به گزارش ایسنا، عبدالرضا سیمچی، مدیر امور بینالملل دانشگاه صنعتی شریف در یادداشتی با عنوان "نهاد دانشگاه در گذار: بررسی انتقادی ایده دانشگاه نسل چهارم" که با همکاری علیرضا کاظمی نگاشته است و در اختیار خبرگزاری دانشجویان ایران قرار داده، آورده است: «دانشگاه به عنوان یک نهاد اجتماعی عمر بسیار زیادی دارد. دانشگاه جندی شاپور ایران (تأسیس قرن ۳ میلادی)، تا دانشگاه بولوگنا (ایتالیا، تأسیس ۱۰۸۸ میلادی) به عنوان قدیمیترین دانشگاه اروپا گواهی بر این امر است. طبیعی است که به عنوان یک نهاد مترقی اجتماعی کارکرد و هدف دانشگاه نیز در طول قرنها دستخوش تغییرات فراوانی شد هاست. برخی از این تغییرات شایسته عنوان تغییر نسل نیستند، ولی برخی از آنها به درستی شایسته این تعبیر هستند. تغییر نسل دانشگاهها، متناسب با تغییرات اجتماعی-سیاسی-فرهنگی جوامع بوده و به صورت گسترده بر جوامع انسانی اثر گذاشته است. شکی نیست که یکی از مهمترین نهادهای شکلدهنده جهان مدرن و نماینده مهمترین دستاوردهای عصرجدید، دانشگاهها هستند. از این رو، بررسی سیر تاریخی دانشگاهها و همچنین مدلهای جدید آن کمک شایانی به فهم نقش این نهاد در جهان امروز و ایدهپردازی برای نقد و بهبود این جایگاه خواهد کرد.
آن چیزی که نسلهای مختلف دانشگاهها را متمایز میکند تغییراتی بنیادی در مجموعهای از ویژگیهای درهم تنیده است. دانشگاههای نسل اول نهادهایی هستند که در آنها آموزش، نقش محوری داشته است. از نظر تاریخی، دانشگاههای فعال تا قرن هجدهم در این دسته میگنجند. جایگاه اجتماعی این نسل از دانشگاهها انتقال میراث حکمت و دانش به نسل بعد بوده است. مانند هر برچسبزنی دیگری، این توصیف کاملی نیست. بسیاری از بزرگترین دستاوردها و نوآوریهای علمی در شاخههای علوم طبیعی در قرنهای ۱۶ تا ۱۸ میلادی رخ داده است. اگر نقش دانشگاه در این دوران منحصر در انتقال معرفت موجود به نسل بعد بدون تأکید بر انتقاد و پژوهش و نوآوری فکری بود، چنین دستاوردهای فکری محقق نمیشد. با این حال، منصفانه است که بگوییم چنین جنبههایی در حاشیه تلقی اجتماعی از جایگاه و نقش دانشگاه قرار داشته است. ویژگی مهم دیگر این نسل این است که نظر به ساختار سیاسی رایج در آن دوران، دانشگاهها برای فعالیت و از نظر مالی متکی به نظامهای سلطنتی بودهاند.
اولین گذار جدی در نهاد دانشگاه در قرن نوزدهم رخ میدهد؛ یعنی زمانی که ایده روشنگری و نقد چارچوبها سرتاسر اروپا را درنوردید. "هامبولت"، فیلسوف و سیاستمدار معروف آلمانی در پی تأسیس تلقی جدیدی از دانشگاه بود؛ یک چارچوب جدید که با این نظم جدید امور سازگار باشد و بتواند در خدمت آن قرار گیرد. راه حل وی نسل جدیدی از دانشگاه بود که هدف خود را علاوه بر آموزش و انتقال معرفت به نسل جدید، پژوهش و کشف موضوعاتی قرار میدهد که گذشتگان نمیدانند. این پژوهش میتواند حتی خط بطلان بر معارف گذشتگان بکشد. نسل دوم دانشگاه که زاییده چنین تغییر بنیادی است، دیگر به دنبال کشف طبیعت است و دغدغهای برای حفظ میراث گذشتگان یا دفاع از آنها ندارد. هدفی که مهم است، شناخت حقیقت است و نقادی یکی از مهمترین راهها برای رسیدن به این شناخت است. به درستی میتوان گفت که مهمترین پیشرفتهای علمی و فناوری رخداده در دو سده گذشته مرهون نهادینهکردن این نگاه جدید به نقش و هدف دانشگاه بوده است. کشف کاستی در دانش گذشته و یا ارائه یک ایده جدید موتور محرک دانشگاههای نسل دوم است. به علاوه، کشفیات و ایدهپردازیهای جدید به طور مستمر در محتوای آموزشی تعلیم داده شده به نسل جدید گنجانده میشوند تا نسل جدید نیز بتواند با پیشبرد و نقد این دانش، در مسیر این هدف گام بردارد. از این رو میتوان دانشگاه نسل دوم را بر محور پژوهش نقادانه و آموزش دستاوردهای ناشی از آن تلقی کرد. حتی در قرن بیست و یکم نیز بسیاری از دانشگاهها در این چارچوب فعالیت میکنند. نظر به تغییر ساختارهای سیاسی در بسیاری از کشورهای جهان، دانشگاههای نسل دوم دیگر متکی بر نظامهای سلطنتی نیستند و از طریق بودجههای دولتی و شهریه دانشجویان هزینهها را پوشش میدهند.
