به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی فرهنگ سرای گلستان، رمان «داستان رخشانک طبیب» در هفتاد و ششمین نشست ادبی ترنم قلم با حضور نویسنده کتاب، مجتبی طیاری آشتیانی، منتقدین، مریم مطهریراد و محمدرضا گودرزی شامگاه سهشنبه (۲۴ دیماه) در فرهنگسرای گلستان نقد شد.
طیاری پس از بیان مختصری درباره خود و کتاب «رخشانک» اظهار کرد: داستان از جایی شروع میشود که آن شهر سوخته در استان سیستان و بلوچستان توسط ایتالیاییها کشف شد. این شهر سوخته مرکز پزشکی و فرهنگی بوده و عمل جراحی چشم در آنجا انجام میشده است. دوران قدیم مصریها آنجا مغز را میشکافتند. نویسنده سعی دارد مخاطب را به تحقیق درباره این مکان علمی و فرهنگی سوق دهد.
«رخشانک»، دختر یک طبیب است که دستانش میلرزد او حتی نمی تواند جزء کادر پزشکی شود چرا که یک طبیب برای شناخت امراض باید به تمام ایران سفر میکرد تا امراض شهرهای مختلف کشور را بشناسد و حاذق شود. آن زمان یک مرکز پزشکی نیز در معبد آناهیتا در کنگاور وجود داشت.
او در ادامه افزود: این کتاب دو جنبه دارد یکی جنبه پزشکی بسیار پژوهشی و موشکافانه و دیگری مکانهای فرهنگی که در این کتاب معرفی شدند و تمامی حوادث در آن واقعی هستند. این کتاب برای جوانان با اطلاعات تاریخی، پزشکی و امراض گوناگون به نگارش درآمده است.
مریم مطهریراد از منتقدین این نشست دوره هخامنشیان را در داستان «رخشانک طبیب» پر رنگ دانست و در ادامه گفت: شخصیتپردازی از مولفههای مهم عناصر داستان است و در سبک گوناگون داستاننویسی وجود دارد و مخاطب میتواند با آن ارتباط گیرد. شخصیتهای داستان «رخشانک طبیب» همانند بسیاری از داستانهای دیگر به شخصیتهای اصلی، فرعی، شخصیتهای غایب و غیر انسانی، شخصیتهای اصلی مثل «رخشانک»، «کنیا»، «اوژن»، «انوشه»، «سورن» و شخصیتهای فرعی این کتاب مثل پدر «سورن»، اشاره دارد.
مطهریراد افزود: شخصیتهای غایب پادشاهانی هستند مثل کوروش، داریوش، کمبوجیه، بردیا و خدایان هم جزء شخصیتهای غایب محسوب میشوند، «اهورامزدا»، «آناهیتا»، «میترا»، مهر شخصیتها در کتابها مثل مویرگها در بدن عمل میکنند. و شخصیتهای اصلی هم در واقع شاهرگ کتاب هستند و در این کتاب قهرمان ما «رخشانک» است. نویسنده نگاه مثبتی به شخصیتهای داستان دارد، چه مرد و چه زن در جایگاه خود قدرتمند عمل میکنند البته به زنها بسیار قویتر پرداخته شده است. زنانی هستند توانمند، پر قدرت هم خودشان حرکت میکنند هم میتوانند جامعه را حرکت دهند. اما با اینکه «رخشانک» شخصیت اصلی داستان است ولی داستان با «کنیا» شروع میشود. کنیا آنچنان با تب و تاب این دختر هندی را به تصویر میکشد و آنچنان قدمهایش را روی چمنها و داخل سرزمین ریزریز توصیف میکند که خواننده خودش را میبندد به داستان کنیا و منتظر میماند ببیند این دختر چه چالشی برایش ایجاد میکند. اما به ناگهان عقب میرود و خدمتگزار «رخشانک» میشود و در نقش یک فرهنگ لغت او را در این داستان میبینیم یعنی هرجا نویسنده میخواهد چیزی را توضیح دهد از کنیا سوال میشود و خواننده متوجه نمیشود کنیا چند سال دارد و فداکاری و حرکت خاصی را از او نمیبینیم. «رخشانک طبیب» که بخشی زیادی از ایران اورا میشناسند در قسمتی از داستان «رخشانک» میگوید: «باید تندیسی از کنیا ساخت تا همه بدانند که کنیا چه انسان فداکاری است ولی هیچ فدارکاری خاصی از او دیده نمیشود جز این که انسان خوبی است و معنی کلمات را میداند و کار غیر عادی از او سر نمی زند».
مطهری در ادامه ضمن اینکه رخشانک را شخصیتی پر فراز و نشیب میداند که در جریان ارتباط خانوادگی و استادان و کسب دانش پزشکی و هر مسیری که طی میکند هیچ تصویری از خود ندارد. حتی نمیدانیم قیافهاش چه شکلی است و تنها یک زندگینامه از این شخصیت داریم افزود: رخشانک با بینش روشنفکرانه به خداپرستی معتقد است هیچکس نباید از کودکی خدایی انتخاب کند. انسان هر جا گیر میکند حتی اگر خداپرست نباشد خدا را صدا میکند رخشانک همه خدایان را صدا میکند در صورتی که هیچ کدام را قبول ندارد. در پایان این مسئله گرهگشایی نمیشود که چرا بیخدا باقی میماند و به چه بینشی میرسد. اما درمورد «اوژن» و «انوشه» با وجود اینکه کلمات کمتری خرج آنها شده ولی شخصیتپردازی به مراتب بهتری نسبت به «کنیا» ورخشانک دارند. ما حال «انوشه واوژن» را درک میکنیم و میفهیم که همدیگر را دوست دارند صدای ملتمس «اوژن» را میشنویم و مهربانی او به انوشه را درک میکنیم و اما «سورن» دارای شخصیت خاصی است که تقابل خشونت و عشق باعث دوست داشتنی شدن او شده است.
راد همچنین بیان کرد: بخشی دیگر از شخصیتها، شخصیت غایبند. چیدمان کلمات نویسنده به انحراف رفته مخصوصا در مورد کمبوجیه که تضادهای وجود دارد که حل نشده و بیشتر در این داستان جلوه دارد. یکی از شخصیتها میگوید کمبوجیه اخلاق را سر برید این را در موقعیتی میشنویم که کمبوجیه وارد مصر شده و آنجا موقعیت خود را حفظ میکند و بلافاصله دیده میشود که نویسنده آورده مردم کمبوجیه را در مصر میپرستند و او را ستایش میکنند و این باعث میشود که خواننده پس بکشد. مهمترین شخصیت فرعی «شبا روز» است که شخصیت جالبی است اما این شخصیت به مبهم بودن «کنیا» دامن میزند و خودش هم در سایه قرار میگیرد.
راد گفت: فرزندان دوقلوی «رخشانک»، «بارانا» و «ایندرا» قسمتی از داستان به دنیا آمدن این دو بود. این دو چون قرار است آینده پس از مرگ «رخشانک» را بسازند پدر بزرگشان وصیت کرده اینها میراثی را دست به دست و سرنوشت یک شهر را مشخص میکنند. بچههای «رخشانک» بخشی از زندگی و آرزوی رخشانک هستند. بنابراین ما باید چالشهای رخشانک را با بچههای او داشته باشیم آیا خودش با اینها کارکرده یا آنها را پیش استاد فرستاده است یا حتی موقع مرگ رخشانک دست نوشتههای تاریخی را دفع میکنند در حالی که منطقی است این دست نوشته را نگه دارند و تجربیات مادر را به آینده منتقل کنند.
مطهری در جمعبندی صحبتهای خود تاکیدکرد: داستان خام شروع شده و به نظر میرسد نویسنده شخصیتهایش را نمیشناسد اما به مرور زمان هم خواننده با شخصیتها عجین میشود، هم نویسنده.
محمدرضا گودرزی نیز در تحلیل داستان «رخشانک طبیب» گفت: رمان در ۱۲ بخش و یک مقدمه است؛ ۱۰بخش با عدد مشخص شده و دو بخش (آخر و پس از آخر، دوازده صفحه است) ژانر رمان تاریخی – مردم شناختی است، شناخت مردم، نحوه معیشت، افکار و باورهای آنها در دوره کوروش هخامنشی است. رمان ارزش ادبی کمتری دارد و عمدتا ارزش آن در وجه مطالعات فرهنگی آن است. نویسنده زحمات زیادی برای تحقیق در گذشته و اساطیر ایران قدیم کشیده است. در رمان آیینهای مختلف ایرانیان قدیم درباره ازدواج و تولد و مرگ آمده است. از نظر تاریخی نیز برخلاف آثار مشابه، مدام تاکید میکند تاریخ و رمان تاریخی نباید به نقل زندگی پادشاهان اکتفا کند و آنچه تاکنون مغفول مانده، بررسی زندگی مردم عادی در گذشته و نقش آنها در جنگهاست. کل رمان روی مسائل تاریخی –فرهنگی ، تعلیق خاصی ندارد چون رخداد مرکزی بارزی ندارد. انگیزه روایت راوی جالب است «میخواهم هر چه را دیدهام روی پاپیروس بنویسم تا برای آیندگان به یادگار بماند و نوادگانم بدانند مردم کوچه و بازار چگونه میزیستند، چگونه میاندیشیدند و چگونه میمردند.» لذا این داستان به سفرنامه هم شبیه است.
این جلسه با پرسش و پاسخ مخاطبان حاضر و تقدیر از نویسنده به پایان رسید.
انتهای پیام
نظرات