به گزارش ایسنا، کتاب «عطر پیراهن تو» خاطرات سیده دعاء زلزلی؛ همسر شهید مدافع حرم سید علی زنجانی؛ نوشته مریم عرفانیان است که انتشارات خط مقدم آن را در ۲۲۱ صفحه منتشر کرده است. خاطراتی که از کودکی دعاء شروع میشود و به نوجوانی و جوانی و ازدواج و همسر و مادر شدنش میرسد تا شهادت همسرش... خاطراتی متفاوت که تفاوتش را میشود از همان نوجوانی دعاء دید.
وقتی جنگ وارد زندگی آدمها میشود همه چیز تغییر میکند؛ مثلا یک دختر لبنانی در روایتِ خاطرات از نوجوانیاش، به جای اینکه از بازیها و شیطنتها یا آرزوهای دوران نوجوانیاش بگوید؛ از جنگ ۳۳ روزهی لبنان حرف میزند و از ترس و آوارگی.
دعاء زلزلی در لبنان به دنیا میآید و جنگ و آوارگی و ترس را از همان نوجوانی تجربه میکند. جوانتر که میشود با سیدعلی زنجانی که پدری ایرانی داشته و مادری لبنانی ازدواج میکند. سیدعلی در ایران درس میخوانده و بعد از ازدواج دعاء را همراه خود به ایران میآورد. دعاء به غربت میآید و با فراز و فرودهای زندگی سیدعلی زنجانی همراه میشود. قرارشان از روز اول همین بوده: زندگی در ایران. اما چه میشود که همه قول و قرارهای اول به هم میخورد و ما به روایتِ بازگشت به سوریه و لبنانِ این زوج میرسیم؟ همه این روایتها و اتفاقاتی را که مسیر زندگی دعاء و سیدعلی را عوض میکند؛ مریم عرفانیان با نثری روان و خوشخوان پیش روی خواننده گذاشته است. مخاطب «عطر پیراهن تو» با زندگی دختری لبنانی همراه میشود و میتواند با شادیها و رنجهاش همذاتپنداری کند. دختری که خیلی زود ازدواج میکند، خیلی زود مادر میشود و خیلی زود همسرش به شهادت میرسد. سیدعلی زنجانی سال ۱۳۹۸ در منطقه ادلب سوریه به شهادت رسید که روایتش را در «عطر پیراهن تو» میخوانید.
بخشی از کتاب:
«حرکتمان در مسیر کند شد. چشمم افتاد به جایی که زمانی خانهمان بود. قبل از این حادثه میخواستیم دیوارهای خانه را رنگ کنیم. مادرم اسباب و اثاث را تمیز کرده و گذاشته بود روی بالکن. پردههای نو برای پنجرهها دوخته بود، حالا اما یک دیوار سالم هم از آن باقی نمانده بود و به تلی خاک تبدیل شده بود. مردم و خبرنگارها، اطراف خانههای ویران جمع شده بودند و هر کس از خرابیها چیزی میگفت. خبرنگارها، تندتند عکس میگرفتند. ماشین متوقف شد. من و مادرم و بتول و برادرهایم پیاده شدیم. به جایی که قبلا اتاق من و باقر بود خیره ماندم. اتاق ما خیلی زیبا بود، حالا جز چند دیوار فروریخته و اسباببازیهایی پراکنده، چیزی از آن باقی نمانده بود. خاطرات بچگی پیش چشمم زنده شد؛ بازیها و جست و خیر و خندههایمان. جلو رفتم و آلبوم عکسهای قدیمی را از زیر آوار بیرون کشیدم. عکسهایی از نوزادی من و برادرهایم و جشن تکلیفی که با حضور سیدحسن نصرالله گرفته بودند. مانتوهای نو و مرتبی که اصلا نپوشیده بودم تکه پاره و سوخته بین آجرها بودند، گویی قلبم را چنگ زدند.»
****
«اوضاع حلب بعد از شهادت حاج قاسم، خیلی بد بود. جنگ در خانطومان و حلب جنوبی شروع شده بود. سیدعلی هم به خانه برنمیگشت. پشت خانه ما صدای توپخانه بود. شبها ضدهواییها شلیک میکردند و آسمان را مثل روز روشن میکردند. در و دیوار وحشتناک میلرزید. زینب و ابراهیم جیغ میکشیدند و خودشان را میانداختند توی بغلم. گاهی که به سیدعلی زنگ میزدم تلفنش خاموش بود. حتی وقتی بچهها به دوستان سیدعلی زنگ میزدند، نمیتوانستند با پدرشان حرف بزنند. از پشت خط میشنیدند «بابا کار داره و نمیتونه صحبت کنه.» دقایق سخت و پرالتهابی بود که تا خود صبح کش میآمد.»
***
مریم عرفانیان سال ۱۳۵۹ در مشهد به دنیا آمد. در رشته روزنامهنگاری تحصیل کرد. از سال ۱۳۷۸ با نوشتن داستانهای کوتاه کار خود را آغاز کرد. تا کنون بیش از ۵۲ عنوان کتاب از این نویسنده به چاپ رسیده است. از جمله آثار این نویسنده میتوان به: جرعهای از ملکوت، تونلی زیر رودخانه، دخیل نگاهم را به تو بستهام، راز این عشق و... را میتوان نام برد.
انتهای پیام
نظرات