این پژوهشگر و منتقد ادبی پیشکسوت در پی درگذشت هوشنگ ابتهاج در گفتوگو با ایسنا درباره این شاعر، اظهار کرد: او اهل گیلان و از خانواده طبقه بالا جامعه بود و اینکه جزو طبقه مرفه جامعه بوده، از آثارش پیداست. در سال ۱۳۲۵ مجموعه غزلهای خود را به چاپ میرساند که اشعارش به شیوه شهریار بوده و در عوالم عشق و عاشقی و رمانتیسیسم غوطهور بوده است، تا اینکه در سال ۱۳۲۷ به حلقه یاران نیما میپیوندد.
او سپس گفت: در سال ۱۳۳۵ - ۱۳۳۷ که من به تهران آمدم، تعداد کسانی که اشعار نو میگفتند از انگشتان دو دست تجاوز نمیکرد؛ شاملو، کسرایی، نادرپور، نیما، اسماعیل شاهرودی، سیروس نیرو، سایه و چند نفر دیگر؛ که هر کدام تمایلات گوناگونی داشتند. مطالعات ادبی سایه درباره شعر فارسی از دیگران بهتر بود ولی از نظر ابتکار و استعارهها و مجازهای ادبی به پای کسرایی، رفیقش، نمیرسید.
دستغیب با اشاره به دوستی ابتهاج و سیاوش کسرایی، افزود: اینها باهم خیلی صمیمی بودند. سایه خیلی کمحرف و محجوب بود اما کسرایی خیلی پرجوش و خروش و خیلی حراف و چابک بود. من با کسرایی که در انجمن ادبی ایران و امریکا آشنا شدم؛ در سال ۱۳۳۷ به یکی از دوستانم گفتم، کدام یکی از اینها کسرایی است؟ او دست من را گرفت پیش کسرایی برد. او و سایه پهلوی هم ایستاده بودند. دوستم من را معرفی کرد و کسرایی از مقالهای که در «پیام نوین» نوشته بودم، خیلی تعریف کرد و برخورد دوستانهای با من داشت اما سایه خاموش بود. در هر حال با کسرایی دیدارهای زیادی داشتیم. کسرایی با محمود اعتمادزاده و هوشنگ ابتهاج جلساتی داشتند. در آن جمع سایه بیشتر به ابزار و آلات موسیقی ایرانی و فرهنگی ور میرفت و کم حرف میزد.
او ادامه داد: در آن جلسات متوجه شدم سایه خیلی آدم صمیمی و بیشیلهپیلهای است. محمود اعتمادزاده بسیار کمسواد و پرمدعا بود و چون فرانسه بلد بود فکر میکرد حق اظهار نظر درباره مبانی ادبی و فلسفی را دارد. کسرایی هم ابتکار شعریاش خوب بود، استعارهها و مجازهای خوبی به کار میبرد. من مدتی با آنها نشست و برخاست داشتم، صحبت میکردیم، پیش آنها میرفتم اما بعد دیدم که جلساتشان بیشتر جلسات خصوصی و غیرعلمی است و دیگر نرفتم.
این منتقد ادبی خاطرنشان کرد: ابتهاج از نظر ادبی متعلق به دنیای گذشته بود. در کتاب «شبگیر» از انتشار غزلهایش اظهار ندامت میکند و خود را نادم نشان میدهد که من زحمتکشان جامعه را فراموش کردهام و تعهد میکند به جبهه مبارزه که در آن زمان حزب توده بود، بپیوندد.
او سپس بیان کرد: شعر ابتهاج در قیاس با شاعران نوپرداز مانند فروغ فرخزاد و خود نیما و شاهرودی و شاملو، واپسگراست. در اشعار و نوشتههای او به مبارزه اجتماعی تظاهر میشود. او ذوق ادبی و موسیقی داشت، بر موسیقی تسلط داشت و وزن شعر را هم خوب بلد بود اما معلومات ادبی خوبی نداشت؛ مثلا کتابی که درباره حافظ تهیه کرده، فاقد جنبه اهمیت ادبی – تحقیقی است، صرفا کار ذوقی است.