برخلاف دانشگاههای نسل اول که امروز عملا مصداقی در جهان ندارند، دانشگاههای نسل دوم هنوز بخش عمدهای از دانشگاهها را، حتی در کشورهای توسعه یافته مانند کشورهای آمریکای شمالی و اروپا تشکیل میدهند. همانطور که ذکر شد، گذار به دانشگاههای نسل دوم را میتوان مرهون سیطره روحیه نقادی و روشنگری در عصر جدید دانست که در عوض منجر به توسعه گسترده علم و فناوری شد. در نیمه دوم قرن بیستم، از گوشه و اطراف جهان صداهای جدیدی شنیده میشد. خرابیهای گسترده ناشی از جنگهای جهانی و همچنین مشکلات متعاقب آنها انتظارات اجتماعی خاصی را بر روی دوش دانشگاهها گذاشتهبود. دانشگاهها میبایستی در تولید شغل و ثروت و همچنین توسعه اقتصادی نقش مستقیم ایفا کنند، نه این که صرفا نیروی کار متخصصی تربیت کنند که ممکن است در بازار کار منفصل از دانشگاه جایی داشته یا نداشته باشد.
دانشگاه کمبریج واقع در منطقه فقیر کمبریجشایر انگلیس توانست با ایجاد یک محیط مختص توسعه کسبوکارهای دانشبنیان، از نوآوری و دانش پژوهشگرانش استفاده کند. شرکتهای کوچک و بزرگ برآمده از این دانشگاه در زمان کوتاهی موفق شدند این منطقه را به یکی از قطبهای اقتصادی انگلیس تبدیل کنند، به نحوی که شرکتهای مختلف از سرتاسر جهان برای حضور در این ناحیه مشتاق بودند. دانشگاه خصوصی استنفورد آمریکا نیز مدل مشابهی را در آمریکای شمالی پیگیری کرد و با تأسیس دره سیلیکون(Silicon Valley) یکی از قطبهای نوآوری جهان را ایجاد کرد. این دو نمونه موفق به سرعت به یک الگو برای دانشگاههای دیگر تبدیل شدند. دانشگاهی که صرفا به دنبال پژوهش و آموزش نیست و سعی دارد با سرمایهگذاری روی نوآوری و تجاریسازی ایدههای تولیدشده در دانشگاه، به تولید ثروت و کارآفرینی بپردازد. در دانشگاههای نسل سوم، آموزش و پژوهش همه ذیل نوآوری و کارآفرینی تعریف میشود. خطوط پژوهشی دنبال شده در این دانشگاهها آنهایی هستند که به نیازهای جامعه و صنایع و کسبوکارها پاسخ میگویند. آموزش ارائهشده نیز فراخور نیازهای بازار کار است و طرح درس بایستی دانشجو را برای نوآوری و تولید ثروت آماده کند. جالب این است که در این مدل از نهاد دانشگاه، حتی پژوهشهای بنیادی در علوم پایه نیز ذیل پژوهشهای کاربردی تعریف میشود.
