به گزارش ایسنا، عباس خامهیار رایزن فرهنگی ایران در لبنان درباره شخصیت فرهنگی و ادبی «ژوزف الهاشم» شاعر، ادیب و نویسنده مسیحی و عاشق اهل بیت (ع) نوشته است. که به مناسبت میلاد حضرت مسیح(ع) و روزهای آغازین سال نو میلادی منتشر میشود.
در این یادداشت میخوانیم:
هاشمیها یا خاندان آلهاشم در لبنان اگرچه همگی به نسل شریف بنیهاشم منتسباند اما ادیان و مذاهب مختلفی دارند؛ مسلمان و مسیحی، شیعه و سنی؛ برخی از اعضای خاندان به طور دقیق از نسب خود مطلع هستند و شجرنامه مکتوب دارند؛ برخی نیز اگرچه فاقد شجرنامه مکتوباند، اما از نسب خود به طور متواتر مطلعاند. در کنار این دو دسته، گروهی دیگر از این خاندان هستند که اطلاعات دقیقی از نسب خود ندارند.
نامشخصبودن نسب و نداشتن شجرنامه دقیق برخی از گروههای این خاندان، به ظلم و ستم روا داشتهشده بر این قوم در طول تاریخ مرتبط است؛ ظلم و ستمی که آنان را مجبور کرد خاک و دیار خود را ترک و به نقاط دیگری کوچ کنند و بالاخره دست سرنوشت آنها را به لبنان رساند. بهتدریج آنها نسب خود را از یاد بردند و با اهالی مناطقی که در آن سکونت گزیده بودند، ادغام شدند. اگرچه با گذشت قرون متمادی، نسلهای جدید این خاندان، اصل و نسب خود را فراموش کردند اما هویت و در واقع منش و ویژگیهای اخلاقی و رفتاری که در خاندان هاشمی بود همیشه در فرهنگ آنها وجود داشت و ایشان را از دیگران متمایز میکرد.
اصولاً «هاشم»، نامی مشترک میان شیعیان و اهل سنت و مسیحیان در لبنان، اردن، سوریه، عراق، یمن و دیگر کشورهای عربی و اسلامی بهشمار میرود؛ مسیحیانِ هاشمیتبار، از خاندان صحابی پیامبر «هاشم بن عتبه»، فاتح جلولاء، محسوب میشوند. هاشم بن عتبه در نبرد «قادسیه» نیز حضور داشت. آنها در جریان مسئله خلافت از علی (ع) پیروی کردند و در سرزمین فارس (ایران کنونی) سکنی گزیدند. پس از مدتی دوباره آواره شدند و لبنان را برای اقامت انتخاب کردند و سپس در منطقه «العاقوره» ساکن و در آنجا به مسیحیت گرویدند. از آنجا که آنها از سمت سرزمین فارس وارد لبنان شده بودند، «هاشم اعجمی» لقب گرفتند.
در دوران حاکمیت امپراطوری عثمانی که بیش از 600 سال به درازا کشید، جنگهای متعددی میان نوادگان آنها رخ داد؛ این درگیریهای سنگین موجب تضعیف عثمانیها شد؛ در همین دوران بود که ظلم و ستم بیسابقهای علیه مسلمانان هاشمی این خطه روا داشته شد. در آن زمان، شیعیان در منطقه بین حلب (سوریه) تا جبل لبنان سکونت داشتند. آلهاشم نیز بیشتر در منطقه «جبل ابوعلی» در سواحل لبنان تا منطقه «العاقوره» ساکن بودند. مورخان تاکید دارند که در آن دوران عثمانیها و بازماندگان ممالیک، شیعیان را مورد ظلم و ستم فراوانی قرار دادند؛ ازجمله اینکه؛ مردان شیعه را وامیداشتند در ارتش عثمانی، «خدمت اجباری» کنند. به همین دلیل بود که در آن دوران، خاندان هاشمی ساکن لبنان، دین و آیین خود را به مسیحیت تغییر دادند تا با دادن غرامت مالی از خدمت اجباری مردان خود جلوگیری کنند. اینگونه بود که صدها خانواده مسلمان شیعه از آلهاشم به مسیحیت گرویدند و بعدها با خانوادههای مسیحی لبنان از جمله خاندان «آلخازن» ادغام شدند.
«ژوزف الهاشم» سیاستمدار، ادیب، شاعر و نویسنده سرشناس مسیحی لبنانی محب اهل بیت (ع)، از اهالی منطقه مسیحینشین شوف در منطقه جبل لبنان، یکی از همان کسانی است که نسب او به خاندان هاشم اعجمی میرسد؛ اجداد او نیز زهر ظلم و ستم را از دوران ممالیک تا دوران عثمانی چشیدهاند.
