این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره مسئله کتابخوانی کودکان و نوجوانان و راهکارهایی که برای کتابخوان کردن بچهها وجود دارد، اظهار کرد: کتابخوانی در همه کشورهای جهان از طریق آموزشوپرورش به بچهها آموزش داده میشود؛ اما آموزشوپرورش ما فارغ از این ماجراست؛ پیشتر برنامه سالانهای با عنوان «دانایی، توانایی» داشت که بچهها را به کتابخواندن تشویق میکرد که عملاً تعطیل شده است.
او افزود: آموزش و تشویق به کتابخوانی در سطح کلان، وظیفه آموزشوپرورش است. در کشور آلمان، ارمنستان و هند از نزدیک این ماجرا را دیدهام؛ اما در کشور ما چنین اتفاقی نمیافتد مگر اینکه معلم و دبیر و مدیر دلسوزی در گوشهای از کشور کاری کند؛ اما بهصورت سیستماتیک و دقیق این اتفاق در آموزشوپرورش نمیافتد؛ بنابراین میتوان گفت، سالهاست برنامهها را در سطح کلان از دست دادهایم.
یوسفی گروههای مردمنهادی (انجیاوها) چون شورای کتاب کودک و مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا و ناشران را در زمینه کتابخوانی، فعالان سطح خرد خواند و گفت: اینها حیطه کاری محدودی دارند و یکی از موانعشان آموزشوپرورش است، در واقع آموزشوپرورش به آنها اجازه ورود به مدارس را نمیدهد.
او در ادامه خاطرنشان کرد: بایستی خانوادهها همانطور که به پوشاک و تغذیه و مسکن کودکان فکر میکنند، به فرهنگ و کتابخوانی بچهها هم فکر کنند. البته خوشبختانه تحولاتی در اقشار متوسط جامعه ما اتفاق افتاده و خانوادهها متوجه موضوع شده و کارهایی در این زمینه میکنند. اساساً برای انجام چنین کارهایی باید خانوادهها نقش پیدا کنند و برای نقشپذیریشان نیز تحتتأثیر صداوسیما هستند؛ اما مسئله این است که صداوسیمای ما نهادی است که اهداف خاصی برای خود تعریف کرده و اصلاً به کتاب نمیاندیشد. خانوادهها باید متوجه شوند اگر فرزندان خود را پوشش فرهنگی ندهند، دچار بدترین بحرانهای فردی مانند اعتیاد و تفاوت نسلی و اختلاف فرهنگی میشوند.
نویسنده «وش وش وشی وشان سیاوش»، «اگر بچّه رستم بودم» و «وقت قصّه من را صدا کن» افزود: یکی از برنامهها برای کتابخوان کردن بچهها، باید حضور نویسندهها در برنامههای مختلف در مدرسه باشد که من نویسنده و دیگر نویسندهها بهویژه نویسندههای جوانی راهی برای ورود به مدرسه نداریم. بحران سیستمی است. به طور مثال مسئولان آموزشوپرورش ما، کدامشان درباره کتاب و کتابخوانی حرف زدهاند؟ آنها بهقدری درگیریهای خاص خود را دارند، مثلاً حقوق معلمان، مسئله معلمان قراردادی و... که به کتاب نمیرسند، آنها غرق در روزمرگی شدهاند و هدف اصلیشان که آموزشوپرورش باشد، به فراموشی سپرده شده و رهاوردش هم بحرانهای رنگارنگی است که امروز درگیر آن هستیم، تفاوت نسلها و فاصله باورها در خانواده و... .
او ادامه داد: اگر بخواهیم سیستماتیک عمل کنیم، باید سیستم را دوباره تعریف کنیم و کسانی در رأس کار قرار بگیرند که از کودک و نیازهایش شناخت دارند و به انجام کار فرهنگی در کشور علاقه دارند.
