مجید یزدانی، مترجم کتاب «نصفالنهار خون» نوشته کارمک مککارتی که میگوید ترجمهاش در مدت کوتاهی به چاپ چهارم رسیده در گفتوگو با ایسنا درباره این نویسنده گفت: مککارتی در سال ۱۹۳۳ در رودآیلند ایالات متحده امریکا به دنیا میآید. از همان نوجوانی مانند کاراکتر اصلی «نصفالنهار خون؛ یا سرخی غروب در غرب» خانه را ترک میکند و ساحل شرقی و جنوبی آمریکا تا غرب را با پای پیاده طی میکند، سفر اُدیسهواری که سالها طول میکشد. در خلال این سفر نیز چندین هزار جلد کتاب میخواند. اسم اصلی او چارلز جونیور مککارتی است اما چون نامش شبیه اسم عروسک معرف طنز آن زمان، چارلی مککارتی بوده، از این نام خوشش نمیآمده و بزرگتر که میشود، نام خود را تغییر میدهد و چون اجداد ایرلندی داشته به خاطر علقهای که به اجداد خود دارد اسم کارمَک را انتخاب میکند و به این اسم معروف میشود. در دانشگاه تنسی آمریکا ادبیات میخواند اما آن را رها میکند و وارد نیروی هوایی ارتش میشود، بعد ازدواج میکند و در تعمیرگاه اتومبیلی در شیکاگو کار میکند و در همان زمان اولین کتاب خود را بیرون میدهد.
او در ادامه افزود: انتشارات رندوم هاوس ویرایش کتاب مککارتی را به آلبرت ارسکین، که ویراستار فاکنر هم بوده، میسپارد و تا زمانی که زنده بود، کارهای مککارتی را ویرایش میکرد. مککارتی در ادبیات امریکا به فاکنر معاصر معروف است و او را خلف ویلیام فاکنر میدانند که این موضوع میتواند به ویراستار مشترک هم مرتبط باشد.
یزدانی با اشاره به اینکه مککارتی در ابتدا در جامعه ادبی امریکا نویسنده شناختهشدهای نبوده، بیان کرد: او در بین منتقدان ادبی تحسین میشد اما شخصیت شناختهشدهای نبود. «نصفالنهار خون» که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد، مککارتی را در نزد عموم مردم مشهور کرد و مقبولیتش را از دایره منتقدان ادبی فراتر برد. این کتاب باعث شد جامعه امریکا با این نویسنده توانا آشنا شود و کتابهای بعدیاش با اقبال خوبی مواجه شدند و رکوردهایی در فروش کسب کردند.
او با اشاره به کتابهای منتشرشده مککارتی در ایران گفت: دو کتاب از سهگانه مرزی یا Border Trilogy که شامل کتابهای «همه اسبهای زیبا»، «گذرگاه» و «شهرهای دشت» است، توسط استاد کاوه میرعباسی ترجمه و اوایل دهه ۹۰ در انتشارات نیکا منتشر شدند اما چندان با اقبال روبهرو نبودند و در چاپ نخست ماندهاند. البته اخیرا کتاب «همه اسبهای زیبا» به چاپ دوم رسیده است. «شهرهای دشت» که حلقه واسط کتابهای «همه اسبهای زیبا» و «گذرگاه» است و شخصیت اصلی این دو کتاب بههم میرسند و داستان دیگری خلق میکنند در ایران منتشر نشده است. کتاب دیگر مککارتی «جاده» است که در سال ۲۰۰۶ نوشته شده و فضای داستان با داستانهای دیگرش متفاوت است، او از ژانر وسترن بیرون آمده و جاده را که رمان آخرالزمانی است، نوشته که مقبولیت زیادی پیدا کرد و باعث شد مککارتی جایزه پولیتزر را ببرد. فیلمی هم با همین نام ساخته شده است. کتاب دیگر او «جایی برای پیرمردها نیست» است که در سال ۱۳۸۹ در نشر چشمه منتشر شد، فیلم بسیار خوبی هم در سال ۲۰۰۷ بر اساس این رمان توسط برادران کوئن ساخته شد که اسکار گرفت و جزو معدود فیلمهای اقتباسی خوب است اما رمانش جذابتر از فیلمش است.
یزدانی درباره جهانبینی مککارتی نیز اظهار کرد: یک جمله معروف از خود او نقل قول میکنم «من به نویسندههایی که به مقوله مرگ و زندگی نمیپردازند، علاقه چندانی ندارم»؛ به نظرم مرگ و زندگی نقش پررنگی در فلسفه و جهانبینی مککارتی بازی میکنند. او اعتقاد دارد نویسنده باید به این مقولهها بپردازد و میگوید چیزی که الان به عنوان ادبیات خوب میشناسند، چیز جالبی نیست و فکر میکند نویسندهها به این موضوعات کم پرداختهاند. مککارتی علاقه دارد بتواند طبیعت و خشونت ذاتی بشر را به تصویر بکشد، رمانهایش مملو از صحنههایی است که توصیفات بسیار زیبایی از طبیعت دارد. میتوانید صفحهای از کتاب را باز کنید و بدون آنکه پس و پیش داستان را بخوانید، از توصیفات او لذت ببرید و تا حدودی حیرتزده شوید.
این مترجم خاطرنشان کرد: توصیف طبیعت در «نصفالنهار خون» با خشونت همراه شده و یک رمان فلسفی را که دیدگاه مذهبی دارد، به خوانندهها هدیه داده است. این رمان فضا و زبان خاصی دارد، با نقل قولهای زیادی که کاراکتر اصلی از کتاب مقدس میآورد، رمان زبانی شبیه به کتاب مقدس دارد، کتابی مانند عهد عتیق که به نحوی قضاوت و خشونت و خون را باهم در بستری از تاریخ و جغرافیا پیش میبرد.
یزدانی درباره اینکه چرا سراغ این کتاب رفته است، با بیان اینکه مترجم نبوده و به عشق خواندن این کتاب وارد این فضا شده است، گفت: همه کتابهای ترجمهشده مککارتی را خواندم و عاشق ادبیات و جهانبینیاش شدم، هر کتاب مککارتی را دوسه بار خواندهام، متوجه شدم کتابی دارد که واقعا او را رستگار کرده و باعث شده شهرتش فراتر از حد تصور برود، این کتاب تحسینشدهترین کتاب مککارتی است و جزو ۱۰۰ کتاب برتر ۹۰ سال اخیر امریکا شده و سومین رمان برتر امریکایی در خلال سالهای ۱۹۸۵ تا ۲۰۱۰ به انتخاب منتقدان ادبی تایم است؛ داستانی خاص و عجیب و غریب. داستانی که نمونهاش را در ادبیات امریکا کم داشتیم و در ادبیات ما اصلا نداشتیم. اما کتاب ترجمه نشده است. سراغ متن اصلی که رفتم تا حدودی به دلیل ترجمه نشدن کتاب پی بردم زبانی بسیار پیچیده و اصطلاحات جنوبی و آمیخته با اسپانیایی، دیالوگهای فراوان اسپانیایی با زبانی مهجور و شاعرانه و عهد عتیقی دارد که واقعا مترجمکُش است. به عشق خواندن کتاب سراغش رفتم، متن انگلیسی را خواندم و برای اینکه بهتر بتوانم به صفحات قبل ارجاع دهم، آنچه متوجه میشدم، مینوشتم. سلسله اتفاقاتی افتاد که این نوشتنها کامل شد و رسید به ترجمهای که الان موجود است.
مجید یزدانی افزود: ترجمه اولیه کتاب هفت هشت ماه طول کشید، اصلا نیت ارائه متن ترجمهشده به بازار را نداشتم، آنچه خودم فهمیده بودم، نوشتم. زمانی که قرار شد نوشتههایم کتاب شود با مشورتی که با اهل فن داشتم، قرار شد جملههایی که ترجمه میشود در ساختار روایی خود مککارتی قرار بگیرد. یکی از خصوصیات مککارتی این است که در بهکارگیری علائم سجاوندی بسیار خسیس است، گاه جملههای بلند در حد یک پاراگراف، بدون نقطه ویرگول پیش میرود، جملات پیوسته و با صلابت بدون گیومه، خط تیره و دو نقطه. در جاهایی باید دقت کنید تا دریابید مخاطب کیست و متکلم کیست، بدون اینکه بخواهد فاصلهگذاری صفحات را به قول خودش با علائم غیرضروری پر کند. جملات را پشتسر هم میآورد، گاهی هم برعکس جملات کوتاه و خاصی دارد. زمانی که قرار به ارائه ترجمه به بازار کتاب شد، چند ماهی روی کتاب وقت گذاشتم تا بتوانم جملات فارسی را به ساختار روایی مککارتی برگردانم. موفقیتم در این موضوع نیز به قضاوت اهل فن بستگی دارد. هرچند تاکنون بازخوردهای بسیار خوب و مثبتی داشتم و بابت این خوشحالم.
او درباره اینکه انتخاب این متن برای ورود به عرصه ترجمه ادبی و اینکه کتابهای مککارتی در ایران با اقبال مواجه نبودند نگرانیهایی ایجاد نکرد، توضیح داد: من نگاه تجاری به این ماجرا نداشتم، البته این موضوع میتواند برای ناشر اهمیت بیشتری داشته باشد چون بر روی کتاب سرمایهگذاری میکند. با شوق و علاقهای که برای خواندن کتاب داشتم دست به این کار زدم و با رمان سختی شروع کردم که میتوانستم مورد قضاوت قرار بگیرم. این ریسک کاملا متوجه من بود و ممکن بود این ترجمه با شکست ادبی مواجه شود و جدا از نگاه تجاری دلزدگی ایجاد کند اما وقتی داشتم این کار را میکردم به این وجه از کار فکر نکردم. خوشبختانه این اتفاق هم نیفتاد و بازخورد بدی دریافت نکردم. البته انتقاد هم بود اما تحسین بسیار بود و این ماجرا باعث شد با قدرت و شجاعت بیشتری به کار ترجمه ادامه بدهم.
مجید یزدانی، متولد ۱۳۵۹، دارای مدرک کارشناسی ارشد بازاریابی بینالمللی است.
انتهای پیام
نظرات