این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسال در گفتوگو با ایسنا درباره جایگاه شخصیتهای حیوانی در ادبیات داستانی کودک و نوجوان و اینکه به نظر میرسد در گذشته بیشتر از آنها استفاده میشده است، اظهار کرد: شخصیتهای حیوانی در ادبیات ما سابقهای دیرینه دارند. مثلا «کلیله و دمنه» یا «طوطینامه» که از زبان طوطی، قصههایی را روایت میکند، یا بخشهایی از «عجایبالمخلوقات» که به پرندگان و حیوانات البته از بعد دیگری توجه دارد. و البته مثال خیلی بارز دیگر «موش و گربه» عبید زاکانی است که شیرین و بسیار کنایهآمیز است. ما از طریق داستانهایی که از زبان حیوانات گفته شده، یا شخصیت آنها حیوانات بودهاند، بسیار یاد گرفتهایم و اتفاقا ملکه ذهنمان هم شده زیرا در کودکی خیلی راحتتر میتوانستیم با حیوانات ارتباط برقرار کنیم. مثلا قصه «طوطی و بازرگان از مثنوی معنوی». یا آن همه شعر که از زبان حیوانات بازگو شده. مثلا وقتی حافظ میگوید «صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت/ ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت» از زبان بلبل دارد حکایت دل خود را میگوید.
او با بیان اینکه ما درباره ویژگی حیوانات معمولا به صورت کلی صحبت میکنیم مثل اینکه میگوییم گربهها بدجنساند در حالیکه هر گربه شخصیت خاص خودش را دارد و با اشاره به طرح «صیانت از حقوق مردم در مقابل حیوانات مضر و خطرناک» افزود: کدام مردم؟ متأسفم که میخواهند چنین کاری را انجام دهند و یا حداقل زمزمههایش شنیده میشود. مگر میشود حیوانات را دوست نداشت؟ ما فرهنگ دیرینهای در این زمینه داریم. شعری که پروین اعتصامی برای گربه رفتهاش گفته هنوز میتواند متأثرمان کند. ما چنین مردمی بودیم و هستیم. حالا مجلس میآید و میخواهد طرح ضدحیوان تصویب کند. معتقدم چیزی که ضدحیوان باشد، انسانی هم نیست.
مرزوقی سپس بیان کرد: نقش حیوانات در ادبیات غرب کمرنگ شده است و در ایران هم نقش آنها کمتر شده؛ گویا داریم از نگاه تخیلی و فانتزی همزیستانهای که زمانی نسبت به حیوانات داشتیم، فاصله میگیریم. البته شاید دلیلش زندگی زیادی شهریشده ماست. زمانی ارتباطمان با روستا و جایی که حیوان در آن وجود داشت، بیشتر بود. مثلا اگر میخواستیم رمه و گلهای از حیوانات اهلی یا اسب و شتری ببینیم کافی بودم کمی آن سوتر از شهر و به روستاهای نزدیک برویم. حالا اما اغلب همان روستاها در حال تجربه زیستی دیگری هستند که بخشی از آن به تغییرات زیستمحیطی مربوط است و بخشی هم به تغییر اشتباه فرهنگ شهریگری. بچههای امروز از بس که از حیوانات دور بودهاند و ارتباطی با آنها نداشتهاند شاید چندان رغبتی هم به پرداختن به آنها یا خواندن داستانهایی درباره آنها ندارند. نهایت حیواندوستی شده محبت به گربههای خیابانی که گاهی در آن مسیر هم به غلط رفتهایم و قدرت شکارگری را از آنها دریغ کردهایم. ممکن است ما نتوانیم به سادگی یوزپلنگی را از نزدیک ببینیم اما میتوانیم با حیواناتی مانند گوسفند و بز و مرغ و اردک و غاز ارتباط بگیریم و دربارهشان خیال ببافیم و آنها را به داستانهایمان بیاوریم. مثلا با دیدن یک الاغ تصور کنیم که میتواند به وقتش یک الاغ باهوش باشد و نقشه میریزد و ترفند میزند. یادم میآید ناصر کشاورز زمانی شعری گفته بود که در سروش نوجوان منتشر شده بود: «کلاغها نگاهشان / عمیق و شاعرانه است/ میان هر سکوتشان / هزار و یک ترانه است» این شعر همیشه در خاطرم ماند. آن موقع جنوب زندگی میکردم که کلاغ ندارد. اما هربار به تهران میآمدم به کلاغها نگاه میکردم و به آنها دقیق میشدم و میدیدم کلاغها چقدر موجودات عجیبی هستند. یادم هست همیشه کلاغ را شوم میدانستند و غار غار آن را نشانه بدبیاری و مرگ میدانستند. اما این شعر نگاه مرا به کلاغ تغییر داده بود.
او افزود: گفتن درباره حیوانات در ادبیات توجه ما را به سمت خودمان هم میکشاند زیرا معتقدم حیوانات آن سوی مثبت وجود ما انسانها هستند؛ ما انسانها ممکن است هزار پلیدی و پلشتی در وجودمان داشته باشیم زیرا میاندیشیم و اندیشه هم سمت و سوی مثبت دارد و هم سمت و سوی منفی، ممکن است ما حیلهگرانه نقشه بکشیم اما حیوانات کاملا خلوص دارند، میشود آنچه را میتوانیم باشیم در وجود حیوانات جستجو کنیم. گاه به آنها که نگاه میکنیم، میتوانیم از آنها یاد بگیریم. بیاموزیم کمی آدم بهتر و قابلتحملتری باشیم و مقداری از بخشهای منفی وجودمان را دور بریزیم. چه در ادبیات و چه در سینما و انیمیشن هرچه توجه ما به حیوانات بیشتر باشد نه تنها ابعادی از خود را بهتر میشناسیم که باعث نزدیکی و رفاقت بیشترمان با محیط زیست نیز میشود.