من سالیان سال است که او را میشناسم و در مأموریت فرهنگی ثابت نخستم در لبنان در دهه هفتاد هجری شمسی قرن گذشته به مناسبتهای گوناگون میزبانش بودهام. او نیز هربار کریمانه دعوتم را پذیرفته و در برنامههای گوناگون، سخاوتمندانه سرودههایش را به مخاطبان عرضه کردهاست. حال پس از یک فاصله زمانی چند ساله به دیدارش میروم؛ در دفترش در میدان ساسین واقع در منطقه مسیحینشین اشرفیه شرق بیروت؛ جایی که کانون استقرار «الکتائب اللبنانیه»، فالانژهای دوران جنگ داخلی ١٥ ساله لبنان بوده است.
این دیدار را بهانه قرار میدهم تا بار دیگر و برای دهمین بار از اندیشمندان مسیحی ولایی معاصری که درباره پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت او، نهجالبلاغه و نیز حادثه کربلا و امام حسین(ع) قلمفرسایی و مدیحهسرایی کردهاند، بنویسم.
در بدو ورود، استاد ژوزف هاشم، با آغوش باز و با درخواست برداشتن ماسک از صورتم، از من استقبال میکند. گرچه کشاکش آب و هوای مطبوع مدیترانه با بحرانهای بیسابقه سالهای اخیر از سویی و گذر عُمر و کهولت سن، چهره او را دگرگون کرده، اما شور و شعف و حماسه و سخنوریاش همچنان برقرار و سرزنده است! و این خصوصیت مشترک همه شاعران و ادیبانِ کُهنسالِ مسیحی ولایی لبنانی است.
از او میپرسم من را بهجا میآورد؟ بعد از نشانیهایی که میدهم، پاسخش مثبت است.
بدون هیچگونه مقدمهای و برای اینکه وارد پیچ و خم سیاست، آنهم از نوع لبنانیاش (!) نشوم، میگویم: جناب وزیر! من همواره شما را یک روشنفکر و اندیشمند ولایی، علوی و اهلبیتی میدانستم و میدانم، نه یک سیاستمدار! جایگاه، پیشینه و نقش سیاستمدارانه شما بهجای خود، اما چهرهای که همواره از دوران جوانی از شما در ذهن داشته و دارم «آقا سید» ژوزفُ الهاشمِ «حسینی» و «علوی» است!
در ادامه از تلاشهای فراوان و جدیت او در تولید و نشر آثار فاخر مرتبط به معارف و آموزههای اهل بیت، تشکر و قدردانی میکنم و آمادگی خودم را برای گردآوری، بازنشر و باز ترجمه آثار فاخر و ارزشمند اهلبیتی پنج دهه اخیرش اعلام میدارم.
به او میگویم: شاعر و ادیب بودن در خدمت اهلبیت، نعمت و موهبتی رشکبرانگیز است. پیشنهاد میدهم مراسم بزرگداشت او را در نزدیکترین زمان ممکن در ایران برگزار کنیم تا از مجموعه تولیدات ادبیاش و ترجمه آنها به زبان فارسی، مجدداً رونمایی شود.
ژوزف الهاشم که از این دیدار خرسند بهنظر میرسد، از پیشنهادم استقبال میکند؛ سفره دلش را باز میکند و با شوق و ذوق و تا میتواند از عشق و دلدادگیاش به علی (ع) و خاندانش سخن میگوید تا جاییکه دیگر اشک امانم نمیدهد.
«... حب اهلبیت ناشی از اعتقاد قلبی و درونی من است؛ تعلق خاطر من به امام علی، امام حسین و اهلبیت(علیهمالسلام) دلی و درونی است ... مقوله اجتهاد و بالندگی فقه در مکتب تشیع، اهمیت فوقالعادهای دارد».
با شگفتی از او میپرسم: چگونه میشود، یک فرد مسیحی اینگونه عاشق و دلباخته اهلبیت شود و در رثای آنها اینگونه شعر بسراید؟
میگوید: «من تربیت یافته مکتبی به نام «العاقوره» (شهری در منطقه شوف لبنان) هستم؛ منطقهای که همه ساکنان آن از آلهاشم هستند و همواره با وجود اینکه مسیحی بودهاند اما رابطه خود را با اهلبیت حفظ کرده و به آنها عشق، محبت و فخر ورزیدهاند؛ ... من از سلاله هاشمی و قبیله قریش هستم و به آن افتخار میکنم. پدرم که دو دهه پیش درگذشت، سینه به سینه از پدر و اجدادش «حبِ امام علی» و عشق به اهلبیت را دریافت کرده بود، تا جاییکه دیوارهای خانه ما به سخنانی از امام علی (ع) در نهجالبلاغه حک و مزین شدهبود. در بین ما کسی نیست که بخشی از قرآن کریم و یا نهجالبلاغه را حفظ نباشد و اینها همه ثمره حبِ علی (ع) است».
