محمد بیدهندی در گفتوگو با ایسنا و با اشاره به دیدگاه علامه طباطبایی در خصوص فلسفه اسلامی و رابطه دین با فلسفه، اظهار کرد: علامه طباطبایی در یکی از کتابهای مهم خود با نام «علی علیهالسلام و فلسفه الهی» فرمایشاتی از امام علی(ع) از نهجالبلاغه را بیان کرده و نشان دادند که حقیقت فلسفه اسلامی با آنچه بهعنوان دین الهی از آن یاد میشود هیچ تعارض و دوگانگی ندارد و به تعبیر دیگر مانند ملاصدرا که معتقد بود «نابود باد فلسفهای که بخواهد مخالفتی با دین داشته باشد»، علامه طباطبایی نیز جزو فیلسوفانی است که معتقد است که دین و فلسفه هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند و بهبیاندیگر، فلسفه، زبان استدلالیِ دین است؛ به همین سبب تمام هموغم او این بود که بتواند با جانبداری از عقل و حکمتمداری، مبانی دینی را مستدل کند و برای همه انسانهایی که بخواهند بیطرفانه به دنبال حقیقت باشند، قابلاستفاده و پذیرش باشد.
عضو هیئتعلمی گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان به نوآوریهای فلسفی علامه طباطبایی اشاره کرد و افزود: یک نگاه این است که اساساً علامه طباطبایی شارح فلسفه ملاصدرا نیست، بلکه خودش مؤسس و دارای یک نظام فلسفی مستقل است که البته این دیدگاه موافقان و مخالفانی دارد، ولی در این موضوع که مرحوم طباطبایی در حوزههای مختلف دارای نوآوریهایی است تردیدی نیست و بیتردید تفسیر المیزان مملو و مشحون از نوآوریهایی است که به تعبیر استاد مطهری در صدسال آینده برای بشریت روشن میشود که چه ابعادی را بازکرده و چه نوآوریهایی در حوزههای مختلفِ اخلاق، تفسیر و مباحث اعتقادی و نظایر آنها داشته است.
اصالت واقعیت در فلسفه علامه طباطبایی
او تصریح کرد: در حوزه فلسفه بهصورت مشخص میتوان به چند مطلب اشاره کرد؛ ازجمله اینکه یکی از بحثهای جدی بین فلاسفه اصالت وجود و ماهیت است و مشهور است که مثلاً ملاصدرا طرفدار اصالت وجود و مبنای شیخ اشراق نیز اصالت ماهیت است، ولی در فلسفه علامه طباطبایی اصالتِ واقعیت مطرح میشود، یعنی واقعیت وجود که هرگز لا واقعیت نمیشود؛ بهعنوان نمونه در برهان صدیقین که ملاصدرا و ابنسینا ارائه کردهاند برای اثبات واجبالوجود، مقدمات عریض و طویل فلسفی آورده شده است، ولی علامه طباطبایی مقدمات را حذف میکند و بهجای آن یک مقدمه را قرار میدهد و اشاره میکند که واقعیتی وجود دارد و هرگز لا واقعیت نمیشود.
بیدهندی ادامه داد: علامه طباطبایی در بحث حرکت و بسیاری موارد دیگر نیز نوآوریهایی داشته که در آن تردیدی نیست، ولی به نظر من مهمترین نوآوری علامه طباطبایی کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» است که بیتردید مباحث اعتباریات و ادراکات اعتباریِ مطرحشده در آن منشأ تحولات زیادی است؛ ضمن اینکه دهها مقاله و کتاب و پایاننامه و رساله دکتری درباره اعتباریات نوشتهشده که ما امروزه بهخصوص در حوزه تحول در علوم انسانی از این نظریه استفاده میکنیم.
