به گزارش ایسنا، اواخر دهه ۸۰ با داربیهای کم گل و بدون برنده در تهران معروف شد و همین نتایج، هوادران دو تیم را از رفتن به ورزشگاهها منصرف کرده بود. با آمدن مظلومی به استقلال و مربیانی مانند علی دایی، حمید استیلی و مصطفی دنیزلی به پرسپولیس، این سبک از بازیهای کم موقعیت و کم گل به پایان رسید اما باز هم دوران سختی برای هوادران پرسپولیس بود. چهار پیروزی متوالی استقلال با پرویز مظلومی مقابل پرسپولیس که در آن سالها کم فروغ بود، البته منهای داربی جام شهدا که میان این چهار داربی قرار داشت، موجی از نارضایتی را میان هواداران پرسپولیس به وجود آورده بود.
از آن جایی که هر شب تیرهای، صبحی روشن در پی دارد، سپیده دم سرخها هم فرا رسید و نوبت داربی ۷۴ شد؛ جایی که پرسپولیس آشفته مصطفی دنیزلی به استقلال صدرنشین رسید. مطابق انتظار، استقلال بازی را هجومی آغاز کرد و تا دقیقه ۸۰ دو گل از پرسپولیس پیش بود و مرحوم مهرداد اولادی هم با گرفتن کارت قرمز از بازی اخراج شده بود. در یک طرف هواداران پرسپولیس اشک میریختند و از ورزشگاه خارج میشدند و در سوی مقابل آبیها در سرمای آزادی، جشن گرفته بودند و به فکر شعار جدیدشان بودند.
بازی اما این طور تمام نشد و ورق برگشت. با آمدن ایمون زاید و مهدی مهدویکیا، پرسپولیس ۱۰ نفره در ۱۰ دقیقه سه گل زد تا سرخپوشانی که ورزشگاه را ترک کرده بودند بعدها از این کارشان حسابی پشیمان شوند. این نتیجه مانند یک معجزه بود یک خوشحالترین هواداران ایرانی را در آن شب به یاد ماندنی، با لباسهای قرمز به خیابانها کشاند.
حسین هوشیار یکی از بازیکنانی است که در آن بازی حضور داشت؛ دروازهبان ناشناسی که از بازی شهرداری یاسوج و استقلال در جام حذفی چهره شد و به دروازه پرسپولیس رسید. دست تقدیر خیلی زود او را مقابل تیمی قرار داد که از بازی با آن هراس داشت. دروازهبان مشهدی پرسپولیس که به خاطر بازیهای درخشان شهرداری یاسوج در جام حذفی معروف شده بود، در دومین بازی خود که به جای معمارزاده درون دروازه قرار میگرفت، بزرگترین بازی و پیروزی عمر خود را تجربه کرد. دو گل خورد اما در مواقعی هم توپها را گرفت تا زاید وارد زمین شود و ورق را برگرداند.
بعد از گذشت شش سال از آن بازی خاطره انگیز، حسین هوشیار از شش ماهی میگوید که در پرسپولیس حضور داشت و بهترین و بدترین روزها را تجربه کرد. در ادامه صحبتهای حسین هوشیار را میخوانید:
خیلی راحتتر از آن چیزی که فکر میکنید همه کاسه کوزهها سر من شکست. بعد از آن اتفاق میگفتند حسین هوشیار شبها به مهمانی میرود و شب زندهداری میکند. من اصلا در تهران به یک مهمانی هم نرفته بودم. خانواده و فرزندانم همراه بودند و با هیچ کسی رفت و آمد نداشتم. در تهران هم که فامیل و آشنایی نداشتم. هر چه انگ بود به من چسباندند.