بخش عمدهای از کتابخانهاش، جای نشانهها، تقدیرنامه و هدایایی است که به قول استاد از سوی عامه مردمِ شهرها و روستاهای شیعهنشین سراسر لبنان است؛ هدایایی که به خاطر حضور مکرر او در مراسم و یادمانهای شیعیان و شعرخوانیها و سخنرانیهایش درباره اهلبیت به او تقدیم شدهاست.
گرچه اغلب هدایا از لحاظ مادی، قیمتی به نظر نمیرسند اما بهشدت معنوی و نشانه محبت عمیق و عشق صمیمانه و صادقانه شیعیان این دیار نسبت به این اندیشمند دلباخته علی و خاندان اوست.
خاطراتش از نجف و کربلا شنیدنی، لذت بخش و شیرین است؛ آنها را با شور و شعف و با افتخار، همراه با نشاندادن اشیاء اهدایی، برایم بازگو میکند. او همچنین خاطره سفرش به ایران را به تفصیل برایم شرح میدهد؛ اینکه چگونه با اینکه تنها عضو غیر رسمی یک هیئت بلندپایه رسمی بود، به ریاست یکی از رؤسای قوای سهگانه کشورش برای شرکت در کنفرانس حمایت از مردم فلسطین به ایران آمده بود و از میان این همه، برای ملاقات و گفتگو با رهبر معظم انقلاب انتخاب شد و مورد لطف ایشان قرار گرفت؛ او میگوید: «تفاوت نگاه و توجه ایشان به اهل ادب و فرهنگ، در مقایسه با سیاستمداران، همه را شگفت زده کرد!».
الهاشم میگوید: «چنین نگرشها به دیگر ادیان و فرهنگها است که باعث میشود، او بیش از پیش به شیعیان و مبانی آنها علاقهمند شود و در سفرهایی که به مناطق شیعهنشین لبنان و سوریه تا هند و عراق داشت است محبت عمیق خود به اهلبیت را اظهار کند».
این شاعر مسیحی همچنین، خاطره تحول روحیاش در حرم امام رضا(ع) را یادآور میشود که با دیدن حجم گسترده زوار و میزان بالای ارادت و دلدادگی ایشان به آن امام همام، با اینکه به ندرت میگرید، بیاختیار اشک از چشمانش جاری میشود و او هم دل به چنین معشوقی میسپارد.
من نیز خاطره درخواست امام موسی صدر از ایشان را که باعث سروده شدن نخستین شعر او در رثای امام حسین (ع) شده بود یادآور میشوم و آن خاطره را زنده میکنم؛ شعری که 50 سال پیش سروده شد و اعجاب همگان را بر انگیخت!
در پایان این دیدار دوستانه و صمیمانه، استاد، بخشهای مختلف دفتر کارش را که در آن تصاویری از دوران سیاستمداریاش بر روی دیوارها آویزان بود، نشانم میدهد و درباره تاریخ عکسها، نام شخصیتها و حوادث و رویدادهای گذشته بر این منطقه توضیحاتی میدهد. دیوارهای دفتر، پر است از عکسهای او با شخصیتها و سیاستمداران برجسته جهان که البته عمده آنها اینک دیگر فوت کردهاند. این تصاویر، نشاندهنده جایگاه سیاسی و موقعیت فکری ژوزف الهاشم است؛ از شرق تا غرب و از شمال تا جنوبِ کره خاکی، همه و همه در این قابها جای گرفتهاند؛ رنگپریدهگی آنها نیز قدمتشان را نشان میدهد.
این دیدار و گفتوگو، دیداری خاطرهانگیز و گشتی سودمند در دورانهای گذشته بود!
بدون اعتنا به دستورالعملهای کرونایی عکس یادگاری گرفته و دستان یکدیگر را میفشاریم و در حالیکه آیه شریفه «و َلَتَجِدَنَّ أَقرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِینَ قَالُواْ إِنَّا نَصاری ... » (و نزدیکترین آنان را در دوستی با مؤمنان کسانی مییابی که میگویند ما مسیحی هستیم؛ این از آن رو است که برخی از آنان کشیشان و راهبانی(حق جو) هستند و اینکه آنان گردنکشی نمی کنند) را در ذهنم مرور میکنم، با استاد بدرود میگویم.
