این جملات درد دل اشرف افشاری است؛ همسر اصغر شاهوردی، صدابردار باسابقه سینمای ایران که از 13 سال قبل تا به حال بر اثر حادثه رانندگی مربوط به فیلم «چراغی در مه» دچار عارضه مغزی و زمینگیر شد.
همسر این هنرمند در تمام این سالها یک تنه از اصغر شاهوردی پرستاری کرده و حالا بعد از گذشت بیش از یک دهه خودش هم احساس ناتوانی میکند و همین باعث نگرانی بیشترش شده است.
او با اشاره به مصاحبهای که دو سال قبل با ایسنا داشت، میگوید: «خیلی وقتها که حرفی میزنی و درخواست کمکی را مطرح میکنی فکر میکنند پول میخواهی، در حالی که تا به حال برای هر عمل یا فیزیوتراپی پولی از طرف خانه سینما پرداخت شده مستقیم به بیمارستان یا خود فیزیوتراپ داده شده است. من نه گدا هستم و نه گدازاده. در تمام این سالها با آبرو زندگی کرده و با افتخار از شاهوردی مراقبت کردهام فقط الان مشکلم این است که وقتی این مصیبت سر ما آمد من 47 ساله بودم و حالا 60 ساله و دیگر توان جسمی ندارم. تا به حال بیشتر از نظر روحی افسردگی داشتم ولی الان تواناییام کم شده، کمرم خم شده و با زانو درد شدید به یک پرستار یا فردی نیاز دارم که کمک حالم باشد. »
وی ادامه میدهد: «من 13 سال با افتخار هنرمندی را که هیچ تحرک و کنترلی ندارد پرستاری میکنم، اما آیا وظیفه انسانی سینما این نیست که به فکر هنرمندی باشد که در همین سینما به چنین وضعی گرفتار شده است؟ خیلیها میگویند صدای سینمای ایران مدیون اصغر شاهوردی است ولی وقتی میشنوم و اطلاع پیدا میکنم که اگر جایی غیر از اینجا بودیم که صاحب چنین سینمایی بود و هنرمندش دچار این اتفاق میشد به او چگونه توجه میشد، متاسف میشوم از اینکه در ایران زندگی میکنم؛ چون من نباید دنبال این چیزها بدوم. باید آنها و لااقل کسانی که در حادثه مسئولیت داشتند به دنبال این باشند که اصغر شاهوردی به چه چیزهایی نیاز دارد. در شأنِ منِ همسر یک هنرمند نیست که مدام بروم و بیایم و بگویم آقای فلانی یک پرستار یا کارگر در اختیار من قرار دهید، آن هم وقتی که در سینمای ایران فقط اصغر شاهوردی و خانوادهاش هستند که گرفتار چنین مصیبتی شدهاند. الان فقط شاهوردی نیست که گوشهای افتاده، خانوادهاش هم افتادهاند. توانایی خود من کم شده و دیگر آن آدم سر حال و شاد سالها قبل نیستم با این حال همیشه دعا میکنم خدایا طوری نشود که من شرمنده شاهوردی شوم. مرگ را ببینم آن روزی که، شاهوردی کنار من نباشد. »
او به حرف و حدیثهایی که در طول این سالها گاهی پیش آمده اشاره میکند و میگوید: «من و خانواده اصغر شاهوردی به دنبال نفع مالی نیستیم، اصلا مگر پولی که برای کارهای شاهوردی میدهند به جیب من میرود؟ قبلا هم یکی دو نفر در تماس با چند هنرمند از آنها پولی را برای کمک به اصغر شاهوردی گرفته و در واقع اخاذی کرده بودند که وقتی مطلع شدیم از طریق خانه سینما و پلیس فتا پیگیری کردیم، اما الان من فقط یک نیروی کمکی خواستهام، که نه هر روزِ ماه بلکه چند روز هم بیاید کافی است چون خودم دیگر توانش را ندارم.»
افشاری با تشکر از منوچهر شاهسواری و عنصری (مدیرعامل و مدیر مالی خانه سینما) در کمک موقع عمل جراحی و فیزیوتراپی، از برخی دوستان و همکاران شاهوردی هم مثل احمد میرعلایی و داریوش مهرجویی قدردانی میکند و میگوید: «آقای میرعلایی مثل برادر همراه ما بوده و آقای مهرجویی هم که همیشه لطف داشته و بسیار زیاد شاهوردی را دوست دارد، اما از آن طرف برخیها مثلا تهیهکنندههایی که در آن حادثه مقصر بودند در این سالهای گذشته هیچ سراغی دیگر از ما نگرفتند و حتی یک بار نیامدند بگویند چطور روزگار میگذرانید؟ درشرایطی که وقتی روزی دو بار بچهای را تر و خشک کنی خسته میشوی ولی این وضع ما 13 سال است که ادامه دارد.»
او به صحبت کردنهای کوتاه و ناگهانی اصغر شاهوردی هم اشاره میکند و میگوید: «دی ماه سال قبل که شاهوردی عمل لگن داشت، بعد از اینکه از اتاق عمل بیرون آمد دو روز پیاپی مداوم حرف میزد. حرف زدنش هم این طور شروع شد که بعد از عمل، آقای عنصری آمد و به شاهوردی گفت، آقای شاهسواری جلسهای داشت و نتوانست به بیمارستان بیاید که یکدفعه شاهوردی گفت، «منوچهر؟»
اصلا باور نمیکردیم. خیلی راحت حرف میزد، آنقدر حرف میزد که تا سه نیمه شب بیدار میماندیم و مشغول حرف زدن میشدیم. از بچهها میخواست بمانند و تنهایش نگذارند اما بعد دوباره سکوت شد. میدانستم این دوره تمام میشود چون در این سالها تا به حال حدود سه بار این اتفاق افتاده است.
در این حرف زدنها هم چند بار درباره تصادف پرسیدم که چرا با آن وسیله آمدی؟ که گفت، «راننده ما خیلی بیاحتیاط بود و وسیله دیگری هم نبود.»
گرچه این سوالها و جوابهایش دیگر هیچ فایدهای ندارد چون هر چه که بود زندگی ما را سوزاند.»
اصغر شاهوردی از اولین صدابرداران سرصحنه سینمای ایران است و سابقه صدابرداری فیلمهایی همچون «هامون»، «پری»، «لیلا»، «قرمز»، «باشو غریبه کوچک»، «اجارهنشینها»، «شاید وقتی دیگر»، «کیمیا»، «سارا»، «بانو»، «زیر پوست شهر» و «خانه دوست کجاست؟» را در کارنامه کاری خود دارد.
او سال ۱۳۸۶ همزمان با ساخت فیلم «چراغی در مه» به کارگردانی پناهبرخدا رضایی، در یک حادثه رانندگی هنگام بازگشت از صحنه دچار آسیبدیدگی مغزی شد و از آن روز تا به حال در بستر افتاده است.
انتهای پیام
نظرات