چنین نقش جدیدی ساختار دانشگاه را به شدت تغییر میدهد. برای مثال خدمت رسانی دانشگاه به صنعت و بازار سبب میشود تا دانشگاه بتواند بخش اعظمی از هزینههای پژوهش را از صنایع و شرکتها به دست آورد. واحدهای تحقیق و توسعه شرکتها دریافتهاند که میتوانند به دانشگاههای نسل سوم اعتماد کنند تا مسائل توسعه فناوریشان را به طریقی کارآمدتر از واحدهای مستقل تحقیق وتوسعهشان حل کنند. این نظام جدید اتکای مالی سبب میشود تا وابستگی دانشگاههای نسل سوم به بودجه دولتها کمتر شود و به تبع آن دخالت دولتها در فعالیت دانشگاهها بیرنگتر شود. یکی دیگر از تغییرات عمده متعلق به گستره فعالیت دانشگاههاست. بازار آزاد، رقابت را گریزناپذیر کرده است، در حالیکه رقابت در بازار نیازمند ایجاد مزیت رقابتی است. دانشگاههای نسل دوم عمدتا دانشجویان و پژوهشگران را از مناطقی که در آن واقع بودند جذب میکردند؛ ولی دانشگاههای نسل سوم ناچارند تا بهترین استعدادها را از سرتاسر جهان جذب کنند. همچنین آمدوشد پژوهشگران و دانشجویان بین دانشگاههای مختلف و استفاده مستمر از تجربیات و امکانات بقیه مراکز برای همپاماندن در این مسیر پرشتاب ضروری است. این امر سبب میشود تا بینالمللیسازی در دانشگاههای نسل سوم نه صرفا یک مزیت که یک ضرورت باشد. یکی دیگر از ویژگیهای جالب دانشگاههای نسل سوم ساختار مدیریتی این دانشگاههاست. برخلاف دانشگاههای نسل دوم که عموماً یک استاد برجسته بهطور پارهوقت مدیریت دانشگاه را به صورت ادواری به عهده میگیرد، دانشگاههای نسل سوم را مدیران حرفهای که به علم مدیریت آشنا هستند، اداره میکنند. در واقع مدیریت دانشگاه صرفا مدیریت علمی-پژوهشی نیست و سهم مهارت اقتصادی-مدیریتی در موفقیت دانشگاه به مراتب بیشتر است.
اگرچه مثالهایی چون کمبریج و استنفورد از نیمه دوم قرن ۲۰ وجود داشتهاند، مفهوم تدقیقشده دانشگاه نسل سوم نزدیک به دو دهه عمر دارد. "ویسما" (Wissema, J. G. 2008) معتقد است که این مفهوم تا مدتها دست نخورده باقی میماند و هنوز هم بهترین دانشگاههای کشورهای توسعه یافته در بهترین حالت در حال گذار به دانشگاههای نسل سوم هستند و اطلاق عنوان دانشگاه نسل سوم به آنها خالی از ایراد نیست. جدول ۱ ویژگیهای نسلهای مختلف دانشگاهها را با هم مقایسه میکند.
جدول ۱ مقایسه ویژگیهای دانشگاههای نسل اول تا سوم
با این مقدمه نسبتاَ طولانی جای دارد تا بررسی انتقادی از شیوه دریافت این مفهوم در ایران داشته باشیم. اولین نکته این است که دانشگاههای نسل سوم یک مدل از اداره دانشگاه و نقش آن در جامعه است. این تصور که سیر به دانشگاههای نسل سوم اجتنابناپذیر است و این تنها مدل اداره دانشگاه در جهان معاصر است، خالی از اشکال نیست. بدون شک در جهان معاصر نیز دانشگاههای پژوهشمحور جایگاه خود را از دست نخواهند داد. برای مثال پژوهش بنیادی که هیچ ارتباط مستقیم و غیرمستقیمی با تولید ثروت و کارآفرینی ندارد و صرفا به دنبال کشف حقیقت و اسرار هستی است را نمیتوان کنار گذاشت. شکی نیست که بزرگترین پیشرفتهای علم تا ۱۰۰ سال گذشته صرفا بر اساس این میل درونی به کشف حقیقت و هستی انجام شده است. مقیدکردن کشف هستی و حقیقت به منافعی چون تولید ثروت و کارآفرینی، نابودکردن فلسفه وجودی بخش مهمی از دانش ماست.
