به گزارش ایسنا، اگر سرطان خون او را در ۱۸ تیرماه سال ۱۳۸۴ به کوچی ابدی وادار نمیکرد، حالا در پنجم خردادماه ۱۴۰۰، ۹۱ساله میشد؛ کریم امامی را با ترجمههایش و نیز فعالیت در حوزه فرهنگنویسی، ویراستاری، نقد ادبی و کتاب و نشر به ویژه در انتشارات فرانکلین سابق و علمی و فرهنگی امروز میشناسیم.
هرچند هنوز هم آوازه ترجمه «گتسبی بزرگ» و «شرلوک هولمز» او بلند است اما از دیگر آثارش در این حوزه میتوان به «ایرانیان در میان انگلیسیها»، «انسان و فضا»، «رسوایی در کشور بوهم و پنج داستان دیگر» و ... اشاره کرد.
«فرهنگ معاصر کیمیا فارسی»، «از پست و بلند ترجمه: هفت مقاله»، «کتاب امروز: چند گفتار در زمینه تالیف و ترجمه و نشر» و ... نیز از آثار تالیفی امامی هستند.
نگاهی به برخی آثار و گفتوگوهای کریم امامی نشان از دیدگاه خاص او در حوزه ترجمه دارد؛ او معتقد بود برخی آثار ترجمهپذیرند و بعضی ترجمهناپذیر؛ امامی دقت بیش از حد در ترجمه را موجب نامفهومی اثر میدانست و میگفت که این عیب حتی در برخی آثار معروف هم دیده میشود؛ این مترجم برای آوردن تمثیلی از ترجمه موفق به سراغ آثار ابوالحسن نجفی میرفت و نجفی را مترجمی دقیق و پروسواس اما در عین حال متوجه کیفیت نثر خود میدانست.
در ادامه برخی از دیدگاههای این مترجم فقید را میخوانیم:
مترجم بیچاره!
کریم امامی در نوشتاری با عنوان «ترجمهناپذیرها و ترجمهپذیرها و راه آینده» (مجله کلک، آبان ۱۳۶۹، شماره ۸) مینویسد: «چرا بعضی متون ترجمهپذیرند و بعضی ترجمهناپذیر؟ مثلا: «فغان کین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب…» مشکل در این است که اولا با تعدادی واژه سروکار داریم که معانی امروزی آنها ممکن است همان معانی زمان حافظ نباشد، و برای درک معنی دقیق آنها لازم است به فرهنگهای تخصصی مراجعه کنیم و تازه چندان هم مطمئن نباشیم که دستپر برمیگردیم. برای مثال… «شوخ» را به کدام معنی بگیریم؟ ۱- فضول و بیحیا، بیشرم، گستاخ؟ ۲- شاد، خوشحال، خرم، زندهدل؟ ۳- دزد، راهزن؟ ۴- خوشگل و زیبا؟ شاید یکی از رموز جاودانگی شعر حافظ در همین پرده ابهامی باشد که پس از ششصد سال، کلام او را چون حریر نازکی میپوشاند… و موسیقی کلام حافظ را در این میان فراموش نکنیم. حالا مترجم بیچاره چطور این شعر را برگرداند که هم دقت داشته باشد، هم پیشپا افتاده نشود، هم ابهام آن باقی بماند، و هم موسیقی کلام آن بازسازی شود؟ غیرممکن است! ترجمهناپذیری یعنی همین.»
او در همین مقاله در خصوص آثار ترجمهپذیر نیز بیان میکند: «ترجمهناپذیرها را رها کنیم و به سراغ ترجمهپذیرترها برگردیم که تعدادشان هم خوشبختانه کم نیست. برای ترجمه کلاسیکها، آن آثار ماندنیتر ادبیات جهان، چه باید کرد؟ ترجمه دقیق یا ترجمه آزاد یا ترجمه بینابین؟ شرط موفقیت در درجه اول حفظ کیفیت یا کیفیاتی است که به آن اثر در زبان اصلی ارزش پایدار بخشیدهاند. در ترجمه اثر، ارزش اصلی اثر را باید حفظ کنیم، اگر هم به قیمت فدا کردن برخی کیفیتهای فرعی باشد. و اگر رمان ترجمه میکنیم حتما یکی از کیفیتهای اصلی، خواندنی بودن اثر است. نثر ما به خاطر دقت بیش از حد نباید دشوار و نامفهوم از آب درآید. و این عیبی است که متاسفانه در ترجمه برخی آثار معروف مشاهده میکنیم. افزودن توضیحات مترجم در حاشیه کتاب مفید است ولی آن را خواندنیتر نمیسازد. کدام خوانندهای که ناچار است هر جمله را دو بار یا سه بار بخواند تا چیزکی از کتاب سر دربیاورد تا آخرین صفحه پیش خواهد رفت؟
یکی از موفقترین ترجمهها در سالهای اخیر رمان چهارجلدی «خانواده تیبو» اثر روژه مارتن دوگار است که به دست آقای ابوالحسن نجفی از فرانسه به فارسی برگردانده شده. هر کس از آشنایان من کتاب را خوانده از تجربه خود لذت برده است، و این تنها به خاطر خواص اصل رمان نیست. استاد نجفی مترجمی است دقیق و پروسواس که در عین حال به کیفیت نثر خود بیاندازه توجه دارد و حاضر نیست روانی و شیوایی کلام را که به محک کهنترین و صحیحترین الگوهای فارسینویسی میسنجد به بهانه «حفظ امانت» فدا کند. در حقیقت جهشی که فن ترجمه در سالهای اخیر در ایران کرده این است که پس از یک دوره ترجمه دقیق کورکورانه به مرحلهای رسیدهایم که کیفیت نثر مترجم به اندازه دقت و وسواس او اهمیت پیدا کرده است. حالا دیگر از مترجمان قابل خود توقع داریم کتاب را در قالب نثری به زلالی آب چشم یا چشمه به ما تحویل دهند.»
