• شنبه / ۱۳ شهریور ۱۴۰۰ / ۱۱:۳۹
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1400061309145
  • منبع : فضای مجازی

ناصر خسرو، هزار سال بعد

ناصر خسرو، هزار سال بعد

«ناصر خسرو نشانی است از یک درخت هزار ساله و ۱۲ شهریور، زادروز اوست در سال ۳۸۳ خورشیدی و این نوشته بیشتر به این تاریخ نگاه دارد تا بدانیم تا کجا ریشه داریم و این زبان چگونه در درازای هزار سال باشکوه‌تر شده؛ چندان که شعر ناصر خسرو ضرب‌المثل است: از ماست که بر ماست ... و یادآور شعر مشهور او: عقاب.»

به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در یادداشتی در عصر ایران نوشت: «۱۲ شهریور زادروز یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های فرهنگی و از نام‌آورترین حکیمان و شاعران و سخن‌گویان به زبان پارسی و شاخص‌ترین نماد شیعۀ اسماعیلیه نزد ایرانیان است؛ ناصرِ خسروِ قبادیانی که ۱۰۱۷ سال پیش دیده به جهان گشود و پس از هزار سال، شعر او را می‌خوانیم و نیک درمی‌یابیم:

رنج و عنای جهان، اگرچه دراز است

با بد و نیک، بی‌گمان به سرآید

چون مسافر، ز بهر ماست و شب و روز

هر چه یکی رفت بر اثر دگر آید

ما سفرِ برگذشتنی گذرانیم

تا سفرِ ناگذشتنی به درآید

ناصر خسرو نشانی است از یک درخت هزار ساله و ۱۲ شهریور، زادروز اوست در سال ۳۸۳ خورشیدی و این نوشته بیشتر به این تاریخ نگاه دارد تا بدانیم تا کجا ریشه داریم و این زبان چگونه در درازای هزار سال باشکوه‌تر شده؛ چندان که شعر ناصر خسرو ضرب‌المثل است: از ماست که بر ماست ... و یادآور شعر مشهور او: عقاب.

روزی ز سر سنگ، عقابی به هوا خاست

از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست

بر راستی بال نظر کرد و همی گفت:

امروز همه مُلک جهان زیر پر ماست

گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد

جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست

ناگه ز کمین‌گاه یکی سخت کمانی

تیری ز قضای بد انداخت بر او راست

بر بال عقاب آمد آن تیر جگردوز

وز ابر مر او را به سوی خاک فروکاست

بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی

وآنگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست

گفتا:عجب است این که ز چوبی و ز آهن

این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست!؟

چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید

گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست!

چند نکتۀ دیگر به بهانۀ زادروز ناصر خسرو گفتنی است:

۱- او زادۀ قبادیان از توابع بلخ بود و در سال ۵۶۷ خورشیدی در بدخشان درگذشت. هیچ یک از این سه (بلخ، قبادیان و بدخشان) در جغرافیای امروز ایران قرار ندارد. اما کیست که ناصر خسرو را ایرانی نداند؟ چرایی آن روشن است. ایران فرهنگی بسا بزرگ‌تر از جغرافیای کنونی است و بهترین گواه هم ناصر خسرو.

بلخ اکنون در افغانستان است و قبادیان در تاجیکستان و بدخشان نیز کانون شیعیان و پارسی‌زبانان است در افغانستان و دریغا که درست در این ساعات طالبان سوار بر ادوات به جا مانده از ارتش آمریکا به سوی پنج‌شیر روان است و ما تماشا می‌کنیم (تماشا نکنیم، چه کنیم؟ با طالبانی بجنگیم که شوروی سابق و آمریکا را خسته کردند؟) ناصر را «آوارۀ درۀ یمگان» هم لقب داده‌اند و امروز هم کسانی برآنند که میراث‌داران زبان و فرهنگ ناصر خسرو را در افغانستان آوارۀ دره‌ها کنند.

از بلخ و بدخشان چه می‌دانیم؟ شاید هیچ! چون دهه‌هاست که چشم ما به سوی جغرافیاهای دیگری است که اشتراک تاریخی و فرهنگی و زبانی با ما ندارند. چه مردمانی که رو به جانب مغرب زمین دارند تا گشایشی شود و چه حاکمانی که فرهنگ را هم با نگاه ایدئولوژیک تفسیر می‌کنند. (در سال ۸۸ یک مقام فرهنگی در هرات می‌گفت ما کتاب شعر و عرفانی و داستان می‌خواهیم و از ایران برای ما آثار آقای مطهری را می‌فرستند و کاش این فقره را هم دکتر علی مطهری گوشزد کند مانند نقد اجبار به خواندن آثار برای زندانیان).

۲. ناصر خسرو در دربار سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی مورد احترام بود و به کار دبیری اشتغال داشت و بعد از شکست غزنویان در برابر سلجوقیان به دربار برادر طغرل سلجوقی رفت و به کار دبیری ادامه داد اما تصمیم گرفت جهان را بگردد و سفر کند و چندان سفر کرد و دید و تجربه کرد که همچنان به عنوان برجسته‌ترین شخصیت ایرانی در سیر و سفر و جهانگردی شناخته می‌شود.

درست است که سعدی را به سفر می‌شناسیم اما در این که همۀ حکایت‌های سفر او واقعا رخ داده باشد، زادۀ ذوق سرشار استاد سخن نباشد، تردید وجود دارد حال آن که ناصر خسرو ۳۰۰ سال قبل از او سرزمین‌های گونه‌گون را درنوردیده از حلب و طرابلس و شام و فلسطین تا آذربایجان و ارمنستان و سودان. ۶ سال هم در مصر بوده که آن روزگار پایتخت فاطمیان بوده و در دوران المستصربالله به مذهب اسماعیلیه یا شیعیان هفت‌امامی می‌گرود. (‌شیعه امامیه یا ۱۲ امامی از صفویه به بعد بیشتر رواج یافت.)

۳. بزرگ‌ترین آموزۀ ناصر خسرو برای ما عزت نفس اوست. به تعبیر انجیل او روح خود را نفروخت:

من آنم که بر پای خوکان نریزم

مر این قیمتی دُرّ لفظ دری را

شعر و سخن خود را وسیلۀ چاپلوسی و تملق نمی‌کرد تا صله بگیرد و روزگار بگذراند.

۳. با این که چهره‌های برجستۀ دانشگاهی کتاب سفرنامه ناصرخسرو را تصحیح و ویرایش و خلاصه‌ٰسازی و منتشر کرده‌اند اما کاری که به‌تازگی انجام شده، متفاوت است. بیشتر به این سبب که دکتر محمدرضا توکلی صابری همان مسیر ناصر خسرو را پس از هزار سال دوباره پیموده و البته با وسایل مدرن امروزی و در کتابی با عنوان «سفر برگذشتنی» پا جای پای ناصر خسرو گذاشته در جادۀ ابریشم و شرح آن را در کتابی آورده که به همت انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.

ویژگی‌های منحصر به فردی این نسخه را متمایز می‌کند. نخست این که منبع این چاپ یعنی نسخه لکهنو، ۲۸۸ سال قدیمی‌تر از نسخه‌ مورد استفاده شارل شفر (نسخه پاریس) است که منبع همه سفرنامه‌های موجود است.

دوم این که مصحح «سفرنامه در دست، مسیر سفر ناصر خسرو را رفته و از کشورها، شهرها، روستاها، دروازه‌ها، بازارها، مسجدها، کلیساها، آرامگاه‌ها، چشمه‌ها، آبشارها، نیل‌سنج‌ها، دژها و قلعه‌ها، مزارها و گورستان‌هایی که در سفرنامه سخنی دربارۀ آنها آمده بازدید کرده، محل بعضی از شهرها و روستاها را که نام‌شان عوض شده یا به اشتباه آنها را نابودشده می‌دانستند، یافته و بعضی عبارات و مجهولات متن سفرنامه را در مورد موقعیت شهرها، مکان‌ها و رویدادها روشن کرده است.» کاری سترگ که از عهدۀ هر کسی برنمی‌آید.

سوم این که دکتر توکلی صابری به‌ جز تصحیح متن اصلی، مقدمه مفصلی درباره‌ زندگی، تفکر و آثار ناصر خسرو برای این کتاب نوشته و آنها را بر اساس موضوع دسته‌بندی کرده است.

چهارم این که هر جا واژه‌ای یا عبارتی سخت‌خوان بوده، آن را علامت گذاری کرده و معنی یا توضیحات لازم را علاوه بر واژه‌نامه در پاورقی هم آورده است.

و ویژگی پنجم هم مصور بودن کتاب است.

(جالب است بدانید دکتر صابری توکلی دانش‌آموختۀ دانشکدۀ داروسازی دانشگاه تهران است و از دانشگاه دمونفورت انگلستان در شیمی پزشکی هم دکتری گرفت و دانش‌آموختۀ ادبیات نیست اما دل‌بستگی او به ادبیات چنان است که آثار ادبی و فلسفی را ترجمه کرده و با یک ناشر معتبر در آمریکا همکاری داشته و از همان جا هم بازنشسته شده است.)

۴. اهمیت دیگر سفرنامۀ ناصر خسرو در دقت و صحت اطلاعاتی است که ارائه داده است و همین موجب احترام بیشتر به اوست. در قدیم می‌گفتند: «جهان‌دیده بسیار گوید دروغ» چون در نقل خاطرات اغراق می‌کردند و بیم رسوایی نداشتند؛ چرا که بعید بود دیگری به همان سفر برود. دکتر صابری اما می‌گوید مسافت‌ها را دوباره بررسی کرده و دیده عینا همان است.

با این همه در این روزگار از ناصر خسرو چه می‌دانیم و ناصر خسرو ما را یاد چه می‌اندازد؟ در وهلۀ نخست: خیابان ناصر خسرو و قاچاق دارو!

حالا باز خوب است که بین حکیم‌بودن او و دارو تناسبی می‌توان یافت وگرنه سال‌ها ملاصدرا یادآور سازمان گوشت بود (استقرار در این خیابان) و جلال آل‌ احمد هم شهرت داشت و دارد به خاطر میدان میوه و تره‌بار قزل‌قلعه!

ناصر خسرو برای رهانیدن ایران از سلطۀ خلافت، آیین فاطمیان را رواج داد و «جامع‌الحکمتین» را به همین انگیزه نوشت و تا قرن‌ها اثر تبلیغ او بر جای بود تا صفویان، خودِ ایران را کانون تشیع کردند.

ناصر خسرو البته در مصر نماند و به ایران آن روزگار بازگشت و به نسبت متوسط سن آن دوران و این دوران نیز بلند زیست: ۸۴ سال.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha