این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درخصوص جایگاه آیینها و سنتهای ایرانی در ادبیات کودک و نوجوان در سالهای اخیر اظهار کرد: آیینها به تنهایی دستمایه نوشتن نیستند؛ مثلا یک نویسنده میتواند خاطرهای از نوروز یا شب یلدای خود را بنویسد ولی آیینها بیشتر میتوانند بستر یا لوکیشن داستان باشند و داستان میتواند از این آیینها و مناسبتها استفاده کند. برای مثال فردوسی داستان را در بستر آیین روایت میکند.
او سپس با ذکر مثالی از یکی از داستانهای خود گفت: من در داستان «انار سالگشته» به اینکه عدهای اعتقاد داشتند اگر انار به سال جدید و عید برسد، هر کس حتی یک دانه از آن انار بخورد، عقرب او را در آن سال نیش نمیزند پرداختهام. در شهرهای حاشیه کویر مثل قم و کاشان که عقرب زیاد است، ترس از عقرب همیشه برای خانوادهها معضل بوده است. در داستان به این پرداختهام که کسی که دعا را به این انار میخواند نباید گناهکار باشد، این قدری استعاره دارد از اینکه ما همه گناهکاریم، مگر استثنایی وجود داشته باشد، در ادامه داستان هم بازیهایی با رنگ انار کردهام. بنابراین میتوانم بگویم که من از یک باور استفاده کردهام، اما این باور بالقوه دستمایه داستانی ندارد، مگر نویسنده از آن استفاده کند.
جهانگیریان همچنین به داستان «هامون و دریا»ی خود اشاره و بیان کرد: مثلا میگویند کسی که عاشقتر است، بیشتر از بقیه مایه میگذارد، من این را در این داستان نشان دادهام؛ هفت نوجوان عاشق یک دختر به نام «دریا» هستند، آنها باید به پیشنهاد حکیم ده از برکهای یک ماهی بیاورند تا دریا بخورد و بتواند بر بیماریاش غلبه کند. این هفت نفر راه میافتند اما یکی یکی از چیزی میترسند و برمیگردند ولی آن یکی که عاشقتر است، از مرگ نمیترسد و میرود و دریا را نجات میدهد. اینها بهرههایی بوده که من از این مثلها یا متلها یا آیینها بردهام اما مستقیما سراغ موضوعی نرفتهام. البته ما در ادبیاتمان ادبیات نوروز و ادبیات یلدا هم داریم اما اگر آنها را هم بخوانیم، میبینیم که باز هم از آیینها استفاده مکانی یا زمانی شده است.
این نویسنده افزود: نویسنده باید از آداب و رسوم در شخصیتپردازی، انتخاب مکان و زمان و هر آنچه میتواند چاشنی، بستر و بخشی از متریال کار داستان باشد، استفاده کند.
عباس جهانگیریان همچنین درخصوص ضرورت حضور آیینهای ملی در ادبیات کودک و نوجوان با اظهار نگرانی برای از بین رفتن هویت ایرانی بیان کرد: این روزها بچهها تمام بازیکنان تیم چلسی یا دیگر تیمهای معروف اروپایی را میشناسند ولی اگر از آنها در مورد عطار بپرسید چیزی نمیدانند، ممکن است نام مولانا، سعدی و فردوسی را شنیده باشند اما چیزی از آنها نمیدانند ولی اطلاعات زندگی خصوصی رونالدو را هم میدانند. چه چیز باعث این شده است؟ من فکر نمیکنم که این مسئله اتفاقی باشد.
او ادامه داد: وقتی شبکههای تلویزیونی تا نیمههای شب مسابقات دسته چندمی لیگهای فوتبال اروپا را پخش میکنند اما بزرگترین رویدادهای هنری و فرهنگی این مملکت را در حد یک زیرنویس بازتاب نمیدهند، این نشان میدهد که عدهای به اینکه فرهنگ ایرانی رواج پیدا کند، علاقهمند نیستند. علاقه به ایران و هویت و فرهنگ ایرانی دغدغه خیلی از مدیران فرهنگی ما نیست؛ با این حال نویسنده مگر چقدر میتواند با کتابهایش تاثیر بگذارد؟!
جهانگیریان با بیان اینکه بچهها دارند ایران، طبیعت و میراث فرهنگی آن را فراموش میکنند، گفت: در نامگذاری خیابانها از ۱۰۰ نامی که بر آنها میگذارند، چند نام به حفظ هویت فرهنگی و ایرانیمان کمک میکند؟ به نظرم حفظ هویت ایرانی، آیینها و فرهنگ نیازمند اراده ملی است. هیچ دلیلی ندارد که یک دفعه نام «تالار رودکی» را عوض کنند و نام رودکی را از آن بردارند؛ مگر رودکی چاقوکش، کافر یا عرقخوار بوده؟ چند سال پیش نشستی با کانون نویسندگان تاجیکستان داشتیم، من به رئیس این کانون گفتم که مشغول نوشتن زندگی رودکی هستم، او گفت «مگر شما رودکی را دوست دارید؟» گفتم رودکی بنیانگذار شعر فارسی است مگر میشود او را دوست نداشته باشیم؟! او گفت «شما اگر رودکی را دوست داشتید، اسم او را از سردر تالار برنمیداشتید».
او همچنین به تغییر نام «سینما حافظ» در اصفهان اشاره و اظهار کرد: وقتی این اسامی یکی یکی از پیشانی خیابانها و میدانها در سرتاسر ایران حذف میشود، این هویت ما را از بین میبرد.
عباس جهانگیریان در پایان گفت: اخیرا داستانی نوشتهام که سعی کردم در آن از تمام آیین ترکها در آذربایجان استفاده کنم، اما مگر به عنوان یک نویسنده چقدر میتوانم در حفظ آیینهای ملی سهم داشته باشم؟
انتهای پیام
نظرات