تفسیر المیزان؛ تفسیری فلسفی و عقلی از قرآن
رئیس دانشکده الهیات و معارف اهلبیت(ع) دانشگاه اصفهان در خصوص دیدگاه علامه طباطبایی در مورد بهکارگیری مباحث عرفانی گفت: یکی از ویژگیهای مهم تفسیر المیزان این است که خلط مبحث نکرده است، یعنی احساس میکنید که نویسنده در بخش تفسیر از عرفان و فلسفه هیچ اطلاعی ندارد، ولی بلافاصله در ادامه میبینید که در یک بحث فلسفی دیدگاههای فلسفی و یا یک بحث عرفانی یا اجتماعی را نیز مطرح میکند؛ بنابراین علامه طباطبایی هم عارف، هم فیلسوف و هم فقیه است و هم در حوزه علوم اجتماعی صاحبنظر است، ولی مهمترین ویژگی او این است که برخلاف بسیاری از تفاسیر، در ذیل یک آیه آنها را به هم نمیآمیزد و معتقد است که باید آنها را از یکدیگر تفکیک کرد.
او افزود: ازاینرو وقتی علامه طباطبایی به سراغ آیه قرآن میرود سعی میکند از طریق روش تفسیری خودش که همان تفسیر قرآن به قران یا آیه به آیه است یک آیه را مطرح کند و آیات دیگری که با آن ارتباط دارند را کنار این آیه قرار میدهد و تفسیر و برداشت خود را به دست میآورد که در بسیاری موارد به نتایجی میرسد که در سایر تفاسیر چنین چیزی نبوده است، یعنی همان روش تفسیر قرآن به قرآن یا آیه به آیه که خودشان معتقد است که تفسیر را از ائمه(ع) گرفته است؛ اما مرحوم طباطبایی مباحث فلسفی و اجتماعی و عرفانی حتی مباحث روایی و دیگر مباحث را بهطور جداگانه تحت عنوان بحث روایی یا بحث فلسفی مطرح کرده و آنها را از یکدیگر تفکیک میکند.
لازمه اقامه دین؛ وجود عدالت در جامعه
بیدهندی با بیان اینکه از نگاه علامه طباطبایی عدالت اجتماعی و تساوی حقوق از مقتضیات اولیه طبیعت انسانی است، در مورد دیدگاه این عالِم در خصوص رفع نابسامانیها و ناهنجاریهای اجتماعی، حفظ کیان و کرامت انسانی و اصلاح اجتماعی تصریح کرد: به نظر میرسد که مبنای علامه طباطبایی در این موارد همان مبنای حکیمان مسلمان و مبتنی بر اصل عدالت است که البته از قرآن نیز آیات مرتبط با عدالت را مطرح میکند و معتقد است که اگر در جامعهای عدالت برقرار باشد و عدالتمحوری حاکم باشد پیامد آن محبتی است که بین افراد برقرار میشود، یعنی به تعبیری دیگر، افراد وقتی احساس کنند که از منابع و امکانات موجود بهصورت متوازن بهرهمند شده و حقی از آنها ضایع نمیشود و چنین نیست که گروهی برخوردار و گروهی محروم باشند، زمینه محبت فراهم میشود و وقتی زمینه محبت فراهم شد زمینه اطاعت و بندگی نیز فراهم میشود.
دانشیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان با تأکید بر اینکه اگر در جامعه، عدالت حاکم نباشد دین اقامه نمیشود و لازمه اقامه دین وجود عدالت در جامعه است، ادامه داد: اگر مقدمات دینداری یعنی محبت و عدالت در جامعه ایجاد نشود و فقر و تبعیض وجود داشته باشد مانند این است که مقدمه و زیرساخت لازم برای بندگی و عبودیت وجود نخواهد داشت و طبعاً حقیقت دین نیز که چیزی جز عبودیت و بندگی نیست تحقق پیدا نخواهد کرد، یعنی دینداری و حکومت دینی بدون اجرای عدالت و طبعاً فضای محبت در جامعه، اصل و کاری نشدنی است.
او همچنین در خصوص تأثیر نگرش فلسفی علامه طباطبایی در تفسیر المیزان گفت: واقعیت این است که تفسیر المیزان یک تفسیر فلسفی و عقلی از قرآن کریم است، یعنی اگر کسی یک دوره حکمت متعالی را نخوانده باشد و ندانسته باشد در بسیاری موارد نمیتواند از تفسیر استفاده کند. علامه طباطبایی اگرچه مباحث فلسفی را جدا میکند، ولی او یک حکیم و فیلسوف است و تحلیل و تفسیر و تأویل او از آیات بهگونهای است که اگر مبانی فلسفی و حِکمی را کنار بگذاریم چنین چیزی تحقق و وجود خارجی پیدا نمیکرد.
انتهای پیام
نظرات