• یکشنبه / ۸ دی ۱۳۹۸ / ۰۹:۵۹
  • دسته‌بندی: مرکزی
  • کد خبر: 98100805377
  • خبرنگار : 50203

اینجا عشق می بافند

اینجا عشق می بافند

ایسنا/مرکزی هر گرهش روایتگر شور و عشقی بی انتهاست؛ دستان پر هنر مهربانوی ایرانی با هر گره که می بافد، آسمان را به زیر پایت می کشاند، دریا را آن سوتر بی پروا رها می کند و گاهی یک دشت گل رنگ به رنگ می پاشد زیر قدم هایت. این نوشته تنها حکایت یک بافته نیست؛ هجای لحظه های ناب شاعرانه است.

جهانیان از گذشته های دور مردم ایران زمین را با دو سند افتخارشان می شناسند؛ شعر و فرش. هنرهایی در آمیخته با خلاقیت، تلاش و شور و عشق، که مظهر تجلی فرهنگ مردم این خاک هستند و در طول تاریخ چون تاجی بر تارک فرهنگ و هنر ایران خودنمایی می کرده اند. از شعر و هزار راز نهانش که بگذریم، ذوق ایرانی و ذائقه زیباشناختی ایرانیان از جهت ماده در فرش تجلی یافته است. هنری 2500 ساله که نشان از پیوند یک ملت با فرهنگ و هنرش دارد و امروزه نیز چون یک اثر هنری بی بدیل، گرد زندگی را در خانه های فرهنگ دوستان می پاشد و روح حیات را در خانه هایشان می دمد.

آنطور که مرکز ملی فرش ایران می نویسد، در استان مرکزی از قدیم الایام بافت قالی و قالیچه با طرح های خاص منطقه نظیر مشک آباد، بند ریحان، گل حنا، بوته میر و... رواج داشته و مناطقی از استان نظیر ساوه و فراهان از نظر قالیبافی در سطح کشور نام و نشانی داشتند، همچنین حکایات تاریخی نشان می دهند که فرش سلطان آباد (اراک) در گذشته از شهرت و مرغوبیت بالایی برخوردار بوده و امروزه نیز آوازه این هنر بی نظیر به خاطر رنگ، طرح و نقش هایش در همه جا پیچیده است.

تابلوی عشق و هنر

برای پی بردن به گوشه ای از تاریخچه پر رمز و راز فرش دستباف استان مرکزی تصمیم گرفتم سری به تنها گالری فرش دستباف اراک بزنم. با استقبال گرم آقای فراهانی صاحب گالری، روبرو می شوم. هر قدمی که با او به سمت گالری بر می دارم بوی خوش رنگ ها و فرش های نو را بیشتر احساس می کنم. داخل گالری که می شوم دیگر از شلوغی و همهمه شهر خبری نیست. فضایش بیشتر به یک گالری آثار هنری شباهت دارد تا یک گالری فرش دستباف. محیطی نسبتا بزرگ که فرش هایش در رنگ ها و نقش های متنوع همچون تابلوهای هنری بر روی دیوارها خودنمایی می کنند و هر زبانی را به تحسین وا می دارند.

در حین صحبت با آقای فراهانی فرش هایی که روی زمین پهن شده اند، نظرم را جلب می کنند. نورهایی که از هر طرف آنها را نشانه رفته اند، به فرش ها جلوه دیگری داده اند و زیبایی‌شان را دوچندان کرده است. برای پی بردن به مرغوبیت فرش ها نیازی به لمس کردنشان نیست، تنها نگاهی از دور گویای کیفیت آنهاست. اینجا باید عشق و هنر را به چشم دید و موسیقی روح نواز فرش های دستباف را با گوش جان شنید.

قالی بافی؛ یک تیر و دو نشان

پس از گفتگویی کوتاه با آقای فراهانی زمان آن رسیده است که به کارگاه های فرش دستباف فراهان سری بزنیم. سه کارگاهی که به گفته او هر کدامشان در نقطه ای از شهر قرار دارند و زمینه ساز اشتغال و درآمدزایی برای افرادی شده اند که در همان حوالی سکونت دارند. در طول مسیر از او در مورد کارگاه ها و تعداد افراد شاغل در آنها می پرسم؛ می گوید: از وقتی خانه ها کوچک شده اند و دیگر مثل گذشته شرایط مناسب برای بافت قالی در خانه ها وجود ندارد، عده زیادی که غالبا هم خانم هستند تمایل زیادی پیدا کرده اند تا در این کارگاه ها قالی ببافند. کسانی که در این کارگاه ها کار می کنند، در حوالی ظهر و هر زمان دیگری که نیاز باشد به خانه هایشان می روند و در کنار کار، زندگی خود را هم سر و سامان می دهند و از این بابت با هیچ محدودیتی روبرو نیستند.

فراهانی می افزاید: متاسفانه مردم این نواحی شهر با مشکلات اقتصادی و اجتماعی زیادی مواجه هستند و اغلب آنها از نظر اقتصادی وضعیت مطلوبی ندارند، اما با وجود چنین شرایطی تاکنون هیچ فکری به حالشان نشده است؛ نمی گویم از لحاظ مالی به آنها کمک شود، بلکه اگر با همتی بتوان فرهنگ کار ایجاد شده در این مناطق را تقویت کرد، کمک بزرگی به آنها شده است. این کار علاوه بر اینکه می تواند تأمین مخارج گوشه ای از زندگی افراد شاغل در این کارگاه ها را بر عهده بگیرد، از سوی دیگر می تواند زمینه ساز ترویج فرهنگ قالی باقی در نقاط کمتر برخوردار شهر شود.

اینجا عشق می بافند

پیچ و خم کوچه های نسبتا باریک این نقطه از شهر به کارگاهی منتهی می شود که تابلوی نصب شده در سر در آن نشان می دهد اینجا یکی از سه کارگاه قالی بافی فرش دستباف فراهان است. برای ورود به کارگاه، چهار یا پنج پله ای را به همراه آقای فرهانی پایین می روم. قبل از ورود، ضرباهنگ منظم دفتین ها بر دار قالی و پچ پچ های زنانه مرا از ورودم به کارگاه تولید فرش دستباف مطمئن می کند. محیطی نسبتا کوچک و شاید اندکی تاریک که البته فضایی صمیمی و دلنشین را برای علاقمندان این حرفه فراهم کرده است.

قبل از هر چیز، توجهم به پنج دار قالی بزرگ جلب می شود که هرکدام در گوشه ای از کارگاه، انتظار تکمیل شدن را می کشند. زن های خانه داری که به ظاهر فاصله سنی نزدیکی هم با یکدیگر ندارد و هرکدام با عشق و علاقه ای وصف ناشدنی مشغول بافت قالی هستند، مرا یاد توصیف زیبایی از محمود دولت آبادی می اندازد که در "کلیدر" می نویسد "کار فرشبافی مثل کُند و زنجیر است، دمی پای آدم را ول نمی کند. مثل این می ماند که آدم میان تار و پود دستگاه بسته شده، گاهی وقت ها خیال می کنم خودم هم دارم لابه لای تار و پود بافته می شوم".

بله؛ درست است. قصه دست و دار این مهربانوهای ایرانی موضوع ساده ای نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت. در قصه بافت فرش دستباف، عشق حرف اول را می زند و انگار این قصه پایان ندارد، هر روز و هر روز قرار میان قالی و قالیباف همان است که بود ... .

علاوه بر قابلمه شیری که روی اجاق گاز در حال جوشیدن است، جای خالی چند نفر پای دارهای قالی و جنب و جوش کودکانی که در محوطه کارگاه مشغول بازیگوشی هستند، مرا به یاد صحبت آقای فراهانی در طول مسیر رسیدن به کارگاه می اندازد که "اینجا هیچ کسی به اجبار و ساعتی کار نمی کند، بلکه در واقع بافت قالی در این کارگاه ها به جزئی از زندگی این افراد تبدیل شده است".

خانم احمدی یکی از افرادی است که 30 سال از عمر خود را صرف بافت قالی کرده است، اهل مشهد الکوبه فراهان است و اکنون مشغول خلق یکی از سنتی ترین طرح های قالی شهر فراهان است. می گوید "از کودکی به قالی بافی علاقه داشتم و از همان زمان در خانه در کنار مادرم قالی می بافتم. بعد از گذشت این سالها هنوز هم هر روز از ساعت 7 صبح تا حدود ساعت 11 به اینجا می آیم. بعد از ظهر هم بعد از انجام کارهای خانه به کارگاه برمی گردم. درآمدم خوب است، اما حضورم در اینجا بیشتر جنبه تفریحی دارد و به خاطر علاقه ام به قالی بافی است".

خانم سلطانی یکی دیگر از کسانی که است در این کارگاه قالی می بافد و می گوید "از بچگی کار بافت قالی را در کنارم مادر یاد گرفتم و تقریبا از دهه 70 که خودم با اصول کار آشنا شدم، به تنهایی قالی می بافم. از وقتی که دیگر شرایط قالی بافی در خانه برایم فراهم نیست، اوقات فراغت خود را با بافت قالی در اینجا می گذرانم و هر زمان که بتوانم و کاری نداشته باشم به کارگاه می آیم".

دیدن شور نابی که هرکدام از بافندگان فرش در کارشان داشتند، مرا بیشتر از هر زمان دیگری برای فهمیدن هزار راز نهفته فرش های دستباف ترغیب کرد. انتظاری که چندان طولانی نبود و با حرکت ما به سمت دیگر کارگاه های تولید فرش دستباف فراهان به سرانجام رسید.

آغاز زیبایی

چند کیلومتری را برای رسیدن به کارگاه هایی که مراحل اولیه تولید فرش دستباف در آنها شکل می گیرد، طی می کنیم. محیطی بزرگ که چند سالن مسقف اطراف آن را احاطه کرده اند و هر کدام از آنها چون تکه های پازلی هستند که در نهایت منجر به آفرینش اثری می شوند که شهرت جهانی دارد. اولین چیزی که در حین ورود نظرم را جلب می کند، فرش هایی هستند که زیر تلألو آفتاب و روی شن های داغ، گویی حمام آفتاب گرفته اند و انتظار خشک شدن را می کشند.

با راهنمایی آقای فراهانی به سالنی وارد می شویم که یکی از ابتدایی ترین مراحل تولید فرش دستباف در آن رقم می خورد؛ تبدیل دوک به کلاف. پشم هایی که تماما توسط دست ریسیده شده اند، حالا در صفوفی طولانی لحظه شماری می کنند تا در شکل و شمایلی دیگر در خلق این هنر نقش آفرین باشند. این کار توسط چرخ کلاف زن بزرگی انجام می شود که می تواند به طور همزمان حدود 10 دوک را به کلاف تبدیل کند، هرچند گاهی این کار به روش سنتی ممکن است توسط دست هم در این کارگاه انجام شود. دوک های کلاف شده حالا باید خود را برای مرحله بعد، یعنی رنگرزی آماده کنند.

از گیاه به فرش

وارد محل خم های رنگرزی که می شوم، عطر و بوی رنگ های گیاهی به خوبی به مشام می رسد. محیطی که اگر مثل من اولین بار باشد که دیدن آن را تجربه می کنید، برایتان فوق العاده جذاب و دیدنی خواهد بود. کلاف هایی که در مرحله قبل آماده شده اند در این مرحله در حوضچه های پر آب بزرگی انداخته می شوند که ترکیب‌شان با رنگ های گیاهی، عطر و رنگ و زیبایی خاصی به آنها داده است.

به گفته "آقا صفر" که مسئول قسمت رنگرزی است، کلاف ها باید 30 دقیقه داخل حوضچه رنگ بجوشند و پس از آن حدود 48 ساعت بدون هیچ حرارتی در همان حالت باقی بمانند تا رنگ های گیاهی به خوبی به خورد آنها برود. کلاف ها پس از رنگ شدن به کارگاه های بافت قالی منتقل می شوند و آنجاست که بر اساس طرح های از قبل آماده شده، با کنار هم قرار گرفتن تارها و پودها، جهانی از خاطره ها در کنجِ قابی ماندگار، خلق می شود.

در انتظار تکمیل

بافت فرش بر روی دارهای قالیبافی کارگاه، پایان افسونگری این نگاره ها نیست؛ فرش های بافته شده برای اینکه به دست مشتری برسند، باید اول پرداخت و سپس ریشه زده شوند. برای اینکه این مرحله از تولید فرش دستباف را هم ببینم، به یکی دیگر از سالن های مسقف بزرگ کارگاه وارد می شوم. تعداد فرش های این سالن بیشتر از هر چیز دیگری جلب توجه می کنند.

"آقا قاسم" که از سال 73 وارد این کسب و کار شده، مشغول کار با دستگاه پرداخت است؛ صدای بلند دستگاه اگرچه در ابتدا کمی آزاردهنده به نظر می رسد، اما به خوبی حس و حال یک کارگاه تولید فرش دستباف را به آدم القا می کند. فرش هایی که خود را زیر تیغ های این دستگاه می سپارند، پس از مدتی کاملا یکدست می شوند. در انتهای سالن هم "آقا حسن" روی انبوهی از فرش ها نشسته و با دقت مشغول کاری است که به گفته خودش به آن "ایلمک زدن" می گویند. فرش هایی که پس از بافته شدن و تحویل به مشتری نیاز به تعمیرات جزئی داشته باشند، به این قسمت از کارگاه منتقل می شوند و پس از اتمام کارشان مجددا به دست مشتری می رسند.

تنها یک مرحله دیگر به پایان قصه پر پیچ و خم فرش های دستباف باقی