به گزارش ایسنا، «تشریف» نوشته علیاصغر عزتیپاک در ۳۲۰ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۵۵ هزار تومان در انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.
در معرفی ناشر از این کتاب آمده است: «تشریف» داستان مردی به نام شهریار است که در شب عروسیاش متوجه میشود که همسرش در دوران دانشسرا دوست صمیمی او، مصطفی، را به امنیتیها فروخته است.
از آنجا که شهریار، مصطفی را بسیار دوست میداشته، تحمل از کف میدهد و حجله را ترک میکند.
بدینشکل آوارگی سهروزه او آغاز میشود. آوارگیای که سرانجامش در دل برف و یخ تپههای اطراف همدان رقم میخورد. این داستان در آذرماه سال ۱۳۵۷ در همدان میگذرد و قصه سرگشتگیها و پیداشدنهاست.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: امشب اما کابوس شهریار اعمال عجیب و شگفت رازی نبود، و سرشکستنها و دست شکستنها و روانپریش کردنهاش. مساله او سرنوشت دوستی گرامی بود که از نزدیکترین کس او آسیب دیده بود و بعد هم بی اینکه حرفی از این آزردگی به زبان بیاورد، مهر بر لب زده و خاموش مانده بود. یک درد جگرسوز! شاید اگر مصطفی روزی حرفی میزد حتی به کنایه، یادآوریاش در این لحظات باعث آرامش شهریار میشد، اما نزده بود. مصطفی فقط در پوشش شخصیت آرام و متینش، از مواجهه با مهری دوری کرده بود. مدتها قرارهاش را با شهریار را به شکلی برنامهریزی میکرد که حضور مهری در آنها ممکن نباشد. معنای آن سکوت مطلق درباره همدانشسرایی و همسر نزدیکترین دوستش، حالا روشن شده بود. شهریار بالاخره بر هیجانات درون فائق آمده بود.
علیاصغر عزتی پاک متولد ۱۳۵۳ در کبودرآهنگ کوهین همدان تحصیلکرده حوزه علمیه قم است. او کار ادبی را با نگارش داستان در مجلات آغاز کرد. در سال ۱۳۸۴، نخستین کتاب خود را با عنوان «میمانم پشت در» منتشر کرد. او تاکنون ۹ جلد کتاب داستان نوشته و جوایزی را به دست آورده است.
همچنین «سوره آفلین» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه در ۲۷۰ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۴۰ هزار تومان در نشر یادشده عرضه شده است.
نویسنده در معرفی کتابش میگوید: سوره آفلین، داستانِ مردی است به نام خلیل حُجّتی که در شبِ ۱۲ بهمن ۵۷ در خیابانهایِ پرآشوبِ تهران دنبالِ پسر گمشدهاش اسماعیل میگردد و راه به راه به مردمِ انقلابی سفارش میکند که "کمی" آرامتر انقلاب کنند، اما کسی صدایِ او را نمیشنود! مسأله دیگر خلیل این است که علیِرغم ناامیدی از یافتنِ پسرش ولی سخت معتقد است که روحالله! چون هر زمان که خیر میخواهد از قرآن، قرآن آیه "لاتیأسوا من روح الله" را به او میدهد. امیدوارم این کتاب مرهمی باشد برای انسانِ تحریمزده و احیاناً ناامیدِ امروز!
در بخشی از این کتاب میخوانیم: مردی که کنار گربهها کز کرده بود ، گفت: «آقا من خیلی میترسم من کارگرم، کارگر خانه یک سرهنگ اگر اسمش را بگویم همه میشناسید. من را فرستاد یسام خبر بگیرم اوضاع از چه قرار است.
آخر همه فرار میکنند. من دوست دارم آقای خمینی بیاید ولی شاه هم به من بدی نکرده بود. من نمیتوانم اسمم را بگویم.»
یک نفر از گوشه بیهوا جست، سرش که خورد به سقف آخی کرد، نشست.
_تو اگر ایرانی باشی اگر غیرت داشته باشی میدانی که شاه به تک تک مردم ایران خیانت کرده همه چیز را به تاراج برده! من شش سال در سیاهچالهای ساواک بودم. آقایان من یک کمونیستم، یک کمونیست تودهای! این آدمهای حقیر ما را بیچاره کردهاند!
انتهای پیام
نظرات