** شروع معروف شدنم در جام حذفی بود
شروع معروف شدن من از بازیهای جام حذفی بود. به همراه شهرداری یاسوج تراکتورسازی و فولاد را شکست دادیم و در مرحله یک چهارم نهایی به استقلال خوردیم. آن موقع حرف و حدیثهای زیادی بود. باشگاه با مربی تیم اختلافنظر داشت، در نتیجه چند روز مانده به بازی، تیم ما به حاشیه رفت. در آن مقطع عباس چمنیان، سرمربی فعلی تیم ملی فوتبال نوجوانان، سرمربی شهرداری بود. چمنیان آن موقع میگفت که تیم باید تقویت شود اما با او همکاری نکردند و در نتیجه تصمیم گرفت در بازی با استقلال تیم را هدایت نکند.
** تا دقیقه ۷۰ هیچ موقعیتی روی دروازه استقلال نداشتیم
برای بازی با استقلال ترکیب تیم نسبت به بازی با تراکتورسازی و فولاد شش تغییر داشت. در طول بازی شاهد بازی یک طرفهای بودیم و تا دقیقه ۷۰ نتوانستیم یک توپ هم به سمت دروازه استقلال ببریم. بازی بدون گل پیش میرفت که حنیف عمرانزاده تک گل استقلال را زد و ما از مسابقات حذف شدیم و استقلال هم در ادامه به نیمهنهایی و فینال رفت و در فینال شاهین بوشهر را شکست داد و قهرمان شد.
** بلافاصله بعد از بازی، نماینده پرسپولیس زنگ زد
بعد از بازی از همتیمیها خداحافظی کردم و چون به نیم فصل رسیده بودیم تمرینات یک هفتهای تعطیل بود. به هتل رفتیم و من آماده عزیمت به مشهد بودم که رضا ریاضتی از باشگاه پرسپولیس به من زنگ زد. نمیدانم آن موقع چه سمتی داشت اما از طرف رویانیان با من تماس گرفته بود. او گفت که میخواهند برای پیوستن به پرسپولیس با من مذاکره کنند.
** از استقلال هم پیشنهاد داشتم
قبل از پیوستن به پرسپولیس با دنیزلی صحبت نکردم اما گفتند که او نظر مثبتی روی من دارد. در آن مقطع علیرضا حقیقی در آستانه رفتن به روبین کازان روسیه بود و آنها به دنبال گرفتن دروازهبان جدیدی بودند. من از استقلال، فولاد و نفت آبادان پیشنهاد داشتم و حتی با نفت به توافقات اولیه هم رسیده بودم. قرار بر این بود که بعد از بازی با استقلال به نفت آبادان بروم.
اگر میباختیم چوبله پوبله میشدیم. داربی را هم به میدان رفتم و آن اتفاقات افتاد و به پیروزی رسیدیم.
** قراردادم در پرسپولیس ۱۰ میلیون تومان بیشتر از شهرداری بود
قرارداد من با پرسپولیس فقط ۱۰ میلیون بیشتر از قراردادم با شهرداری یاسوج بود چرا که عمده مبلغ قرارداد صرف گرفتن رضایتنامه از شهرداری یاسوج شد. همان موقع به من گفتند که من گلر دوم تیم هستم و شاید تا پایان فصل به من بازی هم نرسد اما قراردادم سه ساله خواهد بود. خود من هم برای سال دوم و سوم تمرکز کرده بودم و از این پیشنهاد استقبال کردم. تواناییهای خودم را میدانستم و این طور برنامهریزی کرده بودم که سال اول با شرایط تیم آشنا میشوم و سال دوم و سوم به ترکیب تیم میرسم ولی من با کسی رابطه نداشتم و کسی از من حمایت نمیکرد.
** شرایط پرسپولیس گل و بلبل نبود و چهار داربی باخته بودند
آن موقع شرایط پرسپولیس گل و بلبل نبود. چهار تا داربی را باخته بودند. با خودم گفتم هیچ انتظاری از من ندارند. نهایتا اگر دروازهبان مصدوم یا محروم شد من را درون دروازه میگذارند و میتوانم جایگاهی به دست بیاورم. از طرفی فکر میکردم پرسپولیس تیم با ساختاری است و برای پیوستن به این تیم شش نفر با من صحبت کردند. این برداشت من از پرسپولیس بود.
