به گزارش ایسنا، چهارم آبان ۱۳۵۹ پایان حماسه خونینشهر است؛ حماسهای که از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد و طی ۱۵ ماه در مقابله با عوامل داخلی دشمن که قصد داشت خرمشهر و خوزستان را بدون وارد شدن در یک جنگ مستقیم و بدون پرداخت بهای سنگین تجزیه کند ناکام گذاشت. دشمن در طول دو ماه برخورد کجدار و مریز به ایجاد آمادگی و ارزیابی برای هجوم مستقیم پرداخت و با تهاجم سراسری در آخر شهریور ۱۳۵۹ جنگی همهجانبه را با مردم بیدفاع آغاز کرد.
چهارم آبان ۱۳۵۹ روز کامل شدن اشغال شهری است که رزمندگانش نزدیک به دو ماه نبرد و تلاش شبانهروزی کوشیدند با انجام دادن تکالیف الهی خود دشمنان را از گسترش تجاوز به میهن اسلامی بازدارند. اگرچه خرمشهر به اشغال دشمن درآمد؛ ولی شاهد حماسههای ایستادگیها و جانبازیهایی بود که داغ اشغال سهروزه خوزستان را بر گُرده حکومت عراق قرار داد.
با بررسی اسناد و مدارک موجود، میتوان کمبود امکانات و تجهیزات نظامی و نبود پشتیبانی مؤثر از نیروهای ارتش، سپاه و داوطلب (مدافعان خرمشهر) مستقر در شهر را از دلایل اصلی سقوط شهر خرمشهر بعد از ۳۵ روز مقاومت دلیرانه دانست.
سیده کبری عارفزاده یکی از مدافعان خرمشهر است که وقتی ۱۹ ساله بود دوشادوش سایر مدافعان خونین شهر در برابر دشمن بعثی ایستاد. او و مدافعان شهر کاری کردند که ماشین کشتار صدام ۳۵ روز پشت دروازههای شهر زمینگیر شود. او در باره چگونگی حضورش در جبهه روایت می کند: سال ۵۹ که جنگ آغاز شد من مربی آموزش نظامی سپاه بودم. آخرین آموزش نظامی ما در شهر شادگان در حال برگزاری بود. وظیفه ما آموزش گروهی از خواهران بود که به آنها «پاسدار ذخیره» میگفتند. آنها بر اساس فرمان حضرت امام(ره) مبنی بر تشکیل ارتش ۲۰میلیونی در اردوگاه شهید باکری که هم اکنون پنج کیلومتری خرمشهر است آموزش شبانه روزی میدیدند.
اواخر شهریور ماه پس از آموزش خواهران، وقتی به منزل برگشتم مادرم گفت که از سپاه تماس گرفتند و تو را خواستند. حملات موشکی صدام آغاز شده بود و دشمنان از مرز عبور کرده بودند. البته ما در خرمشهر از خرداد ماه ۵۹ شاهد درگیریها بودیم. در جریان این جنگ و جدال دوتن از رزمندگان خرمشهر به شهادت رسیدند. شهید موسی بَختور که نخستین شهید هشت سال دفاع مقدس هم به شمار میآید در درگیری روز ۲۱ خرداد ۵۹ به شهادت رسید.
*این زنان فراموش نمیشوند
*شهید جهانآرا چه مسئولیتی به زنان داد؟
روز سی و یکم شهریور ماه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به طور رسمی آغاز شد. بر اساس آموزشهایی که دیده بودم من در شهر ماندم و خانوادهام شهر را ترک کردند. اگر چه ماندن من در زادگاهم برای آنها دشوار بود اما، از آنجایی که پیش از آغاز جنگ سابقه مبارزه علیه رژیم پهلوی را داشتم و خانوادهام از عناصر انقلابی شهر بودند، پذیرفتند که در شهر بمانم. خداوند این توفیق را به خانواده ما داد تا پیش از انقلاب به انجام کارهای مبارزاتی بپردازیم. در کلاسهای قرآن و دینی حضور دشتیم و هنگامی که انقلاب شد در گروههای مطالعاتی حضور پیدا میکردیم و رابطه خود را با ائمه اطهار و معصومین (ع) حفظ می کردیم. در آن سن و سال به انجام بحثهای سیاسی هم میپرداختیم و از وضعیتی که در کشور در چیران است آگاه بودیم
شرایط بسیار بحرانی بود و مردم برای حفظ جانشان ناگزیر به ترک شهر بودند. بعثیها زیرساختهای ضروری را هدف قرار داده بودند. آب، برق، گاز و سوخت برای ماشین ها نبود. برخی که ماشین داشتند با کمبود سوخت مواجه شدند و به ناچار به قیمت خراب شدن خودروهای خود نفت با بنزین قاطی میکردند تا ماشینهایشان راه بیفتد. بسیاری از خانوادهها نیز وسیله نداشتند و از طرف بیابان و جاده ماهشهر خارج شدند.