دستغیب درباره شعرهای هوشنگ ابتهاج نیز بیان کرد: شعرهای ابتهاج به اصطلاح خارجیها، رمانتیک است و شعرهای اجتماعیاش اصیل نیست. شعر نو را بلد نبود و بیشتر غزل میگفت و تحت تأثیر شهریار بود اما چون در آن دوره مد بود که شبیه نیما شعر بگویند، شعر نو هم گفت. سایه در شعر خود میگوید: «از بهاران خبرم نیست / آنچه میبینم دیوار است/ آه این سخت سیاه/ آنچنان نزدیک است/ که چو بر میکشم از سینه نفس/ نفسم را بر میگرداند/ ره چنان بسته که پرواز نگه/ در همین یکقدمی میماند/ کورسویی ز چراغی رنجور/ قصهپرداز شب ظلمانیست/ نفسم میگیرد/ که هوا هم اینجا زندانیست» اگر ملاحظه کنید «از بهاران خبرم نیست» جمله خبری است. حافظ هم باشد با «اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش» شعر نگفته، به شما خبر گفته است. وقتی میگوید از بهاران خبرم نیست یعنی جامعه آن زمان، جوش و خروش ندارد، «آنچه میبینم دیوار است» یعنی موانع زیاد است. «نفسم را بر میگرداند» یعنی تنها هستم. «چراغ رنجور» از نظر دستوری غلط است و صفت و موصوف خوبی هم نیست. «شب ظلمانی» کلیشه است. «هوا هم اینجا زندانی است» جمله خبری است. یا شعری که درباره اعدام روزنبرگها به اتهام جاسوس اتمی گفته: «خبر کوتاه بود: «اعدامشان کردند»» به نظرم اصلا شعر نیست.
این منتقد پیشکسوت ادامه داد: سایه در غزل هم تغییر و تنوعی به وجود نیاورد اما غزلی گفت که مشهور شد و فروغ فرخزاد و دیگران هم به اقتفاء از سایه غزل گفتند «امشب به قصهی دل من گوش میکنی/ فردا مرا چو قصه فراموش میکنی/ این دُر همیشه در صدف روزگار نیست/ میگویمت ولی تو کجا گوش میکنی/ دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت/ ای ماه با که دست در آغوش میکنی» شعری ابتدایی است. یک غزل هم گفت که بدک نبود «شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت/ دوباره گریهی بیطاقتم بهانه گرفت/ شکیب درد خموشانهام دوباره شکست/ دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت/ ..../ زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر/ نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت/ امید عافیتم بود روزگار نخواست/ قرار عیش و امان داشتم، زمانه گرفت».
دستغیب در ادامه با بیان اینکه ابتهاج شاعر اجتماعی نبود، اظهار کرد: اگر کتاب «پیر پرنیاناندیش» را که یکی از معاصران تهیه کرده، بخوانید پی میبردید که مرحوم سایه، وارد فضای ادبیات مدرن نشد و آنچه در شبگیر آمده مصنوعی است. ابتهاج با شهریار روابط دوستانه داشت و به هم نامههای منظوم میفرستادند و زمانی که بعد از انقلاب او را بازداشت کردند، به شهریار خبر دادند. ایشان به مسئولان نامه نوشت و تقاضای آزادی سایه کرد و این عبارت را نوشت «شما سایه را توقیف کردید، فرشتگان آسمان گریه میکنند». بعد، از زندان آزاد شد.
این پژوهشگر و منتقد ادبی با بیان اینکه به شعرهای سایه علاقه خاصی نداشته است، گفت: سایه ظریفاندیش بود، همانطور که عنوان کتاب است «پرنیاناندیش». رویکردش به کلمههای نرم بود. سایه اقتباس میکرد، بخصوص از سعدی، چون سعدی را دوست داشت. او مدتها همینطور شعرها را میخواند و دربارهاش دقت میکرد و در کلمات بسیار دقیق بود.
عبدالعلی دستغیب همچنین بیان کرد: عدهای بعد از شهریور ۲۰ پدید آمدند که به نوآوری تظاهر میکردند. سایه قبل از اینکه به آلمان برود تحولی در ادبیات ایران به وجود نیاورد. آدم باذوقی بود و شعرش هم برای جوانان و نوجوانان خوب است. او آدم بسیار فروتن و کمحرف و اهل مطالعه بود و من در دل خود نسبت به او احساس محبت میکردم. بعدها حوادث روزگار هر کسی را به گوشهای انداخت و ایشان هم مقیم آلمان بود. ابتهاج در موسیقی دست داشت و مدتی گلهای تازه و گلچین هفته را در رادیو اداره میکرد و به موسیقی ایران کمک میکرد. به سهم خودم به جامعه فرهنگی ایران و خانواده محترم هوشنگ ابتهاج تسلیت میگویم و یادش گرامی باد.
انتهای پیام
نظرات