وقتی سوت پایان بازی استقلال وشهرداری یاسوج زده شد خوشحالترین بازیکن داخل زمین من بودم و با خودم گفتم حالا حالاها با استقلال بازی نمیکنم اما به یک ماه و نیم نرسیده بود که دوباره همان لحظه برای من شکل گرفت و من استرس بسیار زیادی برای بازی با استقلال داشتم.
** از من انتظار دروازهبانی را داشتند که ۱۰ سال برای پرسپولیس بازی کرده بود
وقتی آمدم پرسپولیس دیدم همه از من انتظار دروازهبانی را دارند که ۱۰ سال در پرسپولیس حضور داشته و بسیار باتجربه است. در شش بازی نخست نیمکتنشین بودم که پرسپولیس ۴ بر یک به نفت آبادان باخت. فونیکهسی در آن بازی به میثاق معمارزاده سه گل زد و پیش از آن هم به ملوان، نفت و تراکتور باخته بودیم.
** اگر به استقلال میباختیم چوبله پوبله میشدیم
بالاخره در بازی با ذوبآهن به میدان رفتم و بازی صفر بر صفر شد و به داربی رسیدیم. این در شرایطی بود که اگر میباختیم چوبله و پوبله میشدیم. داربی را هم به میدان رفتم و آن اتفاقات افتاد و به پیروزی رسیدیم. بعد از داربی به مصاف فجرسپاسی رفتیم و با سه گل باختیم. من فقط روی گل اول اشتباه کردم اما در دو مورد بعد تقصیر من نبود. چنان به من تاختند که انگار ۱۵ سال است در پرسپولیس بازی میکنم و باید جواب همه هواداران را بدهم. من فقط نیم فصل به این تیم آمده بودم و نیاز داشتم با پرسپولیس آشنا بشوم. مگر جز این بود که من از اول تا آخر فوتبالم در ایران تعلیم دیده بودم و مربیانم مربیان ایرانی بودند؟ آن موقع مشکل پرسپولیس یک یا دو نفر نبود. اگر نگاه کنید میبینید از بازیکنان پرسپولیس در سالهای ۹۰، ۹۱، ۹۲، ۹۳ و ۹۴ هیچ بازیکنی باقی نمانده است و همه را بیرون ریختند.
** مقصر باختهای پرسپولیس نبودم اما من را میدیدند
مشکل تیم من نبودم، پیشکسوتان پرسپولیس، رسانهها و هواداران فقط من را میدیدند، چکار باید میکردم. مشکل خط دفاعی یا هافبک نبود بلکه مشکل این بود که تیم به حاشیه رفته بود. بعد از آن بازی دوباره نیمکتنشین شدم و پنج هفته بیرون بودم تا به بازی با داماش رسیدیم. آن بازی را دو بر یک باختیم تا آنقدر داور را فحش دادند تا در دقیقه ۸۸ گفت من دیگر قضاوت نمیکنم. بعد از آن به مصاف سپاهان رفتیم و با هفت محروم در یک بازی فوقالعاده یک بر یک کردیم.
** بدون حمایت کسی به پرسپولیس آمدم و به من بازی نرسید
در بازی بعد به مصاف سایپا رفتیم و در دقیقه ۲۰ بازیکنانمان اخراج شد. کریم انصاریفرد آن موقع آمادگی کامل را داشت و دو گل به ما زد. بازی ۲ بر ۲ پیش میرفت که گل سوم را هم سایپا زد و دیگر به من فرصت بازی ندادند. تیم کاملا به حاشیه رفته بود اما دلیل بازی نکردن من این بود که کسی از من حمایت نمیکرد و من بدون حمایت به پرسپولیس آمده بودم.
