او که سرد و گرم روزگار را در طی سالهای پرشمار زندگیاش چشیده بود، باور داشت مشکلات تئاتر ما با گفتگو حل شدنی است و میگفت: هنر و به خصوص هنر تئاتر مثل آب رونده است. نمیتوان جلوی آب را گرفت، هر جا جلوی آن سد شود از جای دیگر سر در میآورد. جلوی خلاقیت را هم نمیتوان گرفت. تئاتر پای رونده دارد، نه پای ایستا.
نام عباس جوانمرد با گروه هنر ملی گره خورده است؛ گروهی که هنرمندانی مانند بهرام بیضایی و علی نصیریان را پروراند و فقط مروری بر نام اعضایش کافی است تا میزان اثرگذاری آن مشخص شود؛ خسرو شکیبایی، بهزاد فراهانی، هادی اسلامی، حسین کسبیان و جمشید لایق و ... بخشی از اعضای این گروه بودهاند.
هرچند درباره این گروه هم مانند هر جریان هنری دیگر انتقاداتی وجود دارد ولی جایگاه این گروه و تلاشهای عباس جوانمرد در تئاتر ایران غیر قابل انکار است.
این هنرمند که سالها در خارج از کشور زندگی میکرد، سال۱۳۸۱ در یکی از سفرهایش به ایران در گفتگویی تفصیلی با مریم فشندی، خبرنگار سابق ایسنا درباره این گروه و نیز وضعیت تئاتر ایران در دهه ۸۰ سخن گفت که گزیدهای از آن گفتگو را با یکدیگر میخوانیم.
تئاتر، بدون آزادی رشد نمیکند
کودتای ۲۸ مرداد و سرخوردگیهای بعد از آن شاید نقطه آغازین تشکیل گروه هنر ملی بود. گروهی که جوانمرد درباره شکل گیریاش چنین توضیح داده است: در سال های ۱۳۳۲ به بعد که در کشور هیچ نقطه روشنی، از لحاظ موقعیت تئاتری وجود نداشت، چند تن از فارغالتحصیلان هنرستان هنرپیشگی، دور هم جمع شدند، به امید پیدا کردن یک راه و روندی برای تئاتر؛ در این مدت که حدود یک سال شد این گروه با آخرین اطلاعات و اجراها و مسایل روز تئاتر دنیا آشنا شد و در جمع خود به تبادل نظر نشست. آن موقع افرادی چون علی نصیریان، اسماعیل داورفر، جمشید لایق، لطیفپور، ملکی، رضا بدیعی و من دور هم جمع شده بودیم تا کاری کنیم؛ هر چند هنوز گروهی با عنوان گروه هنر ملی وجود نداشت. ما کسانی بودیم که یا فارغالتحصیل شده یا در شرف اتمام هنرستان بودیم و جای کار نداشتیم و فضا هم ، فضای خفقانآور بعد از کودتای ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۳۲ بود. ما به دنبال منفذی میگشتیم، نه فقط برای نفس کشیدن خودمان، بلکه برای نفس کشیدن جامعه، چون اگر تئاتر نباشد، نه خونی هست، نه جریانی و نه تبادلی و وقتی هم آزادی نباشد، تئاتر نمیتواند نشو و نما پیدا کند.»
هرگز از مردم غافل نشدند
اما این گروه تئاتر را فقط برای تئاتر نمیخواستند، آنان به چیزی فرای این فکر میکردند؛ موضوعی که جوانمرد در توضیح آن گفته است: «الان که ۴۰ سال از آن زمان میگذرد، من با اندیشه امروزم، آن روز را تحلیل میکنم. میگویم نه فقط برای خودمان بلکه برای جامعه هم تلاش میکردیم، چرا؟ چون وقتی شما چیزی به عنوان تئاتر را مطرح میکنید، این یک سو ندارد، دو سو دارد؛ یک سو فعالان نمایش و تئاتر هستند، سوی دیگر و بزرگتر، مخاطب و تماشاگر است، تغذیه فعالان نمایش از مردم است، پس اگر این آزادی و خون در جامعه و مردم نباشد، کاری از دست او بر نمیآید، به این دلیل است که میگویم: امروز من بعد از گذر از ۵۰ سال، وقتی فکر میکنم، میبینم آن عده، نه تنها برای خودشان، بلکه برای جامعهشان هم تلاش میکردند.»