آگاهیای که علم جدید به انسان داده است را شاید نتوان با هیچ ثروت مادی جایگزین کرد. بهطور مشابه شاخههایی از معرفت را در نظر بگیرید که اساسا کارکردشان آگاهیبخشی و غنای معرفت انسانی است. علوم انسانی چون الهیات، تاریخ، فلسفه و ادبیات و علوم اجتماعی در این زمینه به ذهن میرسند. اصرار بر این که مشروعیت این شاخههای معرفت و بلیط باقیماندنشان در عصرجدید بایستی اثرگذاری اقتصادی باشد، صرفا ناشی از یک نگاه نفعزده به علوم است. ایدههایی چون تجاریسازی علوم انسانی که در فضای کشورمان گاهی به گوش میرسد را میتوان در این راستا فهم کرد. تحمیل قالبهای مناسب برای بخشی از فعالیتهای علمی به کل علم و معرفت نتیجهای جز شکست به دنبال ندارد. بخش مهمی از مسئولیت نهاد علم بهعنوان یک نهاد اجتماعی اثرگذاری اجتماعی است. ولی این که این اثرگذاری را در تولید ثروت و کارآفرینی خلاصه کنیم، ناشی از یک نگاه محدود به این اثرگذاری است. آگاهیبخشی و فرهنگسازی بعد دیگری از اثرگذاری اجتماعی است که اساسا مقایسه یا تلاش برای تقلیل آن بعد اقتصادی نابهجاست. جالب این جاست که اساس شکلگیری نهاد دانشگاه و سیرتحول آن ناشی از تأملات علوم انسانی و تغییرات اجتماعیای بوده است که آگاهیبخشی این علوم پدیده آورده است.
آیا هرتحولی در دانشگاه مصداقی از تغییر نسل است؟ برای مثال آیا نقش روزافزون فضای مجازی در آموزش و ارتباطات بینالمللی به مثابه ورود به نسل جدیدی از دانشگاههاست؟ به طور واضحتر، اگر زمانی فرا برسد که تمامی کلاسهای درس به صورت مجازی برگزار شود و بهترین اساتید از سرتاسر جهان صرفا به صورت مجازی به تدریس و راهنمایی پژوهش دانشجویان بپردازند، آیا وارد نسل جدیدی شدهایم؟ بهطور مشابه آیا انقلاب صنعتی چهارم که سیستمهای سایبرفیزیکی، اینترنت اشیاء و شبکهکردن همه چیز را شامل میشود، سبب میشود که مفهوم جدیدی از دانشگاه پدید آید؟ به نظر جواب به هر دو سوال خیر است. هرچند تحول ایجادشده توسط این تغییرات بسیار زیاد است، ولی همانطور که ذکر شد، ادعای تغییر نسل در دانشگاه نیازمند تغییرات بنیادی در مفهوم دانشگاه است. بههمین دلیل بایستی دقت کرد تا مفهوم نسل مورد سوء استفاده قرار نگیرد. برای مثال گاهی میشنویم که دانشگاه نسل پنج در راه است و وقتی وارد جزئیات میشویم، میبینیم که شیوهای جدید در جذب دانشجو و تأسیس رشته به مثابه ورود به یک نسل جدید از دانشگاهها در نظر گرفته شده است.
در این فضا، صحبت از دانشگاههای نسل چهارم زیاد شنیده میشود. جالب است بدانید که بازار این مفهوم در داخل کشور داغتر از خارج ایران است. در واقع با اندکی جستجو در ادبیات بحث درمییابید که به جز تعداد انگشتشماری مقاله در زمینه دانشگاه نسل چهارم هیچ ادبیاتی در این حوزه وجود ندارد. جالبتر این که همین ادبیات محدود نیز اذعان دارد که این مفهوم یک مفهوم اولیه و غیرروشن است (برای مثال لوکاویچز "Lukovics M" و زوتی" Zuti B"). در واقع اساس مفهوم دانشگاه نسل چهارم و این که اساساً نیازی به چنین امری باشد، محل تردید جدی است. با این وجود در ایران میشنویم که گفته میشود دنیا به سمت دانشگاههای نسل چهارم رفته است و ما هنوز اندر خم کوچه دانشگاه نسل سوم هستیم. این سراسیمگی برای رسیدن به چیزی که وجود خارجی آن محل تردید است، بسیار جای تعجب دارد. به نظر میرسد تجربه تلخ کندی جامعه ایران برای همپاشدن با تغییرات جهانی سبب شده است تا دغدغهای وسواسگونه برای همپاشدن با تغییراتی به وجود آید که اساسا وجود خارجی ندارد.
