«شاخ(و)شانه، در واقع، شاخ نوکتیز و شانه استخوان گوسفند بود که گدایان وقتی از کسی طلب وجه میکردند و او خودداری میکرد، آنها را به هم میکشیدند و صدای چندشآوری تولید میکردند و به این شکل مجبورش میکردند که چیزی به آنها بدهد. گاهی هم که این روش جواب نمیداد، کاردی میکشیدند و خود را زخمی میکردند و با ایجاد ترس و وحشت به مقصود میرسیدند!
برخی شاعران هم این تعبیر مثلگونه را در شعر خود آوردهاند:
سر میدهیم و طره او را نمیدهیم
ای شانه، بعد از این به صبا شاخ و شانه کش!
شاخشانه به نوعی ساز هم گفته میشده، چنان که انوری میگوید:
تنبور و کتاب و نرد و شطرنج
چنگ و دف و نای و شاخشانه
برگرفته از: ریشههای تاریخی امثال و حکم؛ مهدی آملی پرتوی.»
منبع: صفحه گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی
انتهای پیام
نظرات