از رهبران محبوب و اسیر فتح مشمول قرارداد مبادله اسرا آزاد شود و احتمالا از البرغوثی در صورت کاندیداتوری در انتخابات ریاست حکومت خودگردان حمایت خواهد کرد. در واقع برغوثی قادر خواهد بود که دوباره نوار غزه و کرانه باختری را یکپارچه کند.
آنچه شرحش رفت بنا بر تحولات جنگ تا امروز است. وضعیت به غایت پیچیده و چند لایه است و همچنان افق جنگ و ما بعد آن غبارآلود و مبهم است و تنها باید صبر کرد و دید چه میشود.
منبع: نگاه دیگر
انتهای پیام
نظرات