در یادداشت این شاعر که در اختیار ایسنا قرار گرفته است، میخوانیم: غزل در مفهوم دیرین و ابتدایی خود، مطابق با روایتی از یان ریپکا، در کتاب مستطاب «تاریخ ادبیات ایران»، ناظر به تغزل آغاز قصیده بوده که با ساز و آواز خوانده میشده و در مجالس بزم و طرب، که بیشتر معطوف به پادشاهان، یا امیران و وزیران و دیگر درباریان بوده، مطرّای جانهای مشتاق و دلهای آرزومند بوده است. پژوهشگران معاصر، از جمله دکتر میرجلالالدین کزازی و دکتر داریوش صبور بر آناند که این قالب در تاریخ شعر و ادب ایران از پیشینه و پشتوانهای بس کهن برخوردار است و شاید بتوان آن را یادگاری دانست از آنچه دستانزنان باستان، ذیل نامهای «سرود» یا «سرودهای خسروانی»، «چکامه»، «فهلویات» و «ترانه» میسرودهاند و به گمانِ قریب به یقین، هستههای اصلی غزل، به مفهوم دیرین را در همین نوع ادبیات باید جُست، یعنی ادبیاتِ لیریک و غنایی که بهطبع، تابعی از خواستها و نیازهای جامعهای بوده که شاعر و بهتَبَع موسیقیدان، در پی حصولِ آنها و وصول بدانها بودهاند.
آنچه بیش از همه در گزارههای مزبور به چشم میخورد، اتّکا و اتّکالِ غزل به موسیقی، آن هم از نوع همگامی با ساز و آواز بوده و این نشان میدهد که شعر و موسیقی، ارتباط و خویشاوندی دیرینهای با هم دارند و به نوعی کشف و آفرینش آنها، دستکم در آغاز از یک مسیر گذشته، گیرم بعدها هر کدام به گونهای استقلال و آزادی خود را یافتهاند و هر یک به مقصد والای خود، که همانا کشف و خلق جغرافیای اندیشه، عاطفه و خیال مخاطب بوده، نائل آمدهاند. البته این آزادی و استقلال، هرگز جدایی و هجران این دو یار دیرین را در پی نداشته و به اصطلاح هیچگاه مرافقتِ آنها به مفارقت نینجامیده است.
این سنتِ مطبوع، یعنی هماهنگی و همگامی، یا به تعبیری، همکاری موسیقی و شعر، بهویژه غزل، در تاریخ شعر و موسیقی معاصر ایران همانطور که گفته شد، از سابقهای کهن برخوردار است و خوشبختانه این «السابقون السابقون» به «اولئکالمقربون» فرخندهای از جانب هنرمندان این دو حوزه از یک طرف و مخاطبان این دو هنر از طرف دیگر پیوسته است. علاوه بر این، مصاحبت و موانست این دو یار دیرین، یعنی شعر و موسیقی، تبلور و تلألو آثارِ شایان توجهی را در پی داشته و در واقع مَحمِلی بوده برای خلق آثار درخشانی که مخاطبان جدی شعر و موسیقی را به تماشای چشماندازهای موزون و مترنم خود دعوت کند و آدمی را دمی در خلوت مطلوب و کُنج محبوب خود، به قرار و مَدارِ مُدارا برساند. همان قرار و مَدارِ مُدارایی که انگار سازی بیقرار، لسان غیب دائم در آن دمیده است:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
و خوشبختانه موسیقی و شعر، از این نظر، کمک شایانی به گردیدن اَقمار حیات در چنین منظومه و مَداری کردهاند.
دیگر اینکه بیشک وصول به مقصد کمال و اعتلا در هنر تنها از مَسیری مُیسّر است که حاصلِ جمع و تفریق آن به خشنودی و خوشوقتی مخاطب و به اصطلاح پذیرش و اقبال وی واصل شود.
اما:
از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روحپرور است
هرگز وجود حاضرِ غایب شنیدهای
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است...
«اینکه دلتنگ توام» آلبومی از غزلهای مهدی مظاهری، شاعر خوشقریحهٔ امروز است که تاکنون پنج دفتر شعر در قالبهای غزل و سپید از او به زیور طبع آراسته شده. صدای دلپذیر سالار عقیلی که پیشتر شاهد اجراهای درخشانی از او در کنسرتها و رسانههای مختلف بودهایم، دَمنشین و همنشین غزلهایی است که مظاهری محمل شور و وجدِ جانِ شیفته و شیدای خود کرده است و به اصطلاح بال و پری به پهنای آسمان این آوازِ مطبوع و رنگ و ریتم مفتون و پرشور سازهای نسیم شاملو و پیمان خازنی داده است.
مهدی مظاهری از معدود غزلسرایان مستعد و توانایی است که انتشار کتابهایش در سالهای اخیر، اتفاقهای فرخندهای را برای شعر و موسیقی امروز به همراه داشته و خاطرات دلپذیری را برای مخاطبان این دو هنر رقم زده است. انتشار آلبوم فوق به نوعی یادآور تجربههای گرانقدر و عمیقی است که ما را با آثار کمنظیر موسیقی سنتی ایران که بیشک، بدون شعر هرگز نمیتوانست به صدر چنین مصطبهای بنشیند و مست و هشیار را ساغر مِی بنوشد و بنوشاند رهنمون میشود. نامهای درخشانی نظیر علیاکبر فراهانی، غلامحسین خان، میرزا عبدالله، درویش خان، تاج اصفهانی، قمرالملوک وزیری، ابوالحسن صبا، روحالله خالقی، غلامحسین بنان، حسین تهرانی، علی تجویدی، همایون خرم محمدرضا شجریان، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده، و بسا نامهای درخشان دیگر که در سایه اشعار شاعران قدیم و جدید فارسی نظیر رودکی، فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ، بیدل، صائب و از معاصران بهار، شهریار، رهی، عماد، سایه، سیمین، منزوی، بهمنی، امینپور و دهها نام درخشان و کمنظیر دیگر رونق و رزق جانهای مشتاق و آرزومند بودهاند. هم صدای دلنواز سالار عقیلی و هم غزلهای دلپذیر مهدی مظاهری در ادامه این مقام و به اصطلاح قدر و قُرب پدید آمدهاند. با همهٔ تنوعی که در پردازش نغمات و ضربآهنگها و سازبندیهایی که به قول استاد میرعلینقی، در ساختههای خوشآهنگ نسیم شاملو و بهتَبَع، پیمان خازنی شنیده و البته دیده میشود. چطور میشود یا میتوان رنگهایی را که سنتور و سهتار و کمانچه، در خلوتِ دل، پیش چشم مخاطب مینهد ندید یا ندیده گرفت. رنگهایی را که از حنجرهٔ پیانو، ویلن، آلتو، ویلنسل، فلوت، ابوا، کلارینت و سازهای کوبهای در همنوایی صدای دلنواز عقیلی میتراود و سیمهای جان مخاطب را به ارتعاش درمیآورد. انگار چشمهای زلال که میجوشد و میجوشاند... و جاری میشود از اعماق...
از غزلهای رودکی، مولوی، سعدی، حافظ، بیدل، صائب تا همین آلبوم مبارک و مقبول، که از غزلهای شاعری جوان و خوشقریحه رنگ و بو گرفته است و ما را مهمان الحان پرحرارت و مطبوع خود میکند:
آهنگ جهانگردی سعدی به سرم نیست
چون خواجهٔ شیرازم و فکر سفرم نیست
بگذار نگاهت کنم آهوی گریزان
مگریز که سودای شکارت به سرم نیست
کوهم... همه اندوهم از این درد که در شهر
جز سایهٔ بیحوصله یار دگرم نیست
ای ساحل تنهایی من فکر خودت باش
بسپار به دریا که ز توفان حذرم نیست
ای یار... بگیر از دل سنگت خبرم را
چون آینه محو توام از خود خبرم نیست
برای مهدی مظاهری عزیز، سالار عقیلی نازنین، خانم نسیم شاملو و جناب پیمان خازنی که چنین خوان الوانی از الحان رنگارنگ و دلپذیر آراستهاند آرزوی توفیق روزافزون و دَمافزا در کشف و خلق آثاری از این دست ماندگار دارم.
انتهای پیام
نظرات