«ژوزف الهاشم» را بهتر بشناسیم
«ژوزف الهاشم»، یکی از دولتمردان مسیحی لبنان، بهویژه در دهه 1980 و در عین حال یکی از شاعران فرهیخته امروز لبنان است که دل در گرو محبت اهلبیت دارد و با تکیه بر فرهنگ متعهد شیعه، از زمره مشعلداران مقاومت و پایداری در لبنان و فلسطین بوده است. او سال 1937 میلادی (۱۳۱۶ شمسی) در یک خانواده مسیحی مارونی در شهرک برجین در منطقه شوف لبنان دیده به جهان گشود؛ دوران دبیرستان را در مدرسه «الحکمه» بیروت گذراند و پس از آن در سال 1959 از دانشکده سنت ژوزف در رشته ادبیات در مقطع کارشناسی فارغالتحصیل شد.
الهاشم در سال 1955 به عضویت حزب «الکتائب» درآمد؛ حزبی که به جریان شبهنظامی راستگرای «فالانژها» موسوم بود و بیشترین درگیریها را با مسلمانان داشت. او در این حزب در سمتهای مختلف و در بخشهای سیاسی، فرهنگی و رسانهای فعالیتهای گستردهای داشت اما سال 1988 از همه مسئولیتهای حزبیاش کناره گیری کرد و بهطور کلی و برای همیشه از عضویت حزب خارج شد.
الهاشم حتی در اوج جنگ داخلی لبنان، در نوشتهها و تحلیلهای سیاسیاش که از رادیوی فالانژها (صوت لبنان) نیز پخش میشد، مواضعی میانهرو داشت؛ مواضعی که آن را با استناد به فرمایشات حضرت علی (ع) اتخاذ میکرد و بر اساس آن، مسلمانان را در رویارویی با جریانهای چپ و ملیگرای آن روز لبنان به اتخاذ رویکردی میانهرو دعوت میکرد.
او سپتامبر 1984 و در دولت «رشید کرامی» که همزمان با دوران ریاستجمهوری «امین جمیل» بود، بهعنوان وزیر پست و مخابرات و وزیر امور اجتماعی و همچنین وزیر بهداشت منصوب شد و از آگوست 1987 تا سپتامبر 1988 نیز بهعنوان وزیر مسکن و وزیر دارایی در دولت کرامی فعالیت داشت.
الهاشم، روابط نزدیکی با حافظ اسد و پس از آن بشار اسد داشت، اما پس از سال 2011 به دلیل بحرانیشدن وضعیت سوریه، ارتباطش با این کشور کاهش یافت. نام او، بهویژه به خاطر فعالیتهای گسترده سیاسی در دهه 1980 و بهخصوص به خاطر نقش بزرگی که در انعقاد پیمان طائف ایفا کرد، بهعنوان یکی از گزینههای ریاست جمهوری مطرح بود.
اگر از شخصیت سیاسی جوزف الهاشم بگذریم و به شاکله فرهنگیاش بپردازیم. او را باید یکی از شاعران برجسته مسیحی روزگار ما دانست که در ژرفای شعر متعهدش، میتوانیم پیوندهایی را بین اندیشههای مسیحی و ارزشهای شیعی شاهد باشیم.
او از شعرای (به اصطلاح من) «ولایی» و «اهلبیتی» به شمار میرود که اشعار بسیار زیبا و فاخری در ثنا و مدح اهل بیت (ع) سروده است. الهاشم همچنین نوشتههای متعددی نیز به نثر در ستایش اهل بیت پیامبر اکرم دارد و در مقالات و نوشتههای مختلفی درباره معارف بهجا مانده از آنها سخن گفتهاست که از آن میان، قصیده «ذکری اهل البیت{ع}» درباره واقعه کربلا و حضرت زینب(س) از شهرت خاصی برخوردار است.
یکی از آثار منتشر شده از او مجموعه «علویات» است که در برگیرنده اشعاری از او درباره امیر مومنان و حادثه کربلاست. الهاشم همچنین با سرودن غدیریهای، هنرمندانه، ماجرای غدیر خم و بیعت مردم با حضرت علی(ع) را به تصویر کشیده است.