یک مفهوم روشن و کارآمد نیازمند تدقیق مفهومی و تأمل بسیار است. کم وزیاد کردن برخی ویژگیها برای خلق یک نسل جدید کافی نیست. ابتدا اجازه دهید ببینیم در ادبیات کم حجم موجود، دانشگاه نسل چهارم به چه معنا است. دانشگاه نسل چهارم دانشگاهی است که صرفا مانند یک بنگاه اقتصادی به صورت منفعلانه به دنبال پاسخگویی به نیاز بازار نیست. این دانشگاه سعی میکند تا به صورت فعالانه محیط اجتماعی اقتصادی پیرامونش را شکل دهد (لوکاویچز و زوتی، ۲۰۱۵). ایجاد یک جامعه بهتر هدف غاییای است که دانشگاه نسل چهارم پیگیر آن است. جدول ۲ ویژگیهای ادعاشده برای نسل چهارم دانشگاهها را نشان میدهد:
جدول ۲ ویژگیهای دانشگاه نسل چهارم (برگرفته از لوکاچز و زوتی، ۲۰۱۵)
در داخل ایران بسیاری این ایده را جذاب یافتهاند. برخی حتی با ذوقزدگی ادعا کردهاند که بایستی به سمت دانشگاه نسل پنجم پیش رویم؛ ولی به نظر میرسد که پشت این جذابیت عمقی وجود ندارد. اجازه دهید ابتدا به شکلدهی فعالانه محیط اقتصادی بپردازیم. این که چارچوب نسل سوم، دانشگاهها را تبدیل به بنگاههای اقتصادی کردهاست، ادعای درستی نیست. صحیح است که برخی از دانشگاهها ممکن است دچار چنین وضعیتی شده باشند، ولی صرف شاکله دانشگاه نسل سوم چنین الزامی ندارد. دانشگاههای نسل سوم میتوانند فعالانه محیط اقتصادی خود را شکل دهند. نیازهای جدید را کشف کنند و یا حتی خلق کنند. منطقه فقیر کمریجشایر انگلیس که تحت تأثیر دانشگاه کمبریج به یک قطب اقتصادی تبدیل شده است، مثال بارزی از یک اثرگذاری فعالانه از جانب دانشگاه است.
حال اجازه دهید به بحث اثرگذاری اجتماعی بپردازیم. مفاهیمی چون طراحی حساس به ارزش، نوآوری و پژوهش مسئولانه و دانشگاه فضیلتمند بیش از یک دهه است که فکر متفکران را به خود مشغول کردهاست. طراحی حساس به ارزش تلاش دارد تا ارزشهای مختلف را در فرآیند طراحی و ساخت مصنوعات تکنیکی وارد کند. این ارزشها صرفا شامل اموری چون بهداشت، حفظ محیط زیست و ایمنی نمیشود و مواردی چون برابری و حتی نزاکت را نیز دربر میگیرد. برای مثال نسخهای از دستیار صوتی گوگل برای کودکان طراحی شدهاست که دستورات کودک را تنها پس از ادای کلمه جادویی (لطفا!) توسط کودک اجرا میکند. این نسخه جدید در پاسخ به دغدغه والدینی توسعه دادهشده است که معترض بودند که دستیار صوتی گوگل کودکان آنها را بیادب و پرتوقع بار میآورد؛ چون که عادت میکنند که دستور دهند و اطاعت شوند. صدها مثال دیگر از طراحی حساس به ارزش در حوزههای مختلف وجود دارد و تربیت متخصصانی که بتوانند در مراحل طراحی این ارزشها را کشف کنند و در تعامل با کاربران آنها را در مصنوعات تکنیکی نهادینه کنند، هدف طراحی حساس به ارزش است. به طور مشابه خلاقیت و پژوهش مسئولانه به دنبال نهادینهکردن نوع خاصی از پژوهش و نوآوری است که به صرف تولید نتیجه چشم ندوخته است و مسئولانه اثرگذاری آن را درحال و آینده جامعه نظاره میکند و بسته به ارزشهای اجتماعی در فرآیند پژوهش و نوآوری بازبینی میکند. اثرگذاری پژوهش دیگر صرفا به معنای تولید محصول کارآمد نیست، بلکه در جنبههای فرهنگی نیز خود را نشان میدهد.
