به گزارش ایسنا، این کتاب در قالب رمان و داستان بلند تصویری در ۹۲ صفحه با قطع رقعی توسط نشر سیب سرخ منتشر شده است.
مجتبی تجلی، نویسنده و پزشک زاده گناباد که پیش از این نیز مجموعه داستان کوتاه «به ترسهایم سلام میکنم»، رمان «بی رَد» و ... را منتشر کرده، درباره تازهترین کتاب خود در یادداشتی آورده است: «ماجرای «دنیای قُزقُزایی» از شبهای تابستانی کویر، روی تخت و پناه بردن از گرما به خنکا و قصد سرگرم کردن دختری خردسال با سر هم کردن قصههایی بیهدف از انسانهایی غیرمتعارف شروع شد. شاید به نوعی این از بیداری و شوق کودک درون خودم و میل به افسانههای کهنی که شنیده بودم و همچنین میل به ساختن دنیایی جز آنچه هست برمیآمد. نام گروه یا خانوادهای که این دنیا را میسازند اگرچه کاملا تصادفی انتخاب شد ولی معتقدم در پس ناخودآگاه ریشهای در افسانههای گویش محلی و یا بینشی اسطورهای دارد.
هر چند تاکنون نه در پی کشف چرایی انتخاب نام برآمدهام و نه لزومی میبینم. همانطور که کنشها و اتفاقات و نحوه زندگی و بینش شخصیتهای این دنیا حتی برای خودم هم مورد سوال است. اما از همان شروع که گفتن قصه به قصد خنداندن و در عین حال و همزمان به فکر انداختن و به مشارکت کشیدن کودکم بود به تخیل و ناخودآگاه خودم مجال برون ریختن خواستههایش را دادم؛ بیمحابا و بیبند و قید!
دنیای قزقزایی ظرف یکی دو سال و پراکنده نیمهشکلی گرفت و بعد چند سالی خاموش ماند. حدود چهار سال قبل و پنج یا شش سال بعد تصمیم به نوشتن و بازنگری در داستانها و شاید بهتر باشد بگویم قصهها گرفتم. حالا هدفم مشخصتر و البته مهمتر از بافتن صرف بود. بلکه هدف بیان دنیای خانوادهای که دنیای قزقزایی را شکل میدادند و البته ساختن دنیایی برآمده از کلمات و زبان مکتوب بود که چند ویژگی را داشته باشد. از جمله باید حفظ شخصیتهای غیرمعمولی که در جهانی غیرمتعارف شکل گرفته بودند در جهانی واقع شده در کنار یک شهر و تمدن انسان امروز شدنی میشد. موضوع دوم این بود که قزقزاها اگر چه شکل و شمایلی غیرمعمول دارند تا از انسان خسته و فریبخورده متفاوت باشند اما در هر صورت نباید تصویری کاملا غیرانسانی داشته باشند. آنها باید انسانهایی معترض و البته دوستدار وضعیت انسان باشند. فقط تفاوت کافی نبود و آنها باید علیرغم رفتار و شکل غیرمعمولی خود در دامنه و ساحت اعتراض، چیزی برای آموختن به انسانهای دیگر داشته باشند. به تفکر واداشتن مخاطب، حتی اگر نوجوان باشد، دغدغه نادانسته قزقزاها شد. رفتار غیرمعمول و نظرات و دیدگاههای عجیب آنها برای انسان دنیای موازیشان نه فقط جذاب که باید به سوالانگیزی ختم میشد. با چنین احوالی اگرچه رفتار آنها ظاهرا جدی نیست اما اشارات آنها جدی و بعضا فلسفی و چالشزا میشود و بیان کنشهایشان ارجاعی به مفاهیم روانشناسی و گاهی فلسفی دارد. اینطور شد که دوگانگی و تفاوت آن خنکای شبهای آغاز در مقابل گرمای طاقتبر روز و سن دختری که شنونده بود و حالا بزرگ شده بود، زمینهساز تعامل دو گونه انسان بود و بدیهی است که این تقابل میتواند در ذات خود طعنهآمیز، آیرونیک و گاهی خندهدار هم بشود.
قسمتهای اول داستان آنان در اپیزودهای مجزا چند سال قبل در نوبتهای مختلف نوشته شد و در معرض مخاطب قرار گرفت. استقبال خوانندگان از کلیت ماجرا و اشتیاق برخی از آنان برای دنبال کردن آنها من را به این نتیجه رساند که باید یک کلیت داستانی پیوسته از این دنیا به دست داده شود. تلاش کردم که در دنیای آفریدهشده برابری جنسیتی و سنی رعایت شود و آنچه داستان را پیش میبرد مجموعهای تحت عنوان خانواده و همراه و تکمیلکننده باشد.
همزمان با بازنویسی و بازنگری قسمتها چفت و بست و اتصال آنها به یکدیگر صورت گرفت. خوشبختانه بعد از آنکه مساله را با دوست هنرمند، کریم بارزی، مطرح کردم و از او خواستم که در تصویرسازی داستان کمک کند، با کمال شوق و همراهی نه تنها مشغول به تصویرگری شد که در بازنویسی مطلب کمک شایانی انجام داد. این تصویرسازی موجب شد که بخشی از گروه هدف داستان که نوجوانان هستند بتوانند ارتباط موثرتری با مجموعه برقرار کنند. در واقع خودم بیشتر دوست دارم کتاب مورد توجه نوجوانان قرار گیرد و آنها را دستکم به فکر اندیشیدن و شاید فلسفهورزی بیاندازد.
انتهای پیام
نظرات