نام الهاشم با نام حضرت علی (ع) عجین شده است؛ خود او در اینباره میگوید: «من که از دوران تحصیل تاکنون بیش از هزار بار قرآن را تلاوت کرده و از کودکی و نوجوانی شیفته امام علی(ع) بودهام و نهجالبلاغه را بارها خواندهام، هنوز پس از سالها مطالعه نمیتوانم ادعا کنم تمام ابعاد این شخصیت عظیم را دریافتهام»؛ وی درباره شخصیت علی (ع) اینگونه سروده است:
«مَن تعرّف إلی شخصیّة الإمام علیً استهوَتْه
و مَنِ استهوته أثّرت فیه
و مَن أثّرت فیه اقتدی بها
و مَن اقتدی بها أصلح نفسه
و مَن أصلح نفسه تصالح مع الآخرین!»؛
یعنی:
هرکس با شخصیت امام علی (ع) آشنا شود، مجذوب او میشود
و هرکس مجذوبش شد، از او تأثیر میپذیرد
و هرکس متأثر شد در پیاش میرود
و هرکس در پیاش رفت، خود را اصلاح میکند
و هرکس خود را اصلاح کرد، با دیگران نیز از در آشتی در میآید...
او تاکید میکند: البته شاید کسانی که امام را نشناسند یا نمیخواهند او را بشناسند، ما را متهم کنند که در وصف ایشان مبالغه میکنیم؛ بهترین پاسخ به این افراد این است که آنها را به آشنایی با شخصیت آن حضرت دعوت کنیم تا از شخصیت تاثیرگذار او درس زندگی و مجاهدت بیاموزند.
الهاشم در پایان میافزاید:
نَحنُ ما زلنا عن عصره متخلّفین
و هو متقدم علینا فی عصرنا
و علی الفلاسفة والإنسانیّین والمصلحین والصالحین
نحن، عنه متخلّفون
بحضارتنا وإنسانیّتنا، وعدالتنا وسیاستنا، وثقافتنا وأدائنا وأدیاننا
أیُّ نظام عالمی جدید یدعو إلیه النظامیّون المتجدّدون
إلاّ ذاک الذی یصنّع النفس الإنسانیة سلعةً مادیّة
ویسخّر طاقات الإنسان لأغراض النظام ؟
ما همچنان از جهانبینی او عقب ماندهایم
در مقابل، او از ما و فیلسوفان، انسانشناسان، مصلحان و صالحان جهان امروز پیشی گرفته است.
ما در بینش تمدنی، انسانی، عدالتمداری، نگرش سیاسی، فرهنگی، رفتاری و دینی از او عقب ماندهایم.
بهراستی آن سیستم جهانی جدید که کارکردگرایان نوگرا خواستار برپایی آناند چگونه است؟ آیا جز این است که نفس بشر را به ابزار تبدیل میکند و تمام ظرفیت انسان را در خدمت اهداف سیستم حکومتی در میآورد؟
جوزف الهاشم، سخت شیفته نهجالبلاغه مولاست و بر این باور است که: «نهجالبلاغه اقیانوسی است که هربار فکر میکنی به عمقش رسیدهای اما باز وقتی دوباره به سراغش میروی چیزهای تازه کشف میکنی!»
استاد ادامه میدهد:
و مَن قرأ «نهج البلاغة» أُعجِب بعلیّ
و مَن أُعجب به أَحبَّه
و مَن أحبَّه تقرّب منه
و مَن تقرّب منه التقی معه
و مَن التقی معه تلاقی مع سائر الأدیان و الناس.
و هرکس نهج البلاغه را بخواند، شیفته علی میشود
و هرکس شیفتهاش شد، دوستدارش میشود
و هرکس دوستش داشت به او نزدیک میشود
و هرکس به او نزدیک شد او را مییابد
و هرکس او را یافت، سایر ادیان و مردمان را مییابد!
الهاشم، ابیاتی طولانی و بسیار زیبا و پُرمغز به مناسبت عید غدیر خم در وصف حضرت علی (ع) دارد که در آن به تفصیل به ذکر فضایل، تاریخ و چگونگی تولد، اخلاق، منش، زهد، تقوی، عبادات، دانش و سیر جهادی آن امام همام پرداخته و در آن به این موضع که ذریهاش از لحاظ هاشمی بودن به امام علی (ع) بازمیگردد، مباهات ورزیده است؛ در بخشی از مطلع این شعر چنین آمده است:
نِعْمَ العلیُّ، و نعمَ الاسمُ و اللقبُ
یا منْ بهِ یشرئبُّ الأصلُ و النسَبُ
الباذخانِ: جَناحُ الشمس ظِلُّهما
و الهاشمیّان: أمُّ حرّةٌ و أَبُ
لا قبلُ، لا بعدُ، فی \\بیت الحرام\\، شَدَا
طِفلُ، ولا اعتزَّ إلاَّ باسْمِهِ رجَبُ
یومَ الفسادُ طغی، و الکُفْرُ منتشرٌ
و غطْرسَ الشِرْکُ، و الأوثانُ تنتصبُ
أَللهُ کرَّمهُ، لا \\للسجود\\ لها
و لا بمکّة أصنامٌ و لا نُصُبُ
منذورةٌ نفسهُ للهِ، ما سجَدَتْ
إلاّ لربّکَ هامٌ، وانطَوْتْ رُکَب
***
هو الإمامُ، فتی الإسلام توأَمُهُ
منذُ الولادة، أینَ الشکُّ و الرِیَبُ؟
تلقَّفَ الدینَ سبّاقاً یؤرّجُهُ
صدرُ النبی، و بَوْحَ الوحیِ یکتسبُ
عشیرٌه، و رفیق الدرب، کاتُبه
فیالحرب والسلم، فهو الساطعُ الشُهُبُ ...
