به گزارش ایسنا، دو کتاب صوتی از این رمان بر اساس جلد اول آن با نام «گربههای تهران» به مدت زمان چهار ساعت و ۳۱ دقیقه و جلد دوم آن با نام «شیرهای کابل» به مدت زمان پنج ساعت و ۲۶ دقیقه در نشر «توسعه محتوای لحن دیگر» تهیه شده و هماکنون از پلتفرمهای طاقچه، نوار و فیدیبو قابل شنیدن است.
رمان «مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد» که به تازگی به چاپ دوم نیز رسیده، اثری طنز از مجتبا شول افشارزاده است که نسخه کاغذی آن توسط نشر هوپا منتشر شده است.
در معرفی این اثر آمده است: کتابهای صوتی «مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد ۱ و ۲» هر کدام شامل ۱۱ فصل است که با اجرا و خوانش مهران نوروزی در نقش شخصیتهای مختلف این رمان بویژه شخصیت پیرزنی به نام «بیبینسا»، شخصیت گزارشگر فوتبالی و شخصیتهای افغانستانی از جذابیت روایی ویژه و شیرینی به لحاظ تنوع لحن و اجرا برخوردار شده است.
با شنیدن کتاب اول این مجموعه (گربههای تهران)، مخاطب همراه با شخصیتهای نوجوان این داستان در رفت و برگشتی ماجراجویانه هم روستایی کویری را تجربه میکند و هم همسفر آنها طعم طنزآمیز اولین برخورد روستاییان دارآبادی با تهران را میچشد؛ با آنها میگرید، میبازد، میخندد و میبرد.
کتاب صوتی دوم از این مجموعه (شیرهای کابل) اما مخاطب را اینبار از دارآباد کویری میبرد به دل افغانستان تا در هرات و کابل به لحن شیرین دَری، قصه بچههای ایرانی و افغانستانی، در موقعیتی بینالمللی از کمدی تا تراژدی به پیش برود.
در بخشی از کتاب صوتی اول (گربههای تهران) میشنویم: «... برگشت توپ از مجیدخرشوت که توپ رو به آسمان اِ ʼسلام. سلام.ʻ بله هماینک خداداد عزیزی کنار نیمکت تیم دارآباد... من اینجا از نزدیک اینجا... واقعاً... واقعی... خداداد عزیزی دارند بازی ما رو نگاه میکنند. خب من پوزش... که ادب حکم میکنه گزارش رو برای دقایقی قطع کنم...»
خداداد عزیزی که قدمزنان با دستاندرکاران تیمهای پایه راهآهن طول زمین را میرفت و صحبت میکرد، لحظهای کنار نیمکت بچههای دارآباد ایستاد. همه از جا بلند شدند و سلام کردند. خداداد به همه کلهاحوالپرسی جنباند و با لبخند بزرگش رو به بیبی گفت: «هزار ماشاءالله مادرجان! اومدید بازی نوه رو ببینید؟»
بیبی گفت: «ننه بازیِ تیمی مهمه نه نوه من و بازیکن فلان باشگاه. تیم مهمه ننه!»
خداداد ابروهایش رفت بالا و خندهکنان گفت: «همینه حاجخانم! کاش شما بهجای بعضیها توی این فوتبال مسئول بودید!»
بیبی گفت: «سلامت باشی مارادونای آسیا!»
خداداد با هیجان بیشتری گفت: «زنده باشید حاجخانم! پس درستوحسابی فوتبالی هستید؟!»
بیبی خندهای زد و گفت: «اختیار دارید! نه اونقدرها؛ ولی در حد مارکبوسنیچ دروازهبان قدیمی استرالیا جولانی میدیم!»
همچنین در بخشی از کتاب صوتی دوم (شیرهای تهران) میشنویم: «... شبی فراموشنشدنی بود که بدون هواپیما باز مجیدو بارسا خودش را بالای ابرها میدید. کابل عجیبترین اتفاق جهان بود. برای تکتک اعضای تیم ملی دارآباد افغانستان جایی بود که آدم در آن زود بزرگ میشود؛ مثل بچههایی که نوزادان را میان رد گلولهها به دوش میکشند.
انتهای پیام
نظرات