بهتر بود میپرسیدید «چرا مهجور ماندهاند؟»
کریم امامی در پاسخ به این پرسش که «چرا آثار نویسندگان و شاعران معاصر ما به انگلیسی - و یا زبانهای دیگر - اینقدر کم ترجمه میشود؟» (زندهرود زمستان ۱۳۷۹ شماره ۱۷) میگوید: «اتفاقا تعداد آثاری که در سی چهل سال اخیر، حداقل به انگلیسی، ترجمه شده به هیچ وجه کم نیست، و کتابشناسی چنین ترجمههایی به دهها صفحه میرسد. برای نمونه بیشتر آثار داستانی صادق هدایت و از جمله «بوف کور» به انگلیسی برگردانده شده است. از صادق چوبک هم علاوهبر «تنگسیر» بسیاری از داستانهای کوتاه او ترجمه شده است. آل احمد خوشبختتر است، چون علاوهبر داستانهای کوتاه و بلند او، بعضی از مقالات و رسالههای او هم ترجمه شده است، از جمله «غربزدگی» (اقلا سه ترجمه) و خسی در میقات. از سیمین خانم هم علاوهبر تعدادی از داستانهای کوتاه، «سووشون» دو بار به انگلیسی برگردانده شده است. نویسندگان دیگر هم مثل جمالزاده، بزرگ علوی، ابراهیم گلستان، جمال میرصادقی، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی، محمود دولتآبادی، هوشنگ گلشیری، نادر ابراهیمی، گلی ترقی، ایرج پزشکزاد، اسماعیل فصیح، محسن مخملباف، جعفر مدرسصادقی و جمعی دیگر هر کدام یک یا چند اثر ترجمهشده به زبان انگلیسی دارند. و به بعضی از نویسندگان نسل جوان، و از آن میان مخصوصا به خانمها نیز توجه شده است.
و در مقوله شعر هم وضع به هیچ وجه بد نیست. نیما و شاملو ترجمه شدهاند. کتاب «تولدی دیگر» فروغ اقلا سه بار به انگلیسی برگردانده شده و خود شعر «تولدی دیگر» او اقلا ده بار، اگر نه بیشتر. سهراب سپهری هم زیاد به انگلیسی ترجمه شده است. و حتی کسانی چون پروین اعتصامی هم بینصیب نماندهاند. یکی از جدیدترین کتابهای شعری که دیدم به انگلیسی برگردانده شده، مجموعهای از غزلهای خانم سیمین بهبهانی است.
شاید بهتر بود شما میپرسیدید چرا آثار ترجمهشده نویسندگان ایرانی در بازار کتاب کشورهای انگلیسیزبان مهجور ماندهاند؟ که این سوال جوابش به هیچوجه آسان نیست و به کیفیت آثار و کیفیت ترجمهها و توانایی ناشرانی که این آثار را منتشر ساختهاند مربوط میشود. و البته جو سیاسی موجود در کشورهای غربی هم - جز در دو سه سال اخیر - مشوق معرفی و ترویج آثار ایرانی نبوده است.»
دعا کنیم خداوند ما را از این لغزشها محفوظ بدارد
امامی مثالی مشهور نیز از دستهگل مترجم دارد که آن را در «از پست و بلند ترجمه» چنین عنوان میکند: «در ترجمه داستانی به فارسی، شخصی پیش خیاط میرود تا شلواری سفارش دهد. چهار روز بعد که مراجعه میکند، خیاط میگوید: چقدر متاسفم، حاضر نیست. «من یه آش با صندلی پختم»! درست خواندهاید، غلط چاپی نیست. دستهگل مترجم است. در موعد دوم، باز شلوار حاضر نیست؛ خیاط میگوید: «من از چوب دوشاخه خورشت قیمه درست کردم»! و بار سوم، عذر خیاط این است که «من مگسها را مهمون کرده بودم»!
مترجم چند واژه کلیدی را بد فهمیده و فقط به نخستین معنی آنها توجه کردهاست: seat در اینجا «نشیمنگاه شلوار» است، نه «صندلی»؛ crutch / crotch «خشتک» شلوار است، نه «چوب دوشاخه»، و fly «مگس» نیست، بلکه قسمت جلو شلوار است که با زیپ یا دکمه بسته میشود. دعا کنیم که خداوند هنگام ترجمه ما را از چنین لغزشهایی محفوظ بدارد!»
انتهای پیام
نظرات