یعنی :
چه سزاوار است علی؛ خوشا چنین نام و چنین لقبی
با نام او شکوه مییابد خاندان و هر اصل ونسبی
اصل و نسب دارد ارجمند که بر تابندگی خورشید سایه فکنده
اصل و نسبی هاشمی؛ از پدر و مادری آزاده
از ازل تا ابد، کسی به کرامتی که در بیت الحرام نائل شد، دست نیافت
و ماه رجب به نام هیچ کس به جز نام او، مباهات نکرد
آنگاه که فساد طغیان کرد و کفر همهگیر
و شرک لجام گسیخه و بتها مقدس بود؛
خداوند او را کرامت بخشید نه به دلیل سجده کردن
پس از آن، دگر نه بت در مکه باقی ماند و نه سنگهای مورد پرستش
***
جانش وقف خدا بود و جز برای او سر به سجده ننهاد و زانو خم نکرد
اوست امامی واقعی؛ امامی که از بدو تولد جوانمردی با او معنا شد و در این نه جای شک است و نه تردید پیشگام در پذیرش دین (اسلام)؛
دینی که پیامبر بوی خوشش را نشر داد و وحی الهی در سینه وی نهاد
همدم پیامبر، یار و یاور او، نویسنده وحی، در جنگ و صلح؛
اوست که بسان ستارگان در تارک آسمانها می درخشد
الهاشم، با عشقی پایانناپذیر از حسین بن علی (ع) ـ هدایتگر سوم پس از رسول خاتم ـ سروده و همچنین در قصیدهای پر شور با نام «ذکری أهل البیت» از زینب کبری (س) و واقعه کربلا سخن گفتهاست؛ متن زیر ترجمه گزیدهای از این سروده است:
ای دختر اسلام!
از قلم مپرس!
که اگر بخواهد از اهلبیت سخن بگوید چون زبانم به نغمه در میآید!
من «هاشمی» هستم و از آن خاندان،
و خون آن خاندان در رگهایم جاری است که خداوند طهارتشان بخشید
و تاج وحی بر سرشان نهاد و با «یذُهبالرجس» عصمتشان را با قرآن گره زد
دختران پیامبر از مصیبتشان بر سر و سینه میزدند و مینالیدند
و آنگاه که زخمهای پیاپی بر حسین فرود آمد
نالههای زینب برخاست
هفتاد زخم بر او زدند اما کینهشان تمام نشد
و هفتاد سر از بدن جدا کردند اما مستی گمراهیشان قرار نیافت
ای ننگ بر نیزهای که سر حسین بر آن برخاست و ارکان امت خود را تا قیامت برافراشت!
نه! تو فقط امام شیعیان خود نبودی! تو پیشوای تمامی انسانها هستی که در زمین، جایگاه مؤمنان را عزت دادی!
ای مردم! به نسبت پیشوای خود صعود میکنید و هر که به راه اهلبیت رَوَد سود میکند! به راهشان در دنیا و آخرت متوسل شوید و هدایت یابید که هرگز حق با غیر ایشان بر پا نمیشود!
الهاشم، قصیدهای زیبا نیز در رثای امام سجاد(ع) دارد که آن را با حضور در کربلا و آستان مقدس حسینی، و شرکت در نخستین جشنواره بینالمللی «تراتیل سجادیه» که در سال 1393 برگزار شده بود، قرائت کرد و مورد تمجید و ستایش حاضران قرار گرفت.
