تاریخ، همواره مقام شامخ مادر را در آثار دینی، ادبی، اجتماعی و فرهنگی همه ملت های گونان بیان کرده است.
"کالی" مادر سه فرزند موفق در یکی از روستاهای شهرستان مریوان است که متخصص ارتوپد، دبیر دبیرستان، و دندان پزشک هستند و از مشکلات تحصیل فرزندانش می گوید: وقتی که قرار شد محمد برای ادامه تحصیل به خوابگاه برود و سرشین کمک حال من در روستا بماند، قلبم تیر کشید، نمیتوانستم تبعیض میان فرزندانم را قبول کنم، چون محمد و سرشین جدای از دو قلو بودن، دو دوست و همبازی و دو همخانه بودند و این انتخاب کە یکی درس بخواند و دیگری در خانە بماند، تنها تبعیض نبود، توهین هم به حساب میآمد و اصلاً با روحیه من سازگاری نداشت.
وی می گوید: از کلاس نهم که آن موقع سیکل می گفتند، به دلیل نداشتن دبیرستان در روستاهای اطراف باید دانش آموزان در آزمون نمونه دولتی شرکت می کردند و قبول می شدند تا خوابگاه شاملشان شود. بودن خوابگاه از دلهره های پدر و مادرها کم میکرد، اما برای دخترها قضیه فرق می کرد موضوع تنها قبول شدن و داشتن خوابگاه نبود. در آن زمان دختر ها مخصوصاً در روستا باید زود ازدواج می کردند یا همپای مادر مشغول فرش بافی و دیگر کارهایی که زنان روستا به آن مشغول بودن، میشد. اما من استعداد و روحیه فرزندانم را خوب می شناختم. میدانستم که سرشین خوره کتاب دارد و نمیتواند از مدرسه و درس خواندن دل بکند. با همسرم صحبت کردم که برای سرشین باید فکری اساسی بکنیم که از درس عقب نیفتد. اما همسرم زیر بار نرفت و این کار را خلاف عرف روستا و باورهای مردم می دانست. تکرار این حرفها کمکم در روحیه و رفتار سرشین تاثیر گذاشت و او ساکت و خاموش می شد. حق را به همسرم می دهم، چون از نظر مالی توان این را نداشتیم که اگر بچه ها در آزمون ورودی قبول نشدند، در مریوان یا سروآباد برای شان خانه اجاره کنیم.
محمد در آزمون ورودی نمونه دولتی سروآباد قبول شد و در خوابگاه دانش آموزی مشغول تحصیل شد. در این زمان کمر دردهای گاه و بیگاه همسرم دائمی شد و بار سنگین زندگی بر دوشم، بیش از هر زمان دیگری سنگینی می کرد. با وجود بیماری همسرم که با واکر راه می رفت، تصمیم گرفتم بچه هایم را از روی برنامه ی خودم بزرگ کنم و کاری به هیچ عرف و رسومی نداشته باشم. سال گذشت و زمان برگزاری آزمون ورودی دبیرستان نمونه دولتی رسید، در اوج ناباوری سرشین امتیاز اول منطقه سروآباد را آورد و اولین دختری بود که روستا را به عزم ادامه تحصیل ترک کرد.
رحمانی می گوید: من وظیفه مادریم را انجام دادم؛ اما بچه هایم با فقر و دوری از فضای خانواده و شرایط سخت خوابگاه درس خواندند و نشان دادند «کار به، از پر کردن است»
فرزندانم در ایام تعطیلات پا به پای من در باغ و کار کشاورزی کار می کردند، حتی زمانی که دانشجو بودند و فرست کم داشتند از هیچ کمکی دریغ نمی کردند.
رحمانی از خوش فکری فرزندش چنین بیان می کند: محمدم توت فرنگی خیلی دوست دارد، تشویقم کرد از سازمان جهاد کشاورزی استان کمک بگیرم و نشای توت فرنگی را تحت نظر کارشناسان جهاد کشاورزی به روستا بیاورم، به جرئت می توانم بگویم یکی از بهترین توت های روستاهای اطراف توت فرنگی باغ من است.
وی می گوید: شاید زندگی در جوانی خیلی به من سخت گذشت، اما زمانی که می دیدم در و همسایه بچه هایم را الگوی اخلاقی و اجتماعی برای فرزندان خود تعریف می کنند خستگیم را فراموش می کنم.خدا را شاکرم که در اوج مشکلات و از دست دادن همسرم، توانی به من عطا کرد که بزرگ ترین پشتیبان فرزندانم باشم، چون در هر سن و شراطی باید یکی باشد که مشوق و یار برنامه های زندگیت باشد. همیشه پشتیبان فرزندانم بوده ام و هستم، چون بر این باورم که آن بهشتی که خداوند وعده اش را در زیر پاهای من قرار داده، بهترین محرک برای تلاش بیشتر در عرصه های مختلف زندگی است.
انتهای پیام
نظرات