قربانعلی تاری 88 ساله را می توان در صف اول پیشکسوتان فوتبال دید. طوری که او، مقیاسی برای پیشکسوت بودن یا نبودن بقیه باشد. خودش می گوید، کسی که مرا نشناسد، اصلا پیشکسوت نیست!
یکی از دو بازمانده از اولین تیم ملی رسمی فوتبال با این حال تازه می خواهد برسد به 90؛ به عادل فردوسی پور! او می گوید هر طور شده دو سال دیگر دوام می آورد تا نود سالگی اش را جشن بگیرد.
به گزارش ایسنا، شاید اگر اطلاعات فوتبالیمان در بالاترین حد هم باشد از بازیکنان قدیمی شناخت چندانی نداشته باشیم. در صورتی که نام این بازیکنان هم تاکنون در رسانه ها مطرح نشده باشد، بعید است آن ها را بشناسیم. اطلاعات زیادی در رابطه با اولین تیم ملی وجود ندارد و روایت های ضد و نقیض مختلفی هم در باره این تیم مطرح شده است. اما اگر به دنبال راوی آن هم بگردید به آدرسی می رسید که نشان گر قطعه، ردیف و شماره قبر اوست! ولی در این میان تنها راوی که تاکنون هم به ندرت در رسانه ها به بیان آنچه بر اولین تیم ملی فوتبال ایران گذشته، پرداخته است، این روزها در عین نزدیک شدن به نود سالگی، شادترین روزهای زندگی اش را سپری میکند! این شخص کسی نیست جز قربانعلی تاری که شما را با یک جستجو به عنوان "اولین دروازه بان تیم ملی" می رساند. اما هیچ اطلاعات دیگری از او به جز همین عنوان در جستجوهای طولانی بدست نمی آید.
از همین رو تصمیم گرفتیم در راستای عیادت از پیشکسوتان قدیمی ورزش و به خصوص فوتبال، به دیدن تنها بازمانده از اولین تیم ملی رسمی فوتبال ایران برویم و تاریخ فوتبال ایران را به مدت دو ساعت با او ورق بزنیم. با تاری ابتدا از روزهای ابتدایی تشکیل تیم ملی صحبت کردیم و در این میان خاطرات تعریف نشده بسیاری را هم شنیدیم.
اما به راستی چرا چنین سوژه ای که می توانست سالیان سال خوراک خوبی برای رسانه ها باشد و مدام در مراسم های تقدیر و تجلیل دیده شود، این چنین مورد غفلت واقع شده است؟ راوی داستان اولین تیم ملی پاسخ این سوال را چیزی جز غیبت و حضور نداشتن در کشور نمی داند. غیبتی که تا همین چهارسال پیش ادامه داشت. با این حال چهارسال هم زمان کمی برای شناساندن یک چهره قدیمی فوتبال به مردم نیست. ولی اتفاق های عجیبی برای قربانعلی تاری در مسیر زندگی اش افتاده که باعث شد او همچنان ناشناخته بماند.
تاری 88 ساله که در کنار محمود شکیبی 91 ساله یکی از دو بازمانده اولین تیم ملی فوتبال ایران محسوب می شود، بعد از فوت همسرش به افسردگی شدید دچار شد. وی خودش در این باره می گوید: "کارم شده بود خوردن قرص های خواب آور و خوابیدن از صبح تا شب و شب تا صبح. محاسنم به قدری بلند شده بود که به سینه ام می رسید و دیگر غذا هم نمی خوردم!"
هر کسی با شنیدن چنین شرحی از زندگی شخصی که دهه هشتاد زندگی خود را پشت سر می گذارد، پیش خود می گوید، لابد پیرمرد دیگر دوام نیاورده و چشم از جهان فرو بسته است. اما یک تماس از شماره ای ناشناس، زندگی تاری را نه تنها به حالت اولیه برگردانده، بلکه باعث شده او دیگر دلش برای خانواده خود هم تنگ نشود! این تماس از جانب کسی بود که سال ها با همسر تاری به آموزش کامپیوتر می پرداخت و رابطه نزدیکی هم با او داشت. اما این مربی کامپیوتر به یک باره در حالی که تاری به افسردگی مزمن دچار شده بود، آفتابی می شود و با برقراری ارتباط و نزدیک کردنش به خانواده خود، تاری را به زندگی بازمیگرداند.
در یکی از روزهای سرد زمستان به خانه گرم و بهاری قربانعلی تاری پیشکسوت فوتبال، سر زدیم تا حال و احوال او را در آستانه نود سالگی جویا شویم و از روزهای حضورش در اولین تیم ملی فوتبال بپرسیم. متن کامل این گفت و گو را در ادامه میخوانید:
** ابتد از خودتان بگویید... چه شد در روزهایی که فوتبال هنوز در ایران رواج پیدا نکرده بود، به این رشته وارد شدید؟
- من در سال 1304 در تهران به دنیا آمدم و تمام تحصیلاتم نیز در این شهر بوده است. زمان ما دبستان و دبیرستان به وسعت الان نبود. من به دارالفنون و دارایی رفتم. از 9 سالگی به ورزش علاقه داشتم و با کاج و توپهای کوچک بازی میکردم. به دبیرستان که رفتم گفتند بسکتبال بازی کن و من در این رشته تا تیم تهران هم رفتم، اما شاهینیها تشویقم کردند و گفتند پنجههایت قوی است و می توانی دروازهبانی کنی. سال 1325 بود که به فوتبال روی آوردم. آن موقع افرادی مثل امیر عراقی، جعفر کاشانی و همایون بهزادی بچه بودند. دکتر امیر عباس اکرامی شش، هفت تیم فوتبال با عنوانهای "شهباز" ، "پرستو" ، "چلچله" و "شاهین" تشکیل داده بود و همه آنها در زمین امجدیه بازی میکردند. من از همان ابتدا به تیم شاهین رفتم.
* از چه زمانی وارد تیم ملی شدید؟
- آن موقع تیم ملی وجود نداشت. سال 1329 تیمی از پاکستان آمد و من که دو سال بود در تیم دارایی بازی می کردم را برای دروازهبانی به تیم ملی دعوت کردند. این بازی در امجدیه برگزار شد و من آنقدر خوب بازی کردم که در تیم ملی تثبیت شدم. البته بازی ما مقابل پاکستان با عنوان تیم ملی نبود و ما با بازیکنان تهرانی به مصاف آنها رفتیم، چون هنوز تیم ملی تشکیل نشده بود.
* پس اولین تیم ملی از چه زمانی تشکیل شد؟
- سال 1329 هواپیمایی از ترکیه به ایران آمد و بازیکنان ایرانی را با خود به استانبول برد. تیمی که از تهران به استانبول رفت، واقعا تیم ملی بود. ما ابتدا یک بازی در استانبول انجام دادیم و آبروریزی هم شد و باختیم. به هر حال در روز ملی ترکیه به آنجا رفته بودیم و آنها تصمیم گرفتند که دیگر در استانبول بازی نکنیم، به همین دلیل بازی دوم در آنکارا برگزار شد. در آنکارا هم با نتیجه پر گلی باختیم، چون تیم بسیار ضعیف بود. با این حال با اطمینان میتوان گفت تیمی که در ترکیه بازی کرد اولین تیم ملی ایران بود. ما بعد از این بازی در اولین دوره مسابقات آسیایی در هند حاضر شدیم. برای این بازیها نیز "کارلوس" اسپانیایی را به همراه "آقا حسینی" برای دروازهبانی انتخاب کرده بودند، اما بعد دیدند که کارلوس تابعیت ایرانی ندارد و به سراغ من آمدند. بنابراین مسابقات هند دومین فرصتی بود که تیم ملی فوتبال ایران برای بازی پیدا کرد. در این بازیها شش تیم حضور داشتند و ما سه بازی انجام دادیم که من یک بار درون دروازه تیم ملی ایستادم. ما در این بازی دوم شدیم و هند هم اول شد.
* در جستوجوهایم دیدم که اولین بازی تیم ملی مقابل افغانستان بود. پس چه تیمی با افغانها بازی کرده بود؟
- تیمی که با افغانستان بازی کرد، تیم تهران بود. بازیکنی مثل عباسی، چلنگر، غریب و رهبری در تیم تهران بازی میکردند که همه از تهران بودند، اما تیم ملی، یعنی تیمی که از کل کشور تشکیل شود. این تیم همان طور که گفتم برای بازی با ترکیه تشکیل شد و افرادی مثل برومند، نوری فرزانه، منصور حاجیان و ... از شهرستانها آمدند. همه اینها فوت کردهاند. دکتر مسعود برومند نیز آخرین کسی بود که از دنیا رفت. او یکی از ستارههای فوتبال ایران بود که سالها کاپیتانی تیم ملی را بر عهده داشت.
* با کسی از قدیمیهای تیم ملی در ارتباط هستید؟
- کسی نمانده که بخواهم با آنها در ارتباط باشم! از اولین تیم ملی تنها من ماندهام. از نسل دوم تیم ملی نیز افرادی مثل کاشانی، بهزادی، کلانی و ذوالفقارنسب ماندهاند. بنابراین از قدیمیها افراد زیادی زنده نیستند. من زندهام و فوتبال هم بازی میکنم!
* فوتبال هم بازی میکنید؟ چطور ممکن است؟!
- بله. با اینکه 88 سالم است هنوز هم صبحها ورزش میکنم. حتی هفتهای یک روز به فوتبال میروم. دو تیم وجود دارد که همه از دکتران و مهندسان هستند و زیر نظر مهندس امیر درویش اداره میشود. اگر مشابه من کس دیگری را پیدا کردید که در این سن فوتبال بازی کند، به شما جایزه میدهم! البته فوتبال را هم مثل سابق بازی نمیکنم. دیگر پیر شدهام. هفتهای یک شب به همراه مهندس درویش که از دوستان نزدیکم است، در کنار علاقهمندان به فوتبال که عاشق استقلال هستند، به زمینی میرویم و فرصت خوبی برای سرگرمیام است. بروید و بپرسید آیا کسی از پیشکسوتان حتی 70 ساله هم که باشد فوتبال بازی میکند یا نه؟ این را هم بپرسید تنها بازمانده از اولین تیم ملی را به برنامههایتان راه میدهید؟ من که دیگر علاقهای ندارم و عاشق برنامههایشان نیستم اما این بیبرنامگی و بیبندوباری زشت است. به هر حال از ما که گذشت و مسئله برایمان تمام شده است.
* تا چه زمانی فوتبال حرفه ای را دنبال کردید؟
- من چهار سال در تیم ملی بودم و مهمترین بازی که داشتیم با ترکیه بود. سپس با پاکستان بازی کردیم. در افغانستان و شوروی هم چند بازی داشتیم. برخی تیمها هم که تیم ملی نبودند، به تهران میآمدند و با عناوین مختلف با ما بازی میکردند. اما در سال 1334 با تیم تاج به عراق سفر کردیم و من در یکی از بازیها زانویم شکست. می خواستم پایم را از زانو ببرند، اما اجازه ندادم، سپس من را به بیمارستان آبادان بردند. در آبادان هم زیر بار عمل نرفتم. حسین مبشر، رییس فدراسیون فوتبال بود. او مرا به تهران آورد و این جا به معالجه پرداختم. یادم میآید روزنامهها نوشتند تاری میتواند دوباره به فوتبال بازگردد، اما هنگامی که دوباره برای اولین بار به زمین رفتم احساس کردم جسارت قبلی را ندارم و همان جا محترمانه کنار کشیدم.
* از سالهای حضورتان در تاج بگویید.