کتاب «علویات»، مجموعهای از آثار او درباره اهلبیت و مراثی کربلاست. او در بخشی از این کتاب خطاب به سیدالشهدا علیهالسلام چنین میسراید:
«چون شرک و فساد عالم را فراگرفت، خداوند اهلبیت را برای مغفرت بندگان برانگیخت تا چون مشعلی حق را در میان امتها نشر دهند. اگر شما نبودید هیچ پرچم الهی برافراشته نمیشد. تو تنها امام شیعیان خود نیستی بلکه پیشوای همه خلایق و بندگانی که جایگاه ایمان را در زمین بر فراز بردی».
الهاشم، کوشیده است همواره آزاد اندیش و عدالتخواه باشد. آزاداندیشی عملی او زمانی بروز کرد که در سال ۱۹۸۸ موضعی تاریخی در محکومیت قتل عام حلبچه از سوی رژیم صدام اتخاذ کرد ـ هنگامی که سرپرستی وزارت بهداشت لبنان را برعهده داشت و اتخاذ چنین موضعی در آن شرایط خفقان حاکم بر منطقه، بسیار مهم، قابل توجه و در عین حال خطرناک بود.
این نویسنده و شاعر مسیحی در طول دهههای گذشته بارها به عراق و سوریه سفر کرده و در جوار آرامگاههای مطهر ائمه و عتبات مقدسه به مناسبت اعیاد غدیر و عاشورای حسینی و دیگر مناسبتهای مذهبی شیعیان، به مرثیهخوانی پرداخته و با توانایی خاصی که در بیان دارد و شور و شعف و حماسهای که در کلام او موج میزند، مخاطبان شیعه را سخت تحت تأثیر خود قرار داده است.
الهاشم چندین بار هم نیز به ایران سفر و در همایشها و کنفرانسهای متعدد شرکت کرده و مورد تجلیل و تکریم هم قرار گرفتهاست. او آخرین بار برای شرکت در همایش «باران غدیر» که توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی برگزار شد در ایران حضور یافت.
او دوستی و علاقه عاطفی فوقالعادهای با امام موسی صدر داشته و امام موسی صدر تأثیر بزرگی بر آفرینشهای ادبی ولائی الهاشم داشتهاست. چنین رابطه و نگاهی بود که باعث شد در اوج جنگ داخلی لبنان، الهاشم رویکرد آشتیجویانه و محبتآمیزی به مسلمانان داشته باشد. او این علاقه را آشکارا در مقاله بلند بالایی با عنوان «امامی که لبنان چشم انتظار اوست» که به مناسبت آغاز بیست و نهمین سال ناپدید شدن امام موسی صدر نوشته بود، بیان کردهاست؛ الهاشم در بخشی از این مقاله ـ که پیشتر توسط جناب مهدی فرخیان به فارسی ترجمه شدهاست ـ مینویسد:
«دلیل این سخن بسیار روشن است؛ امام صدر به گونهای تربیت یافته بود که وجودش تبلور جریان تاریخی امامت بود؛ جریانی که سرآغازش روزی بود که پیامبر خدا، قرآن و عترتش را با یکدیگر پیوند داد: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و اهلبیتی ... و هما لم یفترقا».
«وقتی خصوصیات رهبری امام صدر را بررسی میکنیم، درمییابیم که تمامی ویژگیها و صفات امامت در ایشان جمع شده است؛ درست همانطور که در تفسیر ابن عربی ـ در تعریف رینالد نیکسون ـ آمده است؛ امامت از نور درخشان محمدی سرچشمه میگیرد. بر این اساس، میتوانیم بگوییم امام یعنی انسان کامل و شخصیتی که به درجات والای حقیقت انسانی رسیده است. هانری کوربن نیز در کتاب «اسلام در ایران» چنین تعریفی را از امامت ارایه میدهد».
»شخصیت امام صدر، حماسهای بزرگ و بینظیر است که تمامی مفاهیم معنوی، انسانی، جهادی، اخلاقی و سیاسی را در برگرفته و چنانچه این میراث جاودان و رسالتهای آسمانی در شخصیتی جمع شود، به چنان صفای باطنی دست خواهد یافت که از زنگارها و خواستههای پلید نفسانی رهایی مییابد. آنگاه پلهپله نردبان کمال را میپیماید تا سرانجام به گوهر ذات الهی نزدیک شود و چنین کسی که به مرحله قرب خداوند رسید، میتواند معنای انسانیت انسان را درک کند».
«از همینجا درمی یابیم که محور دعوت امام صدر، نیل به اهداف غایی انسانی است؛ انسانی که مظهری از مظاهر خداوند است. او اهداف والای انسانی را محور قرار داد تا انسان را از مادهپرستی، افسار گسیختگی غرایز و پرستش بتهای انسانی برهاند. او با پیریزی «حرکهالمحرومین» برابر ستمها و طغیانها و سرکوبها ایستاد و در راه تحقق عدالت و مساوات جهاد کرد».
