دولت محافظهکار
سیاست و حکومت محافظهکارانه بر حسب شرایط تاریخی اشکال و معانی مختلفی داشته است. مفهوم کلاسیک آن را باید در ساختار دولتی جست که پس از زوال دولتهای مطلقه در اروپا بر پایه قدرت طبقات بالایی زمیندار و تاجرپیشه پیدا شد. سیاست و حکومت محافظهکارانه بر قداست مالکیت خصوصی، خانواده، سنت و مذهب تاکید گذاشته است.
در محافظهکاری اولیه مالکیت ارضی مبنای سیاست و حکومت را تشکیل میداد، اما در عصر سرمایهداری، محافظهکاران بر حمایت مالکیت صنعتی و مالی تکیه داشتهاند. نمونه کلاسیک دولت محافظهکار در غرب، دولت حزب توری(محافظکار) در انگلستان در قرنهای هجدهم و نوزدهم بود. در فرانسه پس از انقلاب کبیر، گرایش به محافظهکاری در سیاست در واکنشی شدید نسبت به اندیشه انقلاب و ترقی و عقلگرایی شکل گرفت.
در اروپا پادشاهانی که تحت تاثیر گرایش محافظهکاری در سیاست کشورهای خود بودند، بر خلاف پادشاهان عصر دولت مطلقه و نوساز، از هرگونه اصلاح و ابداع اجتماعی سرباز میزدند. مثلاً جرج سوم، پادشاه دولت محافظهکار، میگفت: "در عهد من هیچ گونه ابداعی صورت نخواهد گرفت." از فرانسوای اول، امپراطور اتریش، نقل شده است: "حکومت کنید اما چیزی را تغییر ندهید."
حکومت مترنیخ از نمونههای کلاسیک حکومت محافظهکاری بود که با هرگونه تحول و نوسازی مخالفت میورزید. نظامهای سیاسی محافظهکار در قرن نوزدهم اصولا مبتنی بر قدرت طبقات اشراف زمیندار بود. اما با رشد تجارت و صنعت و افول زمینداری، پایههای اقتصادی و اجتماعی رژیمهای محافظهکار سست شد. به علاوه گسترش لیبرالیسم فکری در بین روشنفکران عامل مهم دیگری در تضعیف حکومتهای محافظهکار در همه جا بوده است.
دولت لیبرال
لیبرالیسم به معنایی که در مورد احزاب و رژیمهای سیاسی به کار میرود، به مفهوم واگذاری حداکثر ممکن امور اقتصادی و اجتماعی به بخش خصوصی است. دولتهای لیبرال معمولا در نتیجه بحران دولتهای محافظکار پیدا شدهاند و بر تجارت و صنعت (به جای زمینداری) و لیبرالیسم فکری روشنفکران (به جای سنتگرایی) استوار بودهاند. معنا و شکل دولت لیبرال هم بر حسب شرایط تاریخی و محلی متفاوت بوده است.
تحول در ساخت اقتصادی و اجتماعی، افول اشراف زمیندار، گسترش طبقات متوسط تجاری و صنعتی و نوسازی فکری و فرهنگی زمینه ظهور رژیمهای لیبرال در اروپا را فراهم آورد. در انگلستان اصلاحات سال ۱۸۳۲ و اعطاء حقوق انتخاباتی به طبقه صنعتگر، سرآغاز شکلگیری دولت لیبرال به مفهوم خاص آن بود. رژیمهای لیبرال در اوایل قرن نوزدهم مبتنی بر اصل عدم دخالت دولت در فرایندهای تولیدی و اقتصادی و اعطاء حق رای (اغلب مقید به قید مالکیت) بودند. به تعبیر دیگر دولت لیبرال همان دولت سرمایهداری آزاد بوده است.
دولت لیبرال در قرن نوزدهم در مقایسه با دولتهای فئودالی، مطلقه و اشرافی گذشته، دولتی پیشرو محسوب میشد. در عصر دولت لیبرال، مالکیت ارضی خصلتی سرمایهدارانه پیدا کرد و محدودیتهای سیاسی بر تجارت داخلی و خارجی ملغی شد. ویژگی اصلی دولت لیبرال، عدم مداخله در اقتصاد، نظام سرمایهداری رقابتی و آزاد، سلطه طبقات تجاری و صنعتی بر دستگاه حکومت، محدودیت مشارکت سیاسی و به ویژه محدودیت حق رای به مردان و صاحبان ملک و مال بود.
با تحول نظام سرمایهداری به سوی انحصار چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی و با گسترش مداخلات دولت و پیدایش جنبشهای طبقات اجتماعی پایین برای کسب حق رای و مشارکت، دولت لیبرال به مفهوم کلاسیک رو به زوال رفت و زمینه برای ظهور رژیمهای دموکراسی فراهم شد.
دولت نئولیبرال
نئولیبرالیسم، نگرش محافظهکارانه جدیدی است که با رجوع به نظام بازار آزاد به مخالفت با ساختار دولت رفاهی برخاسته است. لیبرالهای جدید نظریه کینز و نقش دولت به عنوان عامل تنظیم اقتصاد سرمایهداری را مورد تردید قرار دادهاند و بار دیگر برای امتیاز نظام رقابت آزاد تاکید گذاشتهاند.
از اواخر دهه ۱۹۷۰ در کشورهایی مثل انگلستان، آمریکا، آلمان، فرانسه و استرالیا، دولتها به خصوصیسازی اقتصادی روی آوردند و سیاستهای دولت رفاهی را به تدریج کنار گذاشتند. این تحول در واکنش به بحران رکودی صورت گرفت که از اواسط دهه ۱۹۷۰ به تدریج اقتصاد غرب را در برگرفت. کاهش هزینههای عمومی راهحل نئولیبرالیسم برای بحران اقتصاد سرمایهداری بوده است. بدین سان نئولیبرالیسم کوششی است برای بازگشت به شرایط پیش از پیدایش دولت رفاهی و از همین رو موجب گسترش قدرت بخش خصوصی شده است.
منبع: کتاب آموزش دانش سیاسی-دکتر حسین بشیریه
انتهای پیام
نظرات