- من سه سال در استقلال یا همان تاج سابق بودم. بین خودمان بماند یک سال هم به پرسپولیس رفتم (با خنده). بعد از آن چهار سال دبیر فدراسیون فوتبال شدم و چهار سال هم نایب رییس بودم. ضمن این که من را به عنوان اولین مفسر ورزشی تلویزیون میشناسند. اولین بار که تلویزیون ملی در سال 1334 افتتاح شد من را به عنوان مفسر ورزشی انتخاب کردند. کادر تلویزیون که امروز هزاران نفر کارمند دارد، آن موقع با سه، چهار نفر اداره میشد. من نیز باید تمام ورزشها را تفسیر میکردم، حتی کشتی. قهرمان کشتی را میآوردم و کنارم فنون را میگفت و من هم تایید میکردم (با خنده) اما بعضی از مسابقات مثل تنیس را اصلا نمی توانستم گزارش کنم. یک بار حرفی نداشتم بگویم و زمانی که بازی متوقف شده بود گفتم بله؛ این درخت ها چقدر زیباست! بعد عذرم را خواستند و پرسیدند این کار تعمدانه بود یا نه. یک مسابقه بسکتبال هم در دانشگاه تهران با یکی از تیمهای آمریکایی را گزارش کردم. حسین صدقیانی که فوتبال را به ایران آورده بود نیز در این بازی در کنارم گزارش میکرد. این را هم در پرانتز بگویم چند نفر رشتههای مختلف را به ایران آوردند. محمودپور به کشتی پر و بال داد. فریدون شریف زاده برای بسکتبال زحمت کشید و سرابی هم در امجدیه برای شنا تلاش میکرد، بگذریم. حسین صدقیانی که گفتم فوتبال را به ایران آورده بود، در روز برگزاری بازی بسکتبال روی آنتن گفت که "حضور مهمانان عزیز خیرمُقََدم عرض میکنم!" این نیز یکی از خاطرههای من در تلویزیون بود که برایم ماند.
* در بازیهای دو تیم تاج و پرسپولیس هم حضور داشتهاید؟
بله. اما من بیشتر در تاج بودم. چهار بار مقابل پرسپولیس بازی کردم و یک بار هم مقابل تاج. آن زمان بازیها بیشتر سیاسی بود. یادم میآید یک بار که در تاج بودم بر سر همین موضوعها قهر کردم. یادش بخیر. محمد و محمود بیاتی، حاتمی و کوزهچی در تاج بازی میکردند. آن موقع 10 هزار نفر در امجدیه جمعیت میآمد.
* شما فرد تحصیل کردهای هستید. آیا تحصیلات را در مکتب شاهینیها سپری کردید؟
بله، من رشته حقوق را در دانشگاه تهران خواندم و خانوادهام هم، همه تحصیل کردهاند. دو فرزندم دکترای زبان فرانسه و مهندسی دارند. چهار سال پیش همسرم را در اروپا از دست دادم و به ایران آمدم. الان هم تنها زندگی میکنم. تنهایی واقعا دشوار است. من عاشق همسرم بودم. بعد از فوتش با وجود فشار فرزندانم، او را به ایران آوردم و در بهشت زهرا دفن کردم. هفتهای یک بار هم صبح زود گل و گلاب میخرم و به سر مزارش میروم. تا دلتان بخواهد هم حال میکنم. اینجا هم در زعفرانیه خانهی بکری دارم و خودم و خدا. زندگی تنهایی سخت است اما دوستان زیادی دارم. قبل از انقلاب اسلامی، مدیرکل مالیاتهای تهران بودم و بعد از انقلاب به اروپا رفتم. سپس بعد از اینکه همسرم فوت کرد، درست چهار سال پیش به ایران آمدم. همسرم پرنده دوست داشت. چون او علاقه زیادی به پرنده داشت، یاکریمها به حیاطمان میآمدند و برای خودشان میچرخیدند. من هم بعد از فوت همسرم، رهایشان نکردم. برایشان ارزن خریدم و هر بار که میآیند، ساعاتی با آنها مشغولم. الان دیگر با هم رفیق شدهایم. هر روز ساعت 9 صبح که بیدار میشوم به دیدنم میآیند. حتی با من شوخی هم میکنند. برایشان ارزن میریزم و هر وقت سیر شدند میروند. اگر ببینم نیستند، در را باز میکنم و میگویم بیایید. آنها هم میآیند و از دستم ارزنها را میخورند.
* باشگاه شاهین در تحصیلات شما چقدر نقش داشت؟
- زمان ما تنها باشگاه شاهین در کنار "دارایی"، "ارامنه"، "دانشکده افسری" و "تهران جوان" فعالیت میکرد. اما در بین آنها تنها باشگاه شاهین بود که به تحصیلات اهمیت میداد و باشگاه دیگر تنها چیزی که برایشان مهم نبود، تحصیلات بود. اما شاهین نه تنها توجه داشت بلکه مدام وضعیت بازیکنان را چک میکرد و میگفتند کسی که درسش عالی نباشد، در شاهین جایی ندارد. حقیقتش من در دبیرستان درسخوان نبودم اما در باشگاه شاهین دو نفر به اسم مهندس حاتمی و مهندس قاضیزاده که از همکاران مهندس اکرامی بودند، مامور چک کردن وضعیت بازیکنان شده بودند. در این باشگاه دگرگونی در من به وجود آمد و من دانشجوی عالی حقوق دانشگاه تهران شدم.
* رسیدگی باشگاه شاهین از لحاظ مالی چگونه بود؟
- فقط باشگاه شاهین مقداری به عنوان ماهیانه از بازیکنان رده پایهاش پول میگرفت که مبلغ زیادی هم نبود. یعنی شما انتظار دارید سال 1320 به فوتبالیست ها پول دهند؟! اما این را بگویم که آن موقع باشگاه شاهین تیمهای پایهاش را تشکیل داده بود، در حالی که الان هم میبینید باشگاههای حرفهای ما تیم پایه ندارند. ما در امجدیه تمرین میکردیم و حتی پول حمام هم نداشتیم. یادم میآید روزی کاپیتانمان آمد و اعلام کرد حمام برای ملیپوشان آزاد است و ما کلی شاد شدیم!
* گفتید دوستان زیادی دارید. دوستان فوتبالی هم به دیدنتان میآیند؟
- بسیاری از دوستان فوتبالی ام زنده نیستند اما سه چهار نفر مثل عارف قلیزاده هستند که آنها هم پیر شدهاند و حتی نمیتوانند راه بروند. اما من رانندگی هم میکنم. همین چند ماه پیش تصادف کردم. زمانی که افسر آمد، به من گفت از هفت سال پیش تاکنون بدون گواهینامه رانندگی میکنی؟! چون رانندگی بعد از 80 سالگی قدغن است. ولی دستشان درد نکند موجباتی را فراهم کردند که بتوانم تا 90 سالگی رانندگی کنم. حتی اگر بخواهید مسابقه هم میدهم (با خنده).
* بعد از 90 سالگی هم گواهینامهتان را تمدید میکنید؟!
چرا که نه. این چه حرفی است میزنید (با خنده). نه اما شوخی کردم. دیگر بس است. بیماریهای زیادی دارم اما همهاش میگویم ولش کن. مرگ همیشه دنبالم است اما فوتبالم را میروم. میگویند پایت را عمل کن اما اینجا کسی را ندارم که به اتاق عمل بروم. چند وقت پیش نزد دکتری رفتم که گفت این دو سال را هم تحمل کن. به او گفتم این چه حرفی است میزنی یعنی من دو سال زندهام. تازه دو سال دیگر به 90 و فردوسیپور میرسم! شما کجای کارید، من شنا هم میروم. اکثر اوقات فراغتم را به پیادهروی میگذرانم. تنهایی برای خودم غذا میپزم و خرید میکنم. البته خریدهایم قلابی است اما هرچه باشد میخرم و پخش هم میکنم. هیچ کس را در ایران ندارم و رابطهام با خانواده، تنها تلفنی است.