«باید بدانیم که همیشه و همهجا تئاتر دو سر دارد یکی صحنه و دیگر مخاطب، باید ببینیم مخاطب ما در چه شرایطی قرار دارد و چه میخواهد؟ شما به پیسهایی که مرحوم نوشین به روی صحنه برده است، دقت کنید، البته او هم اشتباهاتی داشت ولی اکثرا سوژههایی که انتخاب میکرد هم مورد توجه عامه مردم است و هم مترقی. از این گذشته اخلاق و رفتار و صداقت او در کار و عمل نمایشی و غیرنمایشی همه جا شهره بود.»
در میان آنان بیژن مفید هم بود که زبان انگلیسی میدانست و گروه نوجوانان مشتاق را با تئاتر روز دنیا آشنا میکرد. جوانمرد با یادآوری آن دوره گفته بود:«از پایههای گروه، بیژن مفید بود. او زبان انگلیسی خوب میدانست و ما چون اطلاعات را از خارج دریافت میکردیم، او ترجمه میکرد و ما استفاده میکردیم، آن موقع ما درباره تئاتر جدید فکر میکردیم، تئاتری که از آن فرسودگی خارج شود. آن تئاتر مناسب جامعهای که فروخورده و فرو مرده بود، نبود.»
مشق دموکراسی
این گروه جوان کمکم یاد گرفتند تئاتر هنری است که با دموکراسی جلو میرود ولی آنان به راحتی این تجربه را به دست نیاوردند و طی سه مرحله به این باور رسیدند، تجربیاتی که جوانمرد در توضیحش گفته بود:«ما آن زمان اطلاعاتی داشتیم که به گمان من بهترین اطلاعات روز تئاتری هم بود، سعی میکردیم در بحث و گفتوگوهای بین خودمان و دیگران شرکت کنیم. این اطلاعات و تبادل اندیشهها با یکدیگر و با دیگران ،حتی در حالت مجابی یا اقناعیاش، آرام آرام به یک هم کلامی و یک گفتوگوی سازنده تبدیل میشد، که این خود تئاتر و عین نمایش بود؛ تئاتری قبل از تئاتر، گرچه خام، اما دیالوگی بود که بعدا پخته میشد. در آن دوره ما با اطلاعات نسبتا زیادی که داشتیم با هر کسی برخورد میکردیم، میخواستیم نمایشی از خودمان بدهیم، در نتیجه شروع میکردیم اطلاعات و دانستههای خودمان را ارایه کردن و به جای هر کار دیگر میخواستیم، طرف مقابل را مجاب کنیم و این تا یک دورهی طولانی ادامه داشت، به مرور زمان این نوع برخورد تبدیل به قانع کردن شد. این هم یک دورهی طولانی داشت، تا این که از لحاظ تجربی و عقلانی به مرحلهای رسیدیم که فکر کردیم، برای تبادل و گفتوگو ، آیا راه سومی وجود دارد؟ راه سوم را هم آموختیم ، این بود که شما نظر، اندیشه و هر نوع بداعتی که دارید، بیهیچ فشار و اصراری وسط بگذارید، یا این بداعت و نوآوری به اندازهی کافی جاذبه دارد، یا ندارد؟ ما سه دوره را گذراندیم. اول مجاب کردن، بعد قانع کردن و حالت سوم کاملا آزاد، که در این حالت، همه میتوانند دموکراسی را تجربه کنند.»
او خوب میدانست که تئاتر فعالیتی است با روح جمعی و این موضوع فارغ از زمان و مکان است: «کامجویی و برترطلبی زمان و مکان نمیشناسد، سلطهجوها همه از یک خانواده هستند و تکرار میکنم، تئاتر یک کار و عمل دیدار جمعی و هم آهنگ است، نه انفرادی.
