پرویز براتی، نویسنده و روزنامهنگار
«حمله به بازار هنر ایران که میتوان حراج تهران را مهمترین نهاد آن در عرصه ملی دانست، تجسم روح و آرزوهای دور و دراز و فروخفته و سرکوب شده یک اقتصاد غیرشفاف است که در فانتزی متروپولیس شرقی تجسّد مییابد. حراج تهران به تعبیر دوستی گرانقدر، رفتاری است مبتنی بر اقتصادِ سرمایهداری در نظام اقتصادیای که از قوانین نظام سرمایهداری پیروی نمیکند.
چنین اقتصاد غیرشفافی با کاربرد الفاظی پوپولیستی آن هم از زبان منتقدی که داعیهدار نگاه متفاوت به حوزه تصویر و تصوّر است، رَه به جایی نمیبرد. بیان گزارههایی شبیه به اینکه «در مملکتی که خط فقر زیر ده میلیون تومان و معیشت افراد با دشواری همراه است، در سالن کوچک حراج تهران نباید ١۵٠ میلیارد تومان پول جابجا شود» قایقرانی در برهوت است. این اظهار نظر از سوی منتقدی بیان شده که خود را فرمگرا میداند و سردبیر مجلهای به نام «فرم و نقد» نیز هست. این منتقد با این گزارهها بر آن است تا وضعیتی تیره و دیستوپیایی را در واقعیت این روزهای ایران صورتبندی کند؛ هر چند در واقعیت امر به روح نقد خیانت میکند. صرف نظر از چیستیِ رابطه علّی و معلولیِ آن خط فقر و این ۱۵۰ میلیارد تومان، به نظر میرسد جریانی که فراستی نماینده آن است در واقعیت امر، سمپتوم یک اقتصاد غیرشفاف است که ریشه در توسعه نیافتگی سالهای اخیر دارد. برخوردهایی این چنین را نباید نوعی خودمحوری (Egocentrism) مطابق با مرحله پیش عملیاتی رشد شناختی ژان پیاژه تعبیر کرد. فراتر از آن، افتادن در مغاکی است که هدف پنهانش کم رنگ کردن برخی معضلات اقتصادی در لوای الفاظ پرطمطراق منتقدانه است. هر چند ناگفته پیداست که این دسته منتقدان دلیل خیلی قانعکنندهای برای متهم کردن یک رویداد ندارند و با سوار شدن بر امواج پوپولیستی تلاش میکنند اذهان را با خود همسو کنند.
منتقد محترم یکی از طرفداران فرم است که آن را بر محتوا مقدم میداند و معتقد است معنا از پس فرم برمیآید. از نویسنده و منتقدی فرمگرا بعید است با مجسمهای چون «شاعر نشسته» تناولی از پیشگامان هنرنوگرا، برخورد غیرفرمال کند. او البته این اثر را نه تنها از فاصله یک متر و نیمی ندیده که حتی احتمالاً تصویری از آن را هم مشاهده نکرده است. اما خوب است بداند بالای این اثر، فرمی منحنی دارد که یادآور سر انسان است و در پایین، تن شاعر همچون سریری سخت و استوار ساخته شده است. ترکیببندی نیمهانتزاعی از گزارهای آشنا و یادمانی که همچون خاطرهای از یک پیکره نمادین در ذهن مخاطب به شکلی موهوم، بدن انسان را خاطرنشان میکند. نشانههای تصویری با بهرهمندی هنرمند از عنصر نوشتار و کتیبهنگاری تنها به عنوان یک موتیف تزیینی (نه انتقالدهنده متن یا پیامی صریح) ساختاری چندوجهی و معناساز به کار بخشیده است؛ کلمه به شی و شاعر به تندیسی نمادین تبدیل میشود.
خوب بود منتقد موصوف، تاریخ هنر مدرن ایران را تورقی ولو شتابناک میکرد تا درمییافت آثار هنرمندانی چون پرویز تناولی، سهراب سپهری، بهمن محصص، صادق تبریزی، منیر فرمانفرمایان، هانیبال الخاص، پرویز کلانتری، حسین زندهرودی، محمد احصایی، منوچهر یکتایی، مسعود عربشاهی، نصرالله افجهای، ابوالقاسم سعیدی، کوروش شیشه گران، حسین محجوبی، و... نازل نیست و هر یک، در سپهر هنر مدرن، استوانهای هستند. جای شگفتی است اگر آثار هیچ کدام از این استادان هنر مدرن، هنری نیست؛ پس از دید ایشان هنر اساساً معنای محصَّلی دارد یا خیر؟
بخشی از انتقاد ایشان به گران بودن اثر پرویز تناولی است که در حراج پانزدهم تهران به قیمت ۱۴ میلیارد و ششصد میلیون تومان فروخته شد. از باب اطلاع ایشان باید گفت تناولی گرانترین هنرمند خاورمیانه و شمال آفریقا از آوریل ۲۰۰۸ به این سو نیز هست. رکوردی که این هنرمند با مجسمه یادمان گونِ تخت جمشید (پرسپولیس) در کریستیز دوبی با رقم ۲/۸ میلیون دلار شکست، هنوز در حراجهای بین المللی جا به جا نشده؛ نه حتی به ضرب دلارهای نفتی اعراب.
از تناولی به جز مجسمه یادمانگون تخت جمشید، یک مجسمه شاعر و یک دیوار نیز چند سال پیش هر یک به قیمت یک میلیون دلار در حراج کریستیز به فروش رسید. «شاعر نشسته» او، از مجسمه «شاعر و قفسِ» یک میلیون دلاری هم بزرگتر بود، هم به لحاظ مایههای فرمال و تکنیکی بهتر؛ اما ارزان فروخته شد.
شاعر نشسته در حراج پانزدهم به دلار ۳۰ هزار تومانی، حدود ۵۵۰ هزار دلار فروش رفت. نصف رقم اثر فوقالذکر و حتی پایینتر از آن؛ و این خیلی فاصله دارد با رکوردهای بینالمللی تناولی. پس نگران نباشید، قیمت آثار تناولی در خارج خیلی بیشتر از اینهاست! آن قیمتی که در حراج تهران دیدید خیلی هم بالا نبود.
روی اصلی این نوشتار اما با وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی و رییس محترم سازمان صداوسیماست. بسیاری از مجموعهداران که علاقه مند هستند آثار هنری بخرند مجبورند پول و دلار را از کشور خارج کنند و به حراجهای بین المللی نظیر کریستیز، بونامز و ساتبیز ببرند و اثر هنری بخرند؛ ولی حراج تهران به جای این که این پول و ارز به خارج از کشور برود، تمهیدی اندیشیده تا این ارز در کشور بماند. تناولی هم مایل است به جای این که اثرش در خارج به دو برابر رقم داخل به فروش برسد، این اثر را در داخل ایران بفروشد تا ارز از مملکتش خارج نشود. این در مورد دیگر هنرمندان هم صادق است. آنها هم میتوانستند آثار خود را به دلار بفروشند، ولی چنین نکردند.
حراج تهران سهمی در پویایی اقتصاد فرهنگ و هنر این سرزمین دارد و هدفش بالا بردن خط امید است نه ایجاد خط فقر. پسندیده است افراد در حوزهای که دانش و تخصصی ندارند اظهار نظر نکنند.»
انتهای پیام
نظرات