* از مسئولان ورزش و فدراسیون فوتبال تا به حال سراغتان آمدهاند؟
- من هیچ گاه با افراد فدراسیون تماس نداشتهام و هیچ پیشنهادی هم به من ندادهاند. تنها یک بار ناصر نوآموز را در خیابان دیدم. او به من گفت بیا به عنوان کاندیدای ریاست فدراسیون نامنویسی کن. اما من که آدمی نبودم برای این کارها خودم را جلو بیندازم. آنها برای خودشان کمیته پیشکسوتان دارند که هیچ کدامشان من را نمیشناسند. اصلا پیشکسوتی که من را نشناسد پیشکسوت نیست! یک بار فقط روزنامه استقلال پیشنهاد داد تا در تحریریهاش کار کنم اما دیدم پیشنهادشان جنبه تعارف دارد. چند جلسه هم برای پیشکسوتان برگزار کردند اما من دعوت نشدم. به رویم هم نیاوردند. 200 نفر دعوت میکنند اما کدامشان پیشکسوتند؟ یکی گفته من اولین مدافعم. دیگری میگوید من اولین دروازهبانم. اگر کسی ادعایی دارد، من با این عکسها جوابش را میدهم. اولین تیم ملی از بازی با ترکیه تشکیل شد و هیچ کدام از اعضای آن زنده نیستند.
* شما با این حساب عضو کمیته پیشکسوتان فدراسیون فوتبال هم نیستید؟
- من که نمیتوانم بروم التماس کنم و بگویم من را هم به جمعتان راه دهید. یک بار با باشگاه استقلال صحبت کردم و گفتم میخواهم بازیکنانش را ببینم اما جوابی نگرفتم. به هر حال من سالها به عنوان دبیر و نایب رییس در فدراسیون فوتبال سابقه کسب کردهام و بالای پنجاه سفر خارجی به کشورهای زیادی مثل برزیل، شوروی، ژاپن و کشورهای اروپایی رفتهام. تجاربی را به دست آوردهام که کسی در ایران از آنها خبر ندارد. در این مدت یک بار فقط با فرامرز ظلی آن هم تلفنی صحبت کردم. البته او 20 سال از من کوچکتر است ولی کسی از زمان ما نمانده که بخواهم با او صحبت کنم.
* شاید به دلیل اینکه در ایران نبودهاید، کسی از حضورتان خبر ندارد.
- دقیقا همین طور است که میگویید. همین چند وقت پیش یکی از دوستانم هم میگفت نمیدانستم به ایران بازگشتهاید. ولی من با بهزادی و کاشانی با هم به سفرهای زیادی رفتهایم. اگر معرفت داشتند به سراغم میآمدند. اما نمیدانند من زندهام. این را هم نمیدانند که قبراقم و راه میروم. اگر به جلسه آنها بروم جرات صحبت کردن ندارند (با خنده). دیگر به من که نمیتوانند دروغ بگویند! تمام تاریخ فوتبال دهه اول تا پنجم فوتبال ایران را از حفظم. اما واقعیت این است که علیرغم تمام ناملایمتیها و گرفتاریها میدانم رفتنیام و دیگر چشمداشتی به لطف و محبت دوستان ندارم.
* فوتبال امروز را دنبال می کنید؟
- راستش را بخواهید چیزی در فوتبال ایران نمیبینم. به همین دلیل فقط لیگهای خارجی را نگاه میکنم. الان بیشتر از همه اسپانیا و برزیل را دوست دارم. من حتی با اوزه بیو، اسطوره فوتبال پرتغال، دیدار داشتهام و با هم عکس یادگاری داریم. الان هم به فوتبال اروپا علاقه دارم چون میخواهم فوتبال خوب ببینم. مسی را واقعا دوست دارم! او کم کم از اوج فاصله گرفته است ولی رونالدو وضع بهتری دارد. با این حال من مسی را بیشتر از همه دوست دارم. او کارهایی که رونالدو میکند را انجام نمیدهد. رونالدو جوگیر است اما مسی کارش را میکند. او خیلی آقاست!
* از بین ایرانی ها چطور؟
با اینکه فوتبال ایران را دوست ندارم اما با همه این ها علی کریمی را به دلایل عدیدهای دوست دارم! پروین هم یکی از بهترینها و ستارههای فوتبال ایران است. ضمنا او فرد بسیار متدینی بوده و به یاد دارم در برزیل که به عنوان سرپرست با تیم ملی بودم، تنها کسی بود که نمازش را میخواند. بعد از آن، تماسم با پروین کم شده و نمیدانم چه کار میکند. امیدوارم شیطنتهایش کم شده باشد.
* شما سفرهای بسیاری به کشورهای مطرح در فوتبال داشتید و با ساختار قدیم فوتبال آن ها آشنایید. اما بسیاری از کارشناسان معتقدند فوتبال امروز ما حتی به ساختار 50 سال پیش کشورهای اروپایی هم نرسیده است.
- من هم نظر این کارشناسان را تائید می کنم. ما در فوتبال امروز باشگاه نداریم. هشتاد سال پیش باشگاههایی مثل شاهین و ارامنه یا باشگاه حسین فکری وجود داشت. باشگاه تاج هم خوب بود که آن را به قیمت 30 میلیون فروختند. امروزه کیفیت در باشگاهها به هیچ عنوان وجود ندارد و همهاش زد و بند است. راستش را بگوییم؛ در انتخابات کمیتهها و فدراسیونها، زد و بند همه چیز را تعیین میکند. همه میدانند تیم ملی فوتبال ما هم شایستگی حضور در جام جهانی را نداشت. معتقدم باید دگرگونی در فوتبال ایران به وجود آید. البته الان گرفتاریها زیاد شده و دولت درگیر گرانی، تورم و... است و نباید یقه فوتبال را گرفت. به اعتقادم فوتبال تحتالشعاع بسیاری از مسائل است.
* از بین بازیکنان فعلی سبک بازی کدام شان را بیشتر می پسندید؟
- از ایرانیها نکونام و مهدی رحمتی بهترند. البته رحمتی از لحاظ اخلاقی تخطی کرد و بیخودی دعوا راه انداخت. او میخواست خودش را بالاتر از این که هست نشان دهد. نتیجهاش هم خط خوردن از تیم ملی بود. اتفاقا با او تماس گرفتم و گفتم که آقا باش. درختی که بارش بیشتر است، سر به زیرتر است. گفتم این کارها را نکن و او هم گفت اطاعت میکنم. البته من خودم را زیاد معرفی نکردم. ولی رحمتی پسر خوبی است و استعداد دارد. او مثل فرهاد مجیدی نیست. من مجیدی را از لحاظ اخلاقی تایید نمیکنم. بدتر از همه اینها علی دایی است. علی دایی که گلزن برتر جهان است، چه معنی دارد در استادیوم با داور و مربی دعوا کرده و اهانت کند. آقای دایی چرا این کارها را میکنی؟ دروغ نگویم، بازی ایرانیها را دوست ندارم چون از تماشایشان لذت نمیبرم. در کل بد بازی میکنند. ما فوتبالی نداریم که به جام جهانی برویم. آن موقع که ما بازی میکردیم کره جنوبی، ژاپن و کره شمالی رقیب ما بودند. یادم میآید که سال 1956 به عنوان خبرنگار به لندن رفتم که در آنجا کره شمالی با لقب طوفان زرد، تیم سوم شد اما الان در آسیا تیمهای عربی هم از ما جلو افتادهاند!
به گزارش ایسنا، آلبوم عکس تاری گنجینه ای است بی بدیل از تصاویری که بی شک شناسنامه فوتبال ایران بوده و می توانید تعدادی از آن ها را در ادامه مشاهده کنید. به گفته خود تاری این عکس ها را هیچ یک از بازیکنان قدیمی ندارند و وی هم به دلیل مسئولیتی که در فدراسیون فوتبال داشت، توانسته آن ها را جمع آوری کند. ما حتی به دنبال فیلم هایی هم از دوران بازیگری تاری بودیم اما او می گوید با وجود اینکه تعدادی فیلم از زمان بازی اش تهیه شده و در دو سالی هم که در ورزش تلویزیون بود، آرشیوی جمعآوری کرده، اما همهاش را نابود کردند.
همچنین فیلمی از گزیده گفت و گوی ایسنا با تاری را می توانید در ادامه ببینید:
گفت و گو و تنظیم از خبرنگار ایسنا: علی احدی
انتهای پیام