** در آسیا سه بازی نیمکت نشین بودم
بعد از بازی با سایپا به تبریز رفتیم و با تراکتورسازی بازی کردیم که من روی نیمکت بودم و ۴ بر یک باختیم. در بازی با راهآهن با تیم علی دایی تا دقیقه ۲۰ یک بر صفر جلو بودیم که انگشت دست من شکست و میثاق معمارزاده به جای من وارد زمین شد. زاید در آن بازی هتتریک کرد اما ۴ بر ۳ باختیم. بازی بعد با فولاد را هم یک بر صفر بردیم. در بازیهای لیگ قهرمانان آسیا در سه بازی نیمکتنشین بودم و در همه بازیها آسمیر آودوکیچ به میدان رفت و به من و میثاق معمارزاده بازی نرسید.
** مشکل از من بودم که در پرسپولیس لابی نداشتم
فکر میکنم آن موقع مشکل از خودم بود و باید در رفتارم بازنگری میکردم. من لابی نکردم و به دنبال آن نبودم که همین موضوع به من ضربه زد. مطبوعات، رسانهها و هواداران و حتی پیشکسوتان به من میتاختند و علیه من مطلب میزدند اما کسی را نداشتم که یک بار از من حمایت کند.
مشکل تیم من نبودم، پیشکسوتان پرسپولیس، رسانهها و هواداران فقط من را میدیدند، چکار باید میکردم. مشکل خط دفاعی یا هافبک نبود بلکه مشکل این بود که تیم به حاشیه رفته بود.
** بعد از جام حذفی گفتم حالاحالاها به استقلال نمیخورم اما در داربی دروازهبان تیم بودم!
در بازی استقلال و شهرداری یاسوج در جام حذفی فشار زیادی روی من بود. با مدافعان صحبت کردم و گفتم که تا الان زحمت کشیدیم و طبیعتا زورمان به استقلال نمیرسد. اگر توانستیم صفر بر صفر میکنیم وگر نه با یک گل ببازیم. آنجا از من حرفشنوی داشتند. وقتی سوت پایان بازی زده شد خوشحالترین بازیکن داخل زمین من بودم و با خودم گفتم حالا حالاها با استقلال بازی نمیکنم اما به یک ماه و نیم نرسیده بود که دوباره همان لحظه برای من شکل گرفت و من استرس بسیار زیادی برای بازی با استقلال داشتم.
** به نورمحمدی و شیری گفتم از دفاع تکان نخورید که حداقل با دو گل ببازیم نه بیشتر
دو گل از استقلال خورده بودیم و مرتب حمله میکردند. یا توپ را میگرفتم یا شوت بازیکنان استقلال به بیرون میرفت و مجددا بازی را شروع میکردم. نمیتوانستیم روی دروازه استقلال موقعیت ایجاد کنیم. دقیقه ۷۳ خدابیامرز مهرداد اولادی از بازی اخراج شد. همان موقع به رضا نورمحمدی و مجتبی شیری گفتم از دفاع تکان نخورید تا لااقل ۲ بر صفر ببازیم و بیشتر گل نخوریم. بعد از اخراج استقلال مرتبا حمله میکرد تا این که بازی را بردیم. فکر میکنم یک معجزه بود. دل خدا برای ما سوخت و توانستیم آن بازی را ببریم.
** گل اول را که زدیم گفتم باخت ۲ بر یک بهتر از ۲ بر صفر است
وقتی گل اول را زدیم با خودم گفتم باخت دو بر یک خوب است اما بعد از گل دوم دیگر به پیروزی فکر میکردیم. اعتقاد داشتیم که میتوانیم گل سوم را بزنیم. انگار به ما الهام شده بود که باید حمله کنیم و گل بزنیم. دیگر به این که ببازیم فکر نمیکردیم. این حسی بود که همه بازیکنان، مربیان و نیمکتنشینان داشتند. از زدن گل دوم تا گل سوم شش دقیقه زمان رفت و ما در دقیقه ۹۱ گل سوم را زدیم. در طول آن ۱۰ دقیقه هیچ توپی سمت دروازه من نیامد اما قبل از آن مرتبا بازیکنان استقلال حمله میکردند. فکر میکنم تعویضهای دینزلی نقش زیادی در آن بازی داشت.