بسیاری از متفکران بر این باورند که دانشگاهها بایستی تمرکز بیشتری روی مواردی از این دست داشته باشند. به بیان دیگر، سرعت سرسامآور رشد علم و رقابت در بازار آزاد نوآوری نبایستی دانشگاه را از مشارکت فعالانه در شکلدهی به جامعه غافل کند. این نکته بسیار منطقی است و بهنظر میرسد دانشگاه بایستی در این زمینه فعالیت کند. همانطورکه مدارس اشتغال و دفاتر ثبت اختراع و کارآفرینی در دانشگاههای موفق کنونی وجود دارند که سعی میکنند دانشجویان و پژوهشگران را به سمت کارآفرینی و تولید ارزش افزوده سوق دهند، دانشگاهها بایستی متخصصان و کارآفرینانی تربیت کنند که ارزشهای اجتماعی را در نظر بگیرند و مسئولانه به نتیجه فعالیتهایشان در ساخت یک جامعه بهتر بیندیشند. آیا این به معنای ضرورت یک نسل جدید از دانشگاههاست؟ به نظر این گونه نیست. این تغییرات به راحتی در ساختار فعلی دانشگاهها قابل گنجاندن است و عمقی از تغییر که برچسب نسل جدید را موجه کند، در این جا ضرورتی ندارد.
در مقام نتیجهگیری، قطار نسلهای جدید دانشگاهها که در ادبیات درون کشور ما داغ است، توجیه کافی ندارد. این استفاده خودسرانه از مفاهیم نه تنها در ادبیات بینالمللی جایی ندارد که با اندکی تأمل و تدقیق نیز تهی بودن آنها نمایان میشود. دانشگاههای نسل سوم میتوانند و بایستی ارزشهای اجتماعی و اخلاقی را در فرآیند پژوهش و نوآوری دخیل کنند. اثرگذاری فعالانه بر محیط اجتماعی و فرهنگی چیزی است که نیازمند اهتمام بیشتر و عزم جمعی است و تغییر ساختاری نمیطلبد. بهطور مشابه، فهمیدن ارزش پژوهش بنیادی که گاهی هیچ هدفی جز کشف هستی و خلقت ندارد و همچنین حوزههایی از معرفت که هدفی جز آگاهیبخشی و روشنگری ندارند، درسی است که دانشگاههای نسل سوم میتوانند و باید از دانشگاههای نسل دوم بگیرند و لازم نیست برای آن جهشی به یک نسل جدید از دانشگاهها رخ دهد.
نگاهی به ویژگیهای دانشگاههای نسل سوم نشان میدهد که هنوز هیچ دانشگاه ایرانی را نمیتوان به تمامی یک دانشگاه نسل سوم دانست. استقلال تام از بودجههای دولتی، مدیریت حرفهای خارج از دستان اساتید و تدریس و پژوهش به زبان انگلیسی مهمترین نقاط افتراق دانشگاههای فعلی ما با دانشگاههای نسل سوم است. این وضعیت گذار این فرصت را به ما میدهد تا قبل از تثبیت این نسل جدید از دانشگاهها در کشور، با مشکلات و نقاط ضعف آنها آشنا شویم و هرچه زودتر در راه رفع آنها بکوشیم. به بیان دیگر به جای این که با خوشحالی از تجاریسازی علوم انسانی صحبت کنیم، دریابیم که تحمیل کارآفرینی و خلق ثروت به علوم انسانی از یک اشتباه مبنایی رنج میبرد. بفهمیم که تلاش برای قراردادن علوم پایه در دوراهی کاربرد یا حذف در واقع خالیکردن نهاد دانشگاه از فلسفه وجودی علم است؛ امری که موتور محرکه اصلی رشد علم درچند قرن اخیر بوده است. در نهایت عطش خلق ثروت و کارآفرینی نبایستی دانشگاهها را از نهادینهکردن پژوهش و نوآوری مسئولانه و تربیت متخصصانی که اثرگذاری اجتماعی (به معنایی فراتر از خلق ثروت) و طراحی حساس به ارزش را میشناسند، غافل کند. روشن است که ضرورت این اصلاحات به این معنا نیست که بایستی از دانشگاههای نسل چهارم، پنجم یا حتی بالاتر صحبت کنیم. گاهی اوقات عدد بیشتر به معنای پیشرفت نیست».
انتهای پیام
نظرات