به گزارش ایسنا، برای چهارمین روز متوالی درست حوالی ساعت همیشگی بسته کتاب را تحویل میدهد و پس از آنکه جویای رسیدن سفارشهای روز قبل که ناگزیر شده بود به دست همسایه بدهد میشود، میپرسد: «بازم هست؟»
به گمانم شاید حق دارد، حتی اگر بنا بود نامههای پی در پی عاشقانه هم برساند ناگزیر نبود هر روز به یک نشانی بیاید!
پاسخ پرسشش چیزی نیست جز فردایی شبیه به امروز، دیروز و ...؛ «بله، یکی دیگه هم سفارش داده بودم.»
این البته تنها سرگذشت این روزهای او نیست؛ همه خریداران نمایشگاه مجازی کتاب امسال در روزهای اخیر با همین صحنه مواجهاند، یکی هفت روز پیاپی، دیگری ۱۰ روز پیاپی و ... سفارش کتابهایشان را از پستچی تحویل گرفتهاند.
از پاسخم و تکرار دوباره روزهای گذشته برای فردا در چهره پستچی تعجب پیداست؛ علت تعجبش البته انگار بیشتر از جهت تعداد بالای کتابهای سفارشدادهشدهام است، پستچی که برای کسب معاشش ناگزیر شده است هر روز روانه نشانی تکراریام شود، «ای بابا، تو هم شکمت سیره» از چشمانش فریاد میزند!
او و البته همکاران دیگرش تنها کسانی نیستند که یک راه را چندین بار در ماجرای برگزاری نمایشگاه مجازی کتاب میروند، این ماجرا مرا یاد مراجعههای متعدد خریداران به سایت نمایشگاه مجازی کتاب تهران میاندازد که باید بارها سراغش میرفتی تا بالاخره کامیاب شوی!
هرچند که دشواری این تکرار انگار سبب نشده است تا بار روی دوش کتابها بیفتد، تا جای ممکن سالماند و نو، اما پستچی از چند روز پیش که نخستین کتابم را آورد انگار هم موتورش فرسودهتر شده است و هم شاید خودش!
میگویند امکانش نبود اما حتما چارهای بود برای آنکه تجمیعی درخصوص ارسال سفارشهای نمایشگاه مجازی کتاب تهران صورت بگیرد تا موتور فرسوده پستچی آسمان شهر را آلودهتر، خودش را فرسودهتر و مصرف سوخت را بیشتر نکند و منابع دیگر بیش از این هدر نروند، همانند زمانی که از خریداران در نمایشگاه مجازی کتاب تهران در ساعتهای مختلف روز صرف شد تا سروری گرانتر و بهتر خریده نشود. هزینهای که میتوانست در اینجا به کار آید، دهها برابر صرف ترافیک اینترنت مردم و باقی قضایا شد، هزینهای که میتوانست صرف سازماندهی و تجمیع سفارشها شود، چندبرابر صرف رساندن دانه به دانه کتابها در سراسر کشور میشود؛ هزینهای که البته بنا بر اعلام برگزارکنندگان نمایشگاه، برای بستههای بالای ۵۰هزار تومان پای ناشران بوده و کمترش پای پست. البته شاید اینبار هم مردم باید کاری کنند؛ مثل وقتی که پنجره را باز کردند تا کرونا برود و سپس بستند که مازوت نیاید و خرید کتاب از نمایشگاه را به ساعتهای مختلف موکول کردند، اصلا خیلی هم کتاب از نمایشگاه نمیخریدند تا وضعیت چنین نشود؛ آمار فروش را هم خود مسئولان فکری برایش میکردند!
«خدانگهدار»
پستچی اما دوباره میآید...
انتهای پیام
نظرات