آن موقع شرایط پرسپولیس گل و بلبل نبود. چهار تا داربی را باخته بودند. با خودم گفتم هیچ انتظاری از من ندارند. نهایتا اگر دروازهبان مصدوم یا محروم شد من را درون دروازه میگذارند و میتوانم جایگاهی را به دست بیاورم.
** بعد از بازی خوشحالترین بازیکنان روی زمین بودیم
بعد از بازی خوشحالترین بازیکنان روی زمین بودیم. فکر نمیکردیم که بازی را ببریم آن هم بعد از این که ۱۰ نفره شده بودیم. چند دلیل عمده برای آن خوشحالی وجود داشت که میتوان به پایان یافتن روند باختهای متوالی پرسپولیس اشاره کرد. تماشاگران ما را تا هتل رساندند و بعد از آن هم برای بازی بعد آماده شدیم.
** خیلی راحتتر از چیزی که فکر کنید، کاسه کوزهها سر من شکست
خیلی راحتتر از آن چیزی که فکر میکنید همه کاسه کوزهها سر من شکست. بعد از آن اتفاق میگفتند حسین هوشیار شبها به مهمانی میرود و شب زندهداری میکند. من اصلا در تهران به یک مهمانی هم نرفته بودم. خانواده و فرزندانم همراه بودند و با هیچ کسی رفت و آمد نداشتم. در تهران هم که فامیل و آشنایی نداشتم. هر چه انگ بود به من چسباندند.
** مشکل حاشیه نبود، عدم رفاقت بازیکنان بود
مشکل تیم ما حاشیه نبود. حاشیهها از بیرون به وجود میآمد. مشکل تیم ما رفیق نبودن بازیکنان بود. بازیکنان با هم رفیق نبودند، بازیکنان حاضر نبودند برای همدیگر تلاش کنند. من از تیمی آمده بودم که بازیکنان پشت هم بودند و در طول بازی برای هم از خودگذشتگی میکردند. شرایط پرسپولیس به گونهای بود که بازیکنان بزرگ کنار هم جمع شده بودند. در آن وضعیت مهدویکیا، کریمی یا هاشمیان مقصر نبودند چون من نمیتوانستم به آنها نزدیک شوم و آنها هم هیچ وقت حاضر نمیشدند به بازیکنی که کوچکتر از آنها است نزدیک شوند. مشکل تیم ما همین بود که بازیکنان با هم رفاقت نداشتند.
همان موقع به رضا نورمحمدی و مجتبی شیری گفتم از دفاع تکان نخورید تا لااقل دو بر صفر ببازیم و بیشتر گل نخوریم. بعد از اخراج استقلال مرتبا حمله میکرد تا اینکه بازی را بردیم. فکر میکنم یک معجزه بود. دل خدا برای ما سوخت و توانستیم آن بازی را ببریم.
** اصراری برای ماندن نداشتم اما نخواستند بمانم
فصل به پایان رسید و من با رویانیان صحبت کردم و گفتم اگر میتوانم کمک کنم در تیم میمانم وگرنه جدا میشوم. رویانیان هم گفت فعلا برو و اگر لازم شد با تو صحبت میکنیم و به تو زنگ میزنیم. هفت، هشت هفته از نقل و انتقالات گذشته بود اما پرسپولیس دروازهبانی نداشت و از بازیکنان جوانان و نوجوانان برای تمرینات استفاده میکردند تا این که من با زارع یکی از اعضای هیات مدیره صحبت کردم و او گفت که بهتر است از تیم جدا شویم. خود من هم اصراری نداشتم که در تیم بمانم.
**چون رابطه نداشتم من را کنار گذاشتند
پرسپولیسیها شهاب گردان و نیلسون کوریا را جذب کردند. من تا آخر فصل نقل و انتقالات منتظر پرسپولیس بودم. دقیقا به یاد دارم که کوریا را دو سه روز مانده به پایان نقل و انتقالات گرفتند. آن موقع مربی پرسپولیس مانوئل ژوزه بود که هزینه زیادی انجام داده بودند. در نتیجه این شد که بازیکنان خود را وارد تیم کردند و من که رابطهای نداشتم از تیم بیرون ماندم.
