این شاعر پیشکسوت در پی درگذشت هوشنگ ابتهاج به ایسنا، گفت: قبل از فوت او همه میتوانستند دربارهاش حرف بزنند اما بعد از فوتش نمیشود دربارهاش زیاد حرف زد. بهتر است سراغ شاعرانی بروید که تودهای بودند یا مدتی در آنجا حضور داشتند، آنها بهتر میتوانند حرف بزنند.
او در عین حال بیان کرد: سایه شاعر پرفروغی نبود و شعرهای کمی داشت اما همان شعرهایش درجه عالی هستند؛ هم در کلاسیک و هم نیمایی. همان شعرهای مختصری که گفت، خیلی ارزشمند است؛ «دیدم و میآمد از مقابل من دوش/ خندهی تلخی نهاده بر لب پرنوش/ غمزده چون ماهتاب آخر پاییز/ دوخته بر روی من نگاه غمانگیز»، سرود انقلابی او با عنوان «سرای امید» هم خیلی قشنگ است.
امینی با تأکید بر اینکه شعرهای سایه، شعرهایی فصیح، خوشخوان و ماندنی هستند، گفت: ابتهاج روی هم رفته در مقابل اخوان و دیگران الکن نیست. او در حد شفیعی نیست، شفیعی ادیب گذشته و منتقد معاصر است. میتوان گفت او از دوست نزدیکش هم عقبتر است، شفیعی که دوست گرمابه و گلستانش بود.
مفتون درباره اینکه خود خاطرهای از ابتهاج دارد یا خیر، گفت: خاطره چندانی ندارم. گاه در شعرخوانیها میآمد و شعر میخواند و همه گوش میدادند. من هم به شعرهایش گوش میدادم. او با کسی تعامل نداشت، مختصری با شهریار تعامل داشت.
مفتون امینی سال ۱۳۹۲ نیز در ۸۷سالگی خود در گفتوگویی با ایسنا گفته بود:
من بهجز سهراب سپهری، همهی شاعران را دیدهام. ما پیادهنظام شعر نو بودیم؛ شاعرانی که در حدود سال ۳۳ در پیادهروهای نادری و استانبول پیادهروی میکردیم. گروه ما شامل افرادی چون نصرت رحمانی، محمد زُهَری، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی، فرخ تمیمی، شهاب ابراهیمزاده، فریدون کار و خود من میشد. از افراد آن دوره تنها من و سیروس نیرو و علیرضا طبایی زنده هستیم. البته کسانی مثل سایه (هوشنگ ابتهاج) هم هستند، اما آنها در پیادهنظام شعر نو نبودند.
بیشتر بخوانید:
انتهای پیام
نظرات