یوسفی با اشاره به سفرش به ارمنستان که با دعوت آموزشوپرورش این کشور صورت گرفته بود، گفت: ارمنستان در مجموع سه میلیون جمعیت دارد؛ اما برنامههای متنوعی در زمینه آموزشوپرورش دارد. هنوز کتابهایشان را دارم؛ برای دوره دبستان کتاب مخصوص آشنایی بچهها با ادبیات چاپ میکنند که غیر از کتابدرسی است. تکلیف اولیه آموزشوپرورش، آموزش خواندن و نوشتن است و ادبیات در مبحثهای بعدی قرار دارد؛ اما در کشورمان اینگونه نیست و مبحث بعدی نداریم به همین دلیل بحرانهای رنگارنگ داریم. ریشه همه این بحرانها در اینجاست. اوضاع کشور از آسمان که نیامده؛ ماحصل فعالیتها و کارهای خودمان است. ۱۴ میلیون کودک داریم؛ اما تیراژ کتاب کودک به ۲۰۰ و ۳۰۰ تا رسیده است. ۵۰۰ نسخه کتاب من یوسفی به کجا میرسد؟ کجا پخش میشود، اصلاً پخش شود، چند نفر میتوانند آن را بخوانند؟
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان سپس بیان کرد: چارهای نداریم جز اینکه به خانوادهها بگوییم به فرهنگ بچههایتان فکر کنید. اگر مراقبشان نباشید و فقط و فقط درگیر موبایل و تبلت باشند، مطمئن باشید بازنده هستید. البته خوشبختانه خانوادهها هرچند محدود متوجه این موضوع هستند و به گروههای شاهنامهخوانی و حافظخوانی رو آوردهاند که در حیطه اندکی است. بهطور کلی خانوادهها بهویژه خانوادههایی که در جهان سوم زندگی میکنند، جبراً بایستی به کودکشان از منظر فرهنگی توجه کنند وگرنه میبازند و بدجور هم میبازند.
نویسنده «خاله بالا و ننه سرما» و «نامههایی به آقاغوله» با یادآوری اینکه صداوسیما به فرهنگ توجهی ندارد، گفت: نگاهی که تلویزیون به بچهها دارد، نگاهی است که رسانههای تبلیغی دارند و مثلاً برای تبلیغ پفک و شامپو، بچه را به ملعبه تبدیل میکند. لحظهای فکر نمیکنند دارند از بچه سوءاستفاده میکنند و او را عامل تبلیغی فلان مؤسسه و کارخانه و شرکت سوداگر میکنیم و بر ذهن بقیه بچهها چه تأثیری میگذاریم. این مسئله بهقدری عادی شده که شک و تردیدی در این موضوع نداریم. ادعای فعالیت فرهنگی داریم؛ اما بچهها مبلغ پفک و برنج فلان میشوند و تأثیری که بر کودکانی که در خانه این تبلیغ را میبینند، میگذارد این است که فردا روز آنها مبلغ کالای دیگری شوند. اینگونه فرهنگ در خود تجزیه شده و بهسوی فرهنگ بیهویت میرود.
محمدرضا یوسفی در ادامه گفت: ریشه موج عجیبوغریب مهاجرت در کجاست؟ من با جوانان صحبت داشتهام و به این نتیجه رسیدهام همه اینها ریشه در کودکی دارد؛ مثلاً شخصیت اصلی کودکان در تلویزیون، انیمیشنهای اروپایی است. بایست امکاناتی فراهم کنیم که انیماتورهای ایرانی خودشان برای این مردم انیمیشن تولید کنند. صداوسیما با متوجه این موضوع نیست یا هست؛ اما آنقدر سوددهی کوتاهمدت و منافع فردی در میان است که توجهی به این موضوع ندارند. شرایط و رسانههای جمعی دستبهدست هم داده و شرایطی ایجاد کردهاند که گروههای مردمنهاد و ناشران نمیتوانند کاری کنند. خانوادهها باید کاری کنند، همانطور که خانوادهها بچهها را به کلاس شنا و شطرنج و... میبرند فکری هم برای فرهنگ بچه کنند. با کلاس رفتن مشکلات بچه حل نمیشود زیرا نیاز به تحول فرهنگی دارد و اگر تحول فرهنگی رخ ندهد، همین آش و همین کاسه است.
انتهای پیام
نظرات