** دیگر کسی من را نمیخواست و به ابومسلم رفتم
بعد از تمام شدن فصل کسی دنبال من نبود. دیگر پیشنهادی نداشتم و این طور نبود که چند تیم مانند نیم فصل من را بخواهند. نتیجه این شد که اشتباه کردم و به ابومسلم رفتم که ای کاش این کار را نمیکردم. بعد از جدایی از پرسپولیس چند اشتباه داشتم که برای آینده فوتبالی من خوب نبود که لازم نمیدانم الان به آنها بپردازم. سه سال در ابومسلم بودم و بعد از آن فوتبال را کنار گذاشتم و الان در ابومسلم مربی دروازهبانها هستم. پارسال ابومسلم از لیگ دو به لیگ سه سقوط کرد.
فکر میکنم آن موقع مشکل از خودم بود و باید در رفتارم بازنگری میکردم. من لابی نکردم و به دنبال آن نبودم که همین موضوع به من ضربه زد.
** خرجی برای پرسپولیس نداشتم ولی نخواستند بمانم
اگر من را در پرسپولیس نگه میداشتند تا سه چهار سال بعد هم بازی میکردم که به قراردادشان با ما پایبند نبودند. قرارداد مالی من سنگین نبود و طبیعتا خرجی برای تیم نداشتم. اگر سقف قرارداد ۱۰۰ میلیون تومان بود من ۱۰ میلیون تومان میگرفتم. من قراردادهای سالهای بعد را بسته بودم که برای آنها هزینهای نداشت. شهاب گردان با قرارداد سنگینی به پرسپولیس آمد و نهایتا سه بازی انجام داد. همان طور که گفتم بازیکنانی را آوردند که به درد پرسپولیس نمیخورد. هیچ برنامهای برای گرفتن بازیکن نداشتند.
** اگر به سال ۹۰ برگردیم، باز هم انتخابم پرسپولیس است اما این بار لابی میکنم
اگر به سال ۹۰ برگردیم باز هم پرسپولیس را انتخاب میکنم اما این بار طرز فکر دیگری را اتخاذ میکنم. با همه لابی میکنم و دوست میشوم. اشتباه من این بود که با کسی ارتباط نگرفتم.
**دوست دارم به صورت تخصصی مربیگری کنم
الان با پیشنهاد یکی از دوستانم در تمرینات ابومسلم شرکت میکنم اما باید کلاسها را بروم و مدارک مربیگری را بگیرم. دوست دارم کارم را تخصصی در پیش بگیرم چرا که استعداد و توانایی آن را دارم. چند نفر گفتند که مدرسه فوتبال بزنیم اما دوست دارم در رده حرفهای کار کنم. الان هم مانند دوران بازیگری دوستان زیادی ندارم چرا که خیلی سخت با کسی رفیق میشوم.
در آن وضعیت مهدویکیا، کریمی یا هاشمیان مقصر نبودند چون من نمیتوانستم به آنها نزدیک شوم و آنها هم هیچ وقت حاضر نمیشدند به بازیکنی که کوچکتر از آنهاست نزدیک شوند.
در ادامه گفتوگو از هوشیار خواستیم که نظرش را درباره برخی اسامی، در یک کلمه بیان کند.
مصطفی دنیزلی: شخصیت
محمد رویانیان: لارج
مهدی مهدویکیا: آرام
علی کریمی: خاص
سعید شیرینی: فراموشکار
ایمون زاید: شانس
میثاق معمارزاده: بدشانس
وحید هاشمیان: باکلاس
هادی نوروزی: خدا بیامرزش
مهرداد اولادی: خدا بیامرزش
علیرضا نورمحمدی: آرام
احمدرضا عابدزاده: عقاب
علی پروین: بزرگ
پرسپولیس: سقف آرزوها
استقلال: شانس من
شهرداری یاسوج: نقطه اوج
عباس چمنیان: مربی
گفتوگو از خبرنگار ایسنا - مرتضی یعقوبی
انتهای پیام