خلاقیت تمام نمیشود
هر دورهای محدودیتهای خاص خودش را دارد ولی جوانمرد معتقد بود اگر ایده اصلی، درست شکل گرفته باشد، با ممیزی و محدودیت، از هم نمیپاشد.
او گفته بود: «گروه هنر ملی در شرایط بسیار بد سیاسی از هم پاشید. اما فکر و ایدهی اصلی آن پاشیده نشد. عمل خلاقانه اصلا تمام نمیشود. ممکن است در لحظاتی تغییر شکل دهد، ولی شما چه بخواهید و چه نخواهید الان عرصهی سینما و تئاتر کشور اغلب در دست بچههای گروه هنر ملی است. بچههای گروه هنر ملی مثل شکیبایی، محجوب، فراهانی، اسلامی، بخشی، کسبیان و لایق در عرصههای مختلف در سینما و تئاتر هستند و خواهند بود. فردی مثل بیضایی در عرصهی نویسندگی و کارگردانی در تئاتر و سینما همچنان پیشتاز و شاخص است، یا میرلوحی و ژکان در پهنهی سینما؛ به نظر من خلاقیت آنها نه تنها کم نشده ، بلکه بیشتر و وسیعتر هم شده است. حالا گیرم زیر عنوان گروه هنر ملی نیست، چه باک. هر کدام از آنها در حول و حوش خود حرکت و جاذبهی نوینی پدید آوردهاند که بسیار باارزش و ماندنی است.»
راز ماندگاری گروه هنر ملی
تئاتر بدون گروه، نمیتواند به حیات خود ادامه دهد ولی گروههای هنری در دورههای گوناگون، فراز و نشیبهای زیادی را طی کردهاند. جوانمرد در این گفتگو درباره دلایل انسجام گروه هنر ملی گفته بود: «باید راز این را پیدا کرد، که چطور ۸۵ تن توانستند در فقر مطلق ۲۸ سال زندگی کنند. این ۸۵ تن، ۱۸ خانواده بودند. یعنی بهرام بیضایی با خواهر زادهی من ازدواج کرد، فیروز بهجت محمدی با خواهرزادهی همسرم، محمود دولت آبادی با خواهر همسر حسین کسبیان و فراهانی با فهیمه رحیمنیا که هر دو عضو گروه بودند و همین طور افراد دیگر . وقتی این افراد با هم کار و زندگی کردند، آرام آرام گروه به یک خانواده تبدیل میشود و بین آنها خوشی و عشق و علاقهی عمیق به وجود میآید، راز کار این است. گروههای امروز متاسفانه به علت عجله در اجرای برنامه و یا کمبود جا و وقت کم و نداشتن تجربه با هم زندگی نمیکنند. در نتیجه به آن چه اصل است، پی نمیبرند، یعنی به راز همدلی و محبت جمعی، که اینها همه به گمان من از عشق به هنر، عشق به دوست، عشق به کار، و همکار سرچشمه میگیرد و لاغیر .»
گروه هنر ملی اما فقط در تهران فعالیت نمیکرد. این گروه به دعوت شرکت نفت، آثار مختلفی در جنوب ایران هم روی صحنه برد: «تئاترهایی چون «درد دل آمیز یدالله»، «مرده خورها» و «افعی طلایی» را در جنوب کار کردیم. دو تای اول را من از آثار مرحوم هدایت تنظیم کرده بودم و سومی را هم آقای نصیریان نوشته بود که تم اصلی آن هم از مرحوم هدایت بود و تمام این تئاترها به دعوت شرکت نفت اجرا شد.
این هنرمند موی سپید کرده باور داشت مشکلات تئاتر ما با گفتگو حل شدنی است. هنر و به خصوص هنر تئاتر مثل آب رونده است. نمیتوان جلوی آب را گرفت، هر جا جلوی آن سد شود از جای دیگر سر در میآورد. جلوی خلاقیت را هم نمیتوان گرفت. تئاتر پای رونده دارد، نه پای ایستا. حتی گاهی میدود.
انتهای پیام
نظرات