به گزارش ایسنا، سرتیپ دوم عینالله کرمانیزاده که در تهاجم سراسری ارتش عراق پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ اسیر شده بود، در خاطراتی درباره زیارت کربلا و نجف در دوران اسارات روایت میکند: سرتیپ نظر عراقی مسئول اسرای ایرانی هر ماه برای بازدید از اسـراء بــه اردوگاه میآمد و چگونگی پیشرفت مذاکرات برای تبادل اسراء را گزارش میداد. حقوق اسراء در زمان اسارت بر حسب درجه و مقام بود که به دینار حساب میکردند و با آن وسایل مورد نیاز از قبیل سطل آشغال، شیلنگ آب جارو، آفتابه، قاشق، بشقاب و وسایلی از این قبیل تهیه میکردیم. البته لیست وسایلی که لازم داشتیم باید چند برابرش را مینوشتیم تا نصف آن به دستمان برسد.
در یکی از روزها سرتیپ نظر عراقی که برای بازدید از اسـراء بــه اردوگاه آمده بود در یک سخنرانی اعلام کرد که صدام دستور داده همه اسرای ایرانی را برای زیارت به کربلا ببرند. با شنیدن این خبر همه خوشحال شدند و از اینکه میتوانستند در چنین وضعیتی برای زیارت سرور و سالار شهیدان به کربلا بروند غم اسارت را از یاد برده و برای رسیدن به خدمت مولایشان ثانیه شماری میکردند.
آن شب به ما شام ندادند و با شکم خــالـی سـر بـه بـالـیـن نهادیم. موقع صبح نیم ساعت زودتر از روزهای دیگر از خواب بیدار شدیم و پس از به جا آوردن نماز صبح برای صبحانه مقداری نان «سمون» همراه با یک لیوان چای به ما دادند. بعد از صرف صبحانه یک دست لباس زرد با علامت «pw» بین اسراء تقسیم شد که میبایست قبل از حرکت به سمت کربلا، آن را که نشانه اسارت بود میپوشیدیم. تقریباً ساعت ۷ صبح بود که اتوبوسها وارد اردوگاه شدند و پس از سوار شدن همه اسراء با برقراری اقدامات امنیتی و کنترل شدید به راه افتادیم از کنار شهرک تکریت عبور کرده و راهی سامرا شدیم به حاشیه شهر سامرا که رسیدیم گنبد و بارگاه امامان مظلوم و غریب دیده میشد.
ساعت ۹ صبح بود که به بغداد رسیدیم و بدون توقف از آن عبور کرده و راهی نجف اشرف شدیم. در مسیر حرکت اتوبوسها از اردوگاه تا کربلا سربازان عراقی تمام مناطق و جایگاههای تاریخی صدر اسلام از قبیل مسجد کوفه و خانه حضرت علی (ع) را به ما نشان میدادند در طول مسیر چند نفر نوحهسرایی میکردند و از رشادتها و دلاوریهای امامان معصوم و شهدای کربلا میگفتند و گاهی بر محمد و آل محمد (ص)صلوات میفرستادیم. پس از گذشتن از شهر کوفه به نجف اشرف رسیدیم و بارگاه پیشوای امام اول مسلمانان را دیدیم که کاملا تحت کنترل عناصر دژبان بود.
اتوبوسها ایستادند از ماشین پیاده شده و در خیابانی که هر دو طرف آن را مردم عراق گرفته بودند به طرف آستان مقدس حضرت علی (ع) حرکت کردیم. صفهای مردمی تا ایوان طلایی حرم ادامه داشت و گاهی فحش و ناسزا میگفتند و تف میانداختند و بعضیها دستها را بالا برده و از اینکه ما اسیر آنان بودیم، شکر گزاری میکردند. داخل صحن و رواقی که ضریح مطهر در آن قرار داشت وارد شدیم. آنجا را از مردم عادی خالی کرده و آماده ورود اسرای ایرانی کرده بودند. با وارد شدن به داخل صحن صدای فریاد و ناله همه اسراء بلند شد و هر کس گوشهای از ضریح مطهر را گرفته و با مولای خود درد و دل میکرد و از خدا و امام خود میخواستند که هرچه زودتر اسباب آزادی آنان را فراهم آورد.
حس عجیبی در دل اسراء رخته کرده بود و همه محو زیارت و راز و نیاز با معبود و معشوق خود بودند. در پایان با اجازه متولیان چند مهر را به عنوان تبرک برداشته و با سوت سربازان عراقی همه به صف شدند و بعد از گرفتن آمار، سوار اتوبوسها شده و به سمت کربلای معلی حرکت کردیم. کربلا در ۸۵ کیلومتری نجف اشرف قرار داشت که نخلستانهای انبوه اطراف شهر کربلا را گرفته بود و رودخانه فرات از آن عبور میکرد که با دیدن چنین منظرهای هر انسان مسلمانی به یاد روز عاشورا میافتاد.
وقتی به شهر کربلا رسیدیم گنبد و بارگاه امام حسین (ع) که پرچم سرخ رنگی بر فراز آن در اهتزاز بود، دیده میشد. پس از نگه داشتن اتوبوسها همه اسراء پیاده شدند. در اینجا نیز انبوه مردمی ما را از دور نظاره میکردند. از میان مردم عبور کرده و وارد ضریح مطهر شدیم و چند نفری مقدمات مراسم سینهزنی را فراهم کردند ولی اجازه سینهزنی را ندادند. پس از نیم ساعت با صدای سوت همه از داخل صحن بیرون آمدیم و پس از آمار گیری برای صرف ناهار به طرف رستوران حضرت ابوالفضل (ع) حرکت کردیم ولی به دلیل کمبود وقت نتوانستیم ضریح مطهر حضرت ابوالفضل (ع) و دیگر شهدای کربلا را زیارت کنیم.
برای صرف ناهار از پله باریکی بالا رفته و وارد سالن نسبتاً بزرگی شدیم که در آن چند ردیف میز به موازات یکدیگر قرار داشت غذا روی میزها به مقدار زیاد همراه با میوه و سبزی چیده شده بود که همه اسراء با وقار به پشت نیروها رفته و خوردن ناهار را شروع کردند. بعد از ناهار سوار اتوبوسها شده و به اردوگاه «تکریت ۱۹» بازگشتیم.
انتهای پیام
نظرات