به گزارش ایسنا، «الجّار ثم الدّار» (نخست همسایه را بشناس سپس خانه بخر) سبک زندگی ایرانی بود. از پشت و پسله کوچهها و خاطرات قدیمی که در ذهن ورق میخورند، مادربزرگها را به یاد میآوریم که اگر خورشتشان چربتر میشد و عطرش تا هفت خانه آنورتر میرفت، حتماً سهم همسایهها را محفوظ میگذاشتند. خصوصاً اگر همسایهای داغدیده، مجرّد، تنگدست، ناخوشاحوال یا آبستن داشتند. عصرهای بهار و تابستان، خانمهای محل، در یکی از خانهها، خصوصاً اگر حیاط داشت، گردِ هم مینشستند و کیلوکیلو سبزی، باقالی، لوبیا و نخود پاک میکردند، یا در زمستان، دستهجمعی ترشی میریختند. غیر از بساط خوراکی، اتحادِ گروهی به عنوان مقوله پررنگی در میان همسایگان موج میزد. بهطور معمول، اگر در یکی از خانهها مشکل پیش میآمد، دیگر همسایهها درصدد کمک یا دستگیری از آنان برمیآمدند و یا برعکس، اگر خانواری توزرد از آب درمیآمد، همسایههای همعقیده، علیه او میشوریدند.
در ارتباطات اجتماعی زنان مازندران، «همسایه» نقش پررنگی دارد. تا آنجاکه احساس نزدیکیِ بیشتری از خانواده خود به او دارند و این مسئله، علاوهبر فرهنگ عامّه، در ادبیات نیز نمود عینیِ بیشتری دارد. برای مثال در ضربالمثلهای مازندران، چند نمونه گویا وجود دارد. «بی ما را بیخاخر بونه، بیهمسائه نوونه» که یعنی بدون مادر و خواهر میشود زندگی کرد، اما بدون همسایه نه. تأکیدیست بر ارتباط عاطفی و اجتماعی زنان با یکدیگر. نمونه دیگر، «همسایهها یاری هاکِنین، خوامبهِ شی خِنِهداری هاکِنم» یعنی همسایهها! یاری کنید، من میخواهم خانهداری کنم. این مَثَل هم درباره فردی بهکار میرود که برای انجام کاری، دیگران را به دردسر بیندازد و متکّی به خود نباشد و به نقش همسایه در زندگی زنان اشاره میکند.
همسایهها در ادبیات فارسی
علاوهبر ضربالمثلها، همسایگی در ادبیات داستانی هم دستمایه چیزهای زیادی قرار میگیرد. مثلاً در داستان «لاک صورتی» که جلال آلاحمد آن را نگاشته، زنی سودای مانیکور کردنِ ناخنهایش را دارد ولی با مخالفت شدید همسرش مواجه میشود و مرافعه با میانجیگری یکی از همسایهها، فیصله مییابد. یا کتاب «همسایهها» از احمد محمود که درهمتنیدگیِ اوضاعِ کشور در نمونه کوچک را به تصویر میکشد و نقش همسایهها را بر زندگی نشان میدهد. در «داییجان ناپلئونِ» ایرج پزشکزاد هم منوال به همین صورت است. خانوادهای که در قاموس همسایه، گرد هم سُکنی گزیدهاند و با چالشهای همجواری دستوپنجه نرم میکنند.
همسایگی در فیلمهای ایرانی
«مهمانِ مامان» شاید پُررنگترین تصویرِ عالم همسایگی باشد. نه فقط «مهمانِ مامان» که «اجارهنشینها»، «قندونِ جهیزیه»، «بمب؛ یک عاشقانه»، «چهارشنبهسوری»، «لیلا»، «درخت گلابی» و حتی «شنای پروانه» و...، یا سریالهایی نظیر «همه فرزندان من»، «در چشم باد»، «همسایهها»، «آپارتمان»، «آپارتمان شماره سیزده» و... از روابط مختلف و تأثیرگذار همسایهها با یکدیگر سخن میگویند. در ردوتمنّا و اهمیت همجواری در فرهنگ ایرانی همین را به یاد خواهیم داشت که زندگیِ شخصی ما، هرچقدر هم بسته باشد، باز هم تنها به خودمان محدود نمیشود و نزدیکی و درهمتنیدگی با همسایهها، فریاد میزند که: «چاردیواری، اختیاری نیست»! اما با نگاهی موشکافانهتر باید دید چه چیزی همسایگی را در فرهنگ ایرانی دستخوش تغییرات ریزودرشت کردهاست؟
انتهای پیام
نظرات