نویسنده «شاهدخت بلخ»، «بچههای کشتی رافائل» و «دور زدن در خیابان یکطرفه» درباره اینکه آیا پرداختن به شخصیتهای حیوانی میتواند منجر به توجه و حفظ گونههای جانوری شود با توجه به اینکه کتابی درباره «شاهروباه ایرانی» نوشته است، بیان کرد: داستانهایی که برای کانون نوشتیم سمت و سویی کاملا محیطزیستی داشت، حیوانات ما کاراکتر انسانی پیدا نمیکنند و حرف نمیزنند. در واقع آن نقشی را که ما در «کلیله و دمنه» میبینیم، در این داستانها برای حیوانات وجود ندارد. نگاه ما به زیست آن گونه حیوانی در معرض انقراض است. ما درباره آنها نوشتیم تا حواس بیشتری را معطوف به حفظ و مراقبت از آنها جلب کنیم. تلاش بر این بود تا شکل زیست آن حیوان را به مخاطب معرفی کنیم. به عنوان مثال خود من تمام تلاشم این بود که بگویم این روباه شکارگر نیست و با مرغ و خروسهای مردم کاری ندارد و تنها شکارش سنجاقک است. زیرا شاهروباه بسیار ریزجثه و ترسو است. غذایش بیشتر سیب و انگور و میوههای شیرین است. حیف است به دلیل خوردن میوه از باغات توسط نگهبانان باغها کشته شود. باید فرهنگسازی شود. در گذشته چوپانها بهخاطر یک گوسفند، یوزپلنگ شکارچی را میکشتند، ولی در این سالها با آنها صحبت کردند که خسارت شما را میدهیم و اگر یوز به گله حمله کرد، کاری به او نداشته باشید. باید این اقدام درباره شاهروباه و تمام گونههای در خطر هم عملی شود. شاهروباه پوست بسیار زیبایی دارد و به همین دلیل شکار میشود. این روباه فقط در ایران و بخشهایی از افغانستان زیست میکند و البته نوع دیگری گمان میکنم در آفریقا. وضعیت افغانستان که مشخص است اما شاید بتوان در ایران هنوز کاری برای حفظ این حیوان زیبا انجام داد.
مرزوقی افزود: در داستان من روباه حرف نمیزند اما ارتباطی که نوجوان راوی من با این شاهروباه برقرار میکند بسیار عاطفی و انسانی است. شاهروباه، روباهی است که اگر با او دوست شوی ارتباطی عاطفی برقرار میکند. برخلاف تصوراتمان روباه میتواند رابطه نزدیکی با انسان داشته باشد. بیخود نیست که در شازده کوچولو نویسنده چنین رابطه عاطفی و زیبایی میان شازده و روباه برقرار میکند. ما این کار را هرگز درباره روباه نکردهایم. به جای آن دائم خیال بافتیم که روباه حیلهگر است و او را نماینده بدمنهای مکار قرار دادیم.
مرزوقی درباره اینکه بهنظر میرسد، حیوانات در حاشیه قرار گرفتهاند، اظهار کرد: در حاشیه نیستند؛ اتفاقا روباه داستان من در حاشیه نیست و شخصیت اصلی است. نوجوانی که قصه را روایت میکند، خطاب به شاهروباه روایت میکند. بنابراین نمیتوانیم روباه را از ذهن دور کنیم. این به حاشیه رفتن نیست. در دورهای در ادبیات ما به حیوانات شخصیت انسانی میدادیم تا بتوانیم حرفهای خودمان را از طریق آنها بیان کنیم. مثلا در کشور ما شرایط اقتصادی خوب نیست و اختلاس هست و نابرابری اجتماعی هست و ... حالا اگر من بخواهم درباره این شرایط داستانی رئال بنویسم ممکن است به من مجوز ندهند اما اگر همین داستان را مثل «مزرعه حیوانات» اورول از زاویه نگاه حیوانات بنویسم ممکن است با چنین موانعی روبهرو نشوم. ما ایرانیها دائم با این موضوع دست به گریبان بودهایم. نمیتوانیم به سادگی داستان زندگی روزمره خود را بنویسیم بنابراین آن را از زبان حیوانات یا نباتات و ... بیان میکنیم. هرکدام از حیوانات نماینده یک قشر از جامعه میشوند. اما در این مجموعه که در کانون پرورش فکری منتشر میشود، ما صرفا نگاهی زیستی داریم و به موضوع زیستمحیطی حیوانات نگاه کردهایم. حالا دیگر این هنر ماست که از چه زاویهای قصه خود را روایت کنیم تا مخاطب ما نه تنها اطلاعات علمیاش درباره آن گونه جانوری درحال انقراض بالا برود، بلکه بتواند با حیوانات ارتباط عاطفی هم برقرار کند.
انتهای پیام
نظرات