مثنوی «دختر تنهای خدا»
سیدعلی موسویگرمارودی
ای فلق عصمت و خورشید شرم
ای دل خورشید ز روی تو گرم
روشنی صبحی اگر در شبی
حیدر کراری اگر زینبی
ای ز تبار شرف و راستی
ای که شرف را ز خود آراستی
وامگزار لب تو راستی
گفتی و چون شعله به پا خاستی
بانگ رسای تو ستمسوز شد
کشته مظلوم تو، پیروز شد
خواست که غم دست تو بندد ولی
غم که بُود در بر دُخت علی؟
قامت تو قامت غم را شکست
دُخت علی را نتوان دست بست
ای دل دریا، دل دریای تو
عرش خدا منزل و ماوای تو
دختر تنهای خدا بر زمین
خواهر آزادی و فرزند دین
جسم تو از عشق مگر ساختند
کاین همه جان در ره تو باختند
آنچه تو کردی به صف کربلا
کردۀ مخلوق بود یا خدا؟
آن همه غم، آن همه اِستادگی
آن همه سُتـْواری و آزادگی
آن همه خون دیدن و چون گُل شدن
دشت خزان دیدن و بلبل شدن
دیدن خورشید ذبیح از قفا
باز ستادن چو فلک روی پا
جان تو گلخانۀ عشق و بلاست
جای چنان چون تو زنی، کربلاست
سیدعلی موسویگرمارودی در ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ در قم متولد شد. در جوانی به مشهد رفت و علوم دینی را فراگرفت. پس از آن دوره، به تهران آمد و مشغول تدریس شد. گرمارودی در تهران با برخی از مبارزان آشنا شد و به فعالیتهای انقلابی پرداخت. او در سال ۱۳۵۲ توسّط ساواک دستگیر و بعد از طی محکومیت از زندان آزاد شد. سیدعلی موسویگرمارودی پس از گذراندن دوره دکتری به مدت یک سال مسئولیت اداره مجله «گلچرخ» را که ضمیمه ادبی روزنامه اطلاعات بود برعهده داشت. موسوی گرمارودی از سرآمدان شعر نو و سپید مذهبی به شمار میآید و از آثار او میتوان به «سرود رگبار»، «دستچین»، «در سایهسار نخل ولایت»، «خط خون» و ... اشاره کرد.
انتهای پیام
نظرات