«امام صدر به عنوان شخصیتی متعهد و ملتزم پا به عرصه گذاشت. تعهد و التزام او، همنوا با فقه اصیل اسلام در حرکت و تلاش برای نیل به همگرایی، همزیستی و برپایی یک تمدن انسانی پویا متجلی میشد».
«گفتوگوی تمدنها، عنوانی همیشگی و باز، فراروی جنبشهای مختلف بشری با گرایشهای گوناگون بوده است؛ عنوانی که امروز با تأکید بیشتری به شکل یک استراتژی انسانی مطرح میشود. سرنوشت این حرکت از دو حال خارج نیست؛ یا در مسیر خود همچنان با چالشها و برخوردها مواجه میشود یا سرانجام به هدف نهایی خود خواهد رسید. چنین روزی انسانها، همانند خانوادهای پر مهر، در آغوش گرم پروردگار جای میگیرند و سرانجام، خیر و صلاح انسان و جهانیان محقق میشود».
این اندیشمند مسیحی با تشریح ابعاد و ویژگیهای رهبری موسی صدر و گره زدن این ویژگیها به اولیا و امام خمینی مینویسد:
«عظمت امام موسی صدر در شخصیت رهبری او نهفته است. شخصیتی که در دلهای دیگران راه مییافت و به سبب تواضع خالصانهاش، با ردای بزرگمنشی پوشانده شده بود؛ همان تواضعی که رهبران تاریخی بدان متمایز شدهاند. امام خود را خادم میهن مینامید و اظهار میداشت: «اگر خداوند بخواهد، در خدمت لبنان خواهم ماند». امروز نیز یاران و پیروان امام به لبنان چنگ میزنند، کیان لبنان را حفظ و هر بلایی را از آن دور میکنند. امام خود را خادم ملت، مظلومان و محرومان میخواند. امام بارها عنوان کرده بود: «افتخار میکنم که خدمتگزار مجاهدان باشم».
این سخن مانند آن جملات معروفی است که از امام خمینی (ره) شنیدهایم؛ «من از خارج آمدهام تا به شما خدمت کنم»، «من خدمتگزار شما هستم»، «خمینی دستان تکتک شما را میبوسد و آحاد شما را رهبر خود میداند»؛ این نوع کلمات آسمانی، جز از زبان پیامبران و جز از زبان انسانهای الهام گرفته از آنان، به گوش ملت نرسیدهاست. پیامبر خدا (ص) نیز خود را خدمتگزار امت مینامید. مسیح بر پاهای شاگردانش بوسه میزد. امیرالمؤمنین علی (ع) نیز ژرفای عواطف ملت را لمس و با آنان در ناگواریهای روزگار و سختیهای زندگی شرکت میکرد؛ بر همین مبنا بود که امام صدر با انگیزه نجات ملت و رهایی لبنان در هجومی تند علیه مسئولان اعلام کرد: «در یکی از مساجد بیروت تا سر حد مرگ به اعتکاف خواهم نشست» و «تا آخر عمر و در همه روزگار، بهعنوان جزئی از وجدان این سرزمین، در چهره حاکمان فریاد خواهم کشید، خواب را از چشمان آنان خواهم ربود و وجدان آنها را سرزنش خواهم کرد».
استاد الهاشم، آنگاه با سرودهای طولانی و پر مغز امام موسی صدر را با این مطلع مورد خطاب قرار میدهد:
ای امام! تو در جان و وجدان این ملتی جاودانهای
تو مایه نجات در این زمانهای که اخلاق پنهان و قانون شکست خورده است.
چه بسیارند مسئولانی که ندای عدل سر میدهند، اما خود ستمکارند!
چه بسیارند سیاستمدارانی که ندای حق سر میدهند، اما خود گمراهند!
چه بسیارند «الذین یأمرون بالبر و ینسون انفسهم»
چه بسیارند «الذین تبدو البغضاء من افواهم و ما تخفی صدور هم اکبر»!
چه بسیارند نویسندگان و صاحبان کیاستی که از اعمال صالح دم میزنند، اما خود از اشرارند!
چه بسیارند آنان که در سایهسار گنبدهای خداوند به سر میبرند، اما خود از فاسداناند!
آری! ای امام! تو برای همیشه روزگار در جان این ملت ماندگار خواهی بود.
ای امام! سرزمین لبنان چشم به راه توست. ما با تو زندگی میکنیم و در انتظار بازگشتت میمانیم.
انتهای پیام
نظرات