• یکشنبه / ۱۸ آبان ۱۳۹۹ / ۱۵:۰۰
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 99081811817
  • منبع : نمایندگی دانشگاه اصفهان

مدیر انتشارات فردا درگذشت

مدیر انتشارات فردا درگذشت

ایسنا/اصفهان  اسدالله شکل آبادی، مدیر نشر فردا، ناشر تخصصی حوزه نمایش و فعال اجتماعی و فرهنگی اصفهان، صبح امروز به دلیل ابتلا به کرونا دار فانی را وداع گفت.

خسرو ثقفیان، هنرمند باسابقۀ تئاتر اصفهان که از دهه شصت با مرحوم شکل آبادی همدم و همراه بوده، با اعلام این خبر به ایسنا، گفت: اسدالله شکل آبادی آن قدر اهل مطالعۀ کتاب بود که شخصیتش هم مثل کتاب شده بود؛ معروف بود به سکوت و مهربانی.

وی ادامه داد: دهه شصت، او مدیریت تولید تئاترهای مرا برعهده داشت و در کارهایی مثل اپرای دیوانگان، ماراتن مرگ و... با هم همکاری داشتیم. حوالی سال ۱۳۶۸ نشر فردا را در اصفهان راه اندازی کرد، اما آثاری که در انتشارات او چاپ می‌شد و عمدتا هم نمایشنامه‌های کلاسیک جهان بود، در سطح کشور خواهان داشت.

این هنرمند تئاتر با اشاره به علت فوت مدیر نشر فردا، اظهار کرد: آقای شکل آبادی سال گذشته عمل قلب باز انجام داده بود و بنیه قوی‌ای نداشت به همین خاطر وقتی ۱۰ روز پیش به کرونا مبتلا شد نتوانست دوام بیاورد و صبح امروز ساعت شش، دارفانی را وداع گفت و جامعۀ فرهنگی هنری اصفهان را سوگوار کرد.

ثقفیان خبر داد که پیکر مرحوم اسدالله شکل آبادی، فردا (دوشنبه_۱۹ آبان ماه) رأس ساعت ۸ صبح در قطعۀ نام آوران باغ رضوان اصفهان به خاک سپرده می شود.

خاطرۀ راه‌اندازی نشر فردا از زبان مرحوم شکل آبادی

عادل امیری، فروردین ماه سال ۱۳۹۸ با مدیر نشر فردا که «بنا بر نوشته پدربزرگش در حاشیه قرآن، ساعت شش صبح سال ۱۳۳۶ به دنیا آمده» و ساعت شش صبح امروز دنیا رفته، گفتگویی انجام داده و در روزنامه اصفهان زیبا به چاپ رسانده است که به مناسبت درگذشت این فعال فرهنگی بخشی از آن را در ادامه می‌خوانید:

می‌پرسم جوانی چطور گذشت؟ می‌گوید: «خیلی خوب! تا زمانی که در حباد بودیم؛ درس می خواندم و با همین کتاب ها مشغول بودم. هیچ وقت هم شاگرد ممتازی نشدم ولی خوره کتاب بودم!»

در سال ۵۱ و ۵۲ به همراه دوستان دبیرستان هاتف با برخی مراکز فرهنگی شهر نظیر کانون پرورشی فکری و کاخ جوانان که در همان سال ها تاسیس می‌شود، آشنا و عضو می‌شود: «دبیرستان هاتف سالن نمایش بزرگی داشت که سیکل‌دومی‌ها و بعضی مواقع بچه‌های دبیرستان ادب آنجا نمایش اجرا می‌کردند. من هم گرایش غریبی به تئاتر و مطالعه و سینما پیدا کرده بودم.»

 او سپس با مرکز فرهنگی رادیو تلویزیون ملی ایران که در بیشه حبیب بوده آشنا می‌شود: «مرکزی که پاتوق بچه‌های آوانگارد تئاتری بود.»

اسد در آن دوران دوستان بسیاری پیدا می‌کند. کسانی نظیر «روشن رامی، ابراهیم کریمی، رضا عماد، خسرو ثقفیان، حسن اکلیلی، ناصر طالبی، هوشنگ گلشیری، محمود نیکبخت، محمد کلباسی، آقا رحیم اخوت، بعدها احمد اخوت، محمد میاندار،  رضا محبی و ...»

او از سال ۵۳ یا ۵۴، تابستان ها به دلیل علاقه ای که به کتاب داشته در کتابفروشی هایی مثل تدین، ثقفی، شهسواری، چراغی ها (علی مشعل و پدر) و اقبال در خیابان سپه شاگردی می‌کرده و به عوض دستمزد از آنها «کتاب» می‌گرفته است. در همین سال با دکتر موسی اکرمی آشنا می‌شود که کتاب «شأن هستی شناختی عشق و آفرینش انسان» او که به تازگی در نشر فردا به چاپ رسیده، کتاب سال ۹۷ اصفهان شده و ممکن است به عنوان کتاب سال کشور هم انتخاب شود.

شکل آبادی می‌گوید: «دکترِ نازنین، مشوق من شدند برای کار در عالم ادبیات و هنر. جهتی که در آن سال‌ها برای ما جوان ها تعیین کردند، رفتن به سوی جامعه‌ای ایده آل بود.» این قضیه تا سال ۵۷ که از دبیرستان شرف فارغ‌التحصیل شده بود، ادامه می‌یابد.

آقای شکل آبادی به واسطه دکتر اکرمی با «کتابفروشی خیام» که توی پاساژ محمدیِ چهارباغ در طبقه سوم بوده، آشنا می‌شود. فامیل او به احتمال، اسدی یا بنی‌اسدی بوده. اولین باری هم که به سراغش می‌رود، پِی فیلمنامه‌های نایابی مثل M از فریتز لانگ، همچون یک آینه و توت‌فرنگی‌های وحشی از اینگمار برگمن، تولد یک ملت از دیوید وارد گریفیث و شَبه آزادی از بونوئل می‌گشته که هنوز هم داردشان.   

«از سال ۵۶ که زمزمه های انقلاب شروع شده بود، رژیم به کتاب هایی که در دهه ۳۰ از سوی برخی سازمان‌ها منتشر شده بود مجوز نمی‌داد. اینها به صورت مخفیانه چاپ می‌شد و عده‌ای از روشنفکران به دنبال خریدش بودند.» شکل آبادی ادامه می‌دهد: «صاحب خیام که با این کتاب ها اصلا آشنایی نداشت، من را دعوت به همکاری کرد. به او گفتم الان دورانی است که «اینها» فروش بالایی دارد.»

 همه اینها به قول او «روبه‌روی دانشگاه تهران یا در بعضی پس کوچه های انقلاب توزیع می‌شد و خریدش هم نقدی بود. می آوردم و در سطح اصفهان توزیع می‌کردم.»

بعد از مدتی به این نتیجه می‌رسند که «اگر کتاب ها را به صورت دستفروشی توی چهارباغ عرضه کنیم، خوب فروش می‌رود چون کتابفروشی ها و به خصوص خیام، آن چنان ازدحامی درش ایجاد می‌شد که نمی‌توانستیم جوابگو باشیم. پلیس‌های شاه هم مجبور شده بودند کوتاه بیایند. در تابستان ۵۷ سراسر چهارباغ عباسی را تبدیل کرده بودیم به کتابفروشی.» او فراموش نمی‌کند که «کتاب روی دکه قرار نمی‌گرفت، مثل کبوتر پرواز می‌کرد، یک چنین دورانی بود!»

در آن مقطع، اصفهان دورانی از رونق نشر را طی می‌کند که به گفته وی «حتی طلا هم از چنین رونقی برخوردار نبود! طبیعی است که آدم به فکر بیفتد تا وارد تولید کتاب شود. البته در شهریور ۵۸ به خیامِ ما و به بساطی ها حمله شد و کتاب سوزان وحشتناکی در چهارباغ به وجود آمد.» با این حال «مردم، همچنان از کتاب استقبال می‌کردند، تیراژها رسیده بود به ۲۰ هزار نسخه. یادم است هزاران جلد از کتاب هایی که بهش می‌گفتند چاپ زیر زمینی یا جلد سفید را در اصفهانِ پیش از انقلاب توزیع کردیم و بعد از ما هم عده ای دیگر اقدام کردند.» بعد مثال می‌زند: «در یک قلم بیش از هزار جلد از کتاب «اطاعت کورکورانۀ» خسرو روزبه را در اصفهان توزیع کردم.»

سال ۵۸ اما به دلایلی کتابفروشی را کنار می‌گذارد و از طرف استانداری می‌رود برای «کاشتن علف در بیابان های خور و بیابانک برای پیشگیری از پیشرفت شن. مدتی هم رفتم کارخانه شهناز در چهارباغ بالا که شرایط بسیار طاقت فرسایی بود و واقعا زجری را که کارگرها می‌کشیدند، آن سال در کارخانه متوجه شدم. دوام نیاوردم.»

«سال ۶۰ کتابفروشی ای بود در بازار سپاهان به نام نورا.» او ادامه می‌دهد: «یک روز صاحبش، مهندس فقری پیشنهاد داد که شما می‌توانید کمکی بکنید؟ گفتم می‌توانم برایتان کتاب سفارش بدهم. با پسرعمویش، ارسلان فقری رفتیم تهران و به نشرهای آشنا، از جمله نشر رواق سفارش دادیم. مغازه جان گرفت و با مهندس برای واگذاری توافقات مالی کردیم. نورا شد گل سرسبد تمام کتابفرشی های اصفهان. شمسِ آل احمد مدیر انتشارات رواق بود. این انتشاراتی توسط «جلال» پایه‌گذاری شده و هیئت امنایش هم گمانم سیمین دانشور، پرویز داریوش، خلیل ملکی، سیروس طاهباز، مشرف آزاد، و رضا براهنی که خدا حفظش کند، بودند.»  

پس از راه اندازی نورا، شکل آبادی و فقری تصمیم می‌گیرند تا وارد «عالم نشر» شوند و به واسطه آشنایی با رواق، به سراغ شمس آل احمد می‌روند. اسد می‌گوید: «آن موقع جوانی آنجا کار می‌کرد به نام علی دهباشی که الان او مثل من، هم پیر شده و هم یک مقدار چاق! ولی دلسوز بود و کاری مثل حالا.» او  ادامه می‌دهد: «به شمس گفتم: شما می‌توانید به ما کمک کنید؟ شمس گفت بله. حتی مایل به همکاری هم هستیم ولی جوان می‌خواهی وارد حیطه خطرناکی شوی، توصیه می‌کنم همان کتابفروشی را ادامه بدهی!» جوان پاسخ می‌دهد: « از ۱۵ سالگی کار کرده ام. شمس می‌گوید: می‌شناسمت، ولی توصیه نمی‌کنم، اما اگر می‌خواهی کار کنی سعی کن از اسم های شناخته شده استفاده کنی.» همین می‌شود که در همان دوران با دکتر فرامرز سلیمانی و استاد احمد کریمی حکاک آشنا می‌شود که «با هم کتاب شعر «بلندی های ماچوپیچو» از نرودا را ترجمه کرده بودند. چاپ اولش را هم یک کتابفروشی به نام «کتاب آزاد» انجام داده بود، ولی زیر بار چاپ دومش نرفته بود.» 

به این ترتیب اولین کتاب اسدالله شکل آبادی در مقام ناشر با نام نشر «زمان نو» به همت دهباشی به سال ۶۱ منتشر و به قول خودش «سرِ ضرب نایاب می‌شود.» پس از آن با همکاری رواق رمان خانم دالوِی از ویرجینیا ولف و ترجمه هایی از پرویز داریوش و علی اصغر خبره زاده تا سال ۶۲ منتشر می‌شود و ناگهان بحران کاغذ بسیاری از ناشران را زمینگیر می‌کند.

 زمان نو تا سال ۶۷ دوام می آورد اما کتابفروشی نورا به دلیل مشکلات متعدد در سال ۶۶ تعطیل می‌شود و ناشر جوان برای مدت کوتاهی به دعوت دوستی برای سرپرستی نشریه ای به نام «کتاب صبح» به تالار رودکی سابق و تالار وحدت فعلی می‌رود.

 شکل آبادی می‌گوید: «همکاران آن نشریه دکتر محمدعلی صوتی مترجم و نسخه شناس که رمانی از زاهاریا استانکو به نام «بازی بامرگ» منتشر کرده بود، دکتر ابراهیم مکی، آقای علی آبادی که منتقد سینما بود، رضا سیدحسینی، دکتر اکبر اخلاقی، ناصر ایرانی، مدیا کاشیگر، شاید داوود فتحعلی بیگی، رضا کرم رضایی و...بودند. پنج شماره هم آماده کردم که دو شماره اش را درآوردیم ولی آن جمع هم از هم پاشید.»

 ناشر جوان و پخته دهه شصت ادامه می‌دهد: «سال ۶۶ بود که باز برگشتم اصفهان. سال ۶۷ با انتشارات سهروردی در بازار سپاهان متعلق به حسن فشارکی و محمد فشارکی تاسال ۷۱ کار کردم. سال ۶۸ که باز خواستم وارد نشر شوم اعلام کردند که از این بعد انتشاراتی ها باید مجوز داشته باشند. برای مجوز که رفتم، گفتند باید در ثبت شرکت های تهران ثبتِ‌نام کنید، اما وقتی که نام را بردیم برای ثبت، مخالفت کردند. گفتند هم نشر زمان داریم هم نشر نو، مضاف بر اینکه نشر زمان نو یک نشریه در جماهیر شوروی است و نمی‌شود، در حالی که من اصلا به آن فکر نکرده بودم. گفتند باید اسم جدیدی بیاوری: زمان نو به «فردا» تبدیل شد.»

انتهای پیام 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha