در جنگ تحمیلی رژیم متجاوز بعثی عراق، ناجوانمردانهترین روشها را علیه ملت ایران و جوانان ما به کار برد. شهر تهران و دهها شهر را بارها و بارها، برای مدتهای طولانی با موشکهای دوربرد کوبیدند. در جبههها سلاحهای شیمیایی به کار بردند؛ نه یکبار، نه دوبار، نه مدت یکماه، دو ماه؛ سالهای متمادی، شاید پنجسال، ششسال، در این جبهه و حتی شهرهای ایرا، سلاح شیمیایی بهوسیله رژیم بعثی به کار رفت.
احمد سلیمی یکی از قربانیان و مصدومان شیمیایی دوران جنگ تحمیلی است که در گفتوگوی اختصاصی با ایسنا در موزه صلح تهران خاطرات خود را از زمان جنگ تحمیلی روایت میکند.
او میگوید: احمد سلیمی از استان البرز هستم. در زمانی که کشور نیاز به دفاع داشت در حالی که ۱۶ ساله بودم سال ۱۳۶۶ از سوی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) به جبهه اعزام شدم. پس از گذراندن دورههای آموزشی مرتبط با جنگ به جنوب رفتم و در گردان «الوارثین» که یگان تخصصی ویژه تخریب بود آموزش دیدم. پس از آن به غرب کشور اعزام و در سال ۱۳۶۷ با گاز تاولزا و خردل دچار مصدومیت شیمیایی شدم. تمام بدنم بشدت سوخته بود.
اردیبهشت سال ۶۷ در عملیات بیتالمقدس۶ در نزدیکیهای حلبچه شیمیایی شدم. من آموزش (ش.م. ر) را گذرانده بودم و ماسک و آمپول و لباس مخصوص به همراه داشتم. بعد از خوردن ناهار، کارم را در ارتفاعی ۱۲متری ادامه میدادم که دشمن با بمباران شیمیایی غافلگیرمان کرد. من سریع ماسکم را زدم. یکی از راکتهای دشمن در نزدیکی من اصابت کرد و از آن ارتفاع به پایین پرتاب شدم و دندانهایم شکست. لنزهای ماسکم از جایش درآمد و از ناحیه چشم به شدت مجروح شدم. لحظهای بعد، از هوش رفتم و دیگر هیچ چیز نفهمیدم.
سال ۱۳۶۹ ازدواج کردم و اکنون پدر دو فرزند پسر هستم. یکی از چیزهایی که امید به زنده بودند در من ایجاد کرده است همسر و فرزندانم هستند که در اینجا از آنها قدردانی میکنم چون بیشتر از ما درد و رنج کشیدند. بیشترین عذاب را خانوادههای جانبازان شیمیایی میکشند چون وقتی مسمومیت شیمیایی برای انسان پیش میآید یک سرطان پایدار در وجودش شکل میگیرد و هیچ راه علاجی وجود ندارد.
آنچه که به عنوان دارو استفاده میکنیم مُسکن است که بتوانیم یک روز یا نصف روز بهتر نفس بکشیم یا اینکه بتوانیم چند قدم راه برویم. علاوه بر علائم ریوی و تنفس از ناحیه هر دو چشم پوست و اعصاب به شدت آسیب دیدهام. تاکنون ۱۴ بار پیوند قرنیه چشم شدم و نزدیک به پنج سال است که بیناییام را از دست دادهام و نابینای کامل شدهام.
از حدود ۱۴ سال پیش هم با موزه صلح تهران در ارتباطم. همیشه هر جا از ما دعوت بشود به صورت داوطلب حضور خواهم یافت تا فرهنگ سازی در رابطه با جانبازان شیمیایی انجام بدهم. موزه صلح جایی است که ما قربانیان شیمیایی به عنوان سند زنده جنایت رژیم بعث حضور داریم و با اسنادی که وجود دارد به عنوان راوی داوطلب بازدیدکنندگان و گردشگران را در رابطه با این موضوع آگاه میکنیم.
اینکه جامعه بداند مصدومان شیمیایی چه سختیهایی میکشند بسیار ضرورت دارد. البته رسانهها مکتوب، مجازی یا تصویری مرتب با موزه صلح در ارتباط هستند و درباره ایثار و شهادت رزمندگان مینویسند. اکنون، جنگ جنگ رسانهای و روایتها است و مسائل به طور رسانهای پیگیری میشود. با این وجود مسائل مرتبط با جانبازان شیمیایی کمتر بازگو میشود بنابراین باید بیشتر بیان شود. ما رزمندگان شیمیایی شده در حال حاضر تنها کاری که انجام میدهیم این است که با وضعیت جسمی که داریم حقایق جنگ تحمیلی را روایت کنیم تا نسل بداند کشور از چه مشکلاتی عبور کرده و به اینجا رسیده است.
ما مصدومان و جانبازان شیمیایی به دلیل استفاده مداوم از داروهای خاص بسیار فراموشکار هستیم. نهادها و بنیادهای متعدد حضور دارند که درباره ایثارگران مسئولیتهایی بر عهده دارند، اما متأسفانه در برخی از ابعاد کار خود را به خوبی انجام نمیدهند بنابراین به جای آنکه تسهیلات متعددی را که ناکارآمد هستند به ما بدهند بهتر است در زمینه دارو و رسیدگیهای درمانی آنچه که در توانشان است انجام بدهند تا ما جانبازان شرمنده خانواده خود برای پیدا کردن دارو نباشیم.
بیشتر بخوانید:
*شرمندگی تاریخ از نفسهای مسموم زرده و دیره
*سایه روشن یک «جنایت جنگی»
وقتی جنگ آغاز شد تمام مرزنشینان ما مورد هدف تهاجم دشمن قرار گرفتند و بسیاری از آنها با عوامل شیمیایی مصدوم شدند. برخی در خانه خود هنگامی که خواب بودند یا کارهای روزمره خود را انجام میدادند به شهادت رسیدند، یا بمب و راکت شیمیایی به منزلشان اصابت کرده است. شدت جراحت آنها بسیار زیاد است. خانوادههایی را میشناسم که تعدادی از اعضا همراه یکدیگر به شهادت رسیدهاند.
انتهیا پیام
نظرات