مردم گمان میکردند که خیلی زود به خانههای خود باز خواهند گشت برای همین با عجله شهر را ترک کردند. خانوادههای بسیاری بودند که اسناد و مدارک هویتی خود را در خانه جا گذاشته بودند. اما از آنجایی که مادر من زنی با تدبیر بود تمام اسناد و مدارک را همراه خودش از شهر خارج کرد. به تدریج بعثیها کاملا وارد شهر شدند و در منطقه شمالی رودخانه کارون مستقر شدند. مناطق «کوت شیخ» و «کوی بهروز» دست نیروهای خودی بود. بعثیها خانهها راغارت کردند و منازلی که استحکام زیادی داشتند را به عنوان مقر خود انتخاب کردند و در آن ساکن شدند. پس از بازپسگیری شهر هنگامی که به خرمشهر بازگشتیم برای بسیاری از ساکنان این شهر غریب بود. اغراق نیست اگر بگویم آنقدر تخریب و تغییر یافته بود که نمیدانستیم در کدام نقطه از شهر ایستادهایم.
*خرمشهر این ارتشی را فراموش نمیکند
*بیقراری شریف قنوتی برای دفاع از خرمشهر
*«به کسی نمیگم ترسیدید یا بُریدید!»
در زمان مقاومت ۳۵ روزه خرمشهر خانمهای مدافع شهر مأموریتهای متفاوتی داشتند و به گروههای مختلفی تقسیم بندی شده بودند.سنگرسازی، امداد رسانی، پشتیبانی تسلیحاتی، پخت و پز یا شستوشو بیشترین کارهایی بود که بانوان انجام میدادند. من و تعدادی دیگر از دوستان و همرزمانم در قسمت پشتیبانی مهمات بودیم. هنگامی که از لشکر ۹۲ زرهی اهواز مهمات برایمان میآوردند ما آنها را تخلیه، جاساز و در میان برادران تقسیم میکردیم. حضور زنان در خرمشهر پر رنگ است تا آنجا که افرادی مانند: شهناز حاجی شاه، شهناز محمدیزاده، مادر و دختران خانواده صالح پور همگی به شهادت رسیدند همچنین در بمبارانهای شهر نیز بسیاری شهید شدند.
مسأله جنگ در خرمشهر و دستیابی به آمار دقیق شهدا در این شهر کمی پیچیده و دشوار است. مدتی من در کمیته جمعآوری آثار شهدا بودم. باید یاد آور شوم که آمار و ارقام دقیقی از شهدای خرمشهر در دسترس نیست. هرچه درباره خرمشهر میگوییم تقریبی است چراکه وضعیت در خرمشهر عادی نبود. تعدادی از شهدا به طور گمنام و بدون شناسایی خاکسپاری شدند یا از سرنوشت تعدادی از شهدا مانند پدر شهید بهروز مرادی خبری در دسترس نیست.
روز بیست و چهارم مهر ماه ۵۹ خرمشهر به «خونین شهر» تبدیل شد. ما در این روز بسیار شهید و مجروح دادیم به عنوان مثال در مدرسه «دریابُد رسایی» مقر رزمندگان ومدافعان خرمشهر بود. نفوذیها گِرای این مدرسه را به دشمن داده بودند و بعثیها مقر رزمندگان را مورد هدف قرار دادند. اکثر بچهها شهید شدند. در همین روزها بود که به ما دستور رسید باید مهماتها را جابجا کنیم. مهمات را بار زدیم و به ضلع جنوبی شهر بردیم و در محله کوت شیخ مستقر شدیم. مأموریت ما حفظ این مهمات بود که باید به دست مدافعان میرسید. گاهی جعبههای۹۰ کیلویی مین ضد تانک را بار خاور میکردیم که برای ما زنان کاری بسیار سخت و خطرناک بود. برای همین مدام تغییر موقعیت میدادیم تا دشمنان و ستون پنجم نتواند ردی از ما پیدا کند. این وضعیت چندماهی طول کشید. مهماتها را سوار لنج کردیم و به سپاه آبادان در پرشن هتل رفیتم. شهید جهان آرا آنجا بود که گفت: «دیگر نیازی به حضور شما نیست.» خوشبختانه دیگر بنی صدر فرمانده کل قوا نبود و مقداری شرایط تغییر کرده بود.
پیش از آن بنی صدر اجازه نمیداد که نیرو و تجهیزات راهی خرمشهر شود برای همین افرادی که میآمدند حضوری خود جوش داشتند. دانشجویان دانشگاه افسری، تکاوران نیروی دریایی، رزمندگان سپاهی، عشایر عرب از جمله نیروهای حاضر در شهر بودند که در مقابل لشکرهای عراقی ایستادند. ایستادگی رزمندگان در خرمشهر نماد مقاومت مردمی ملت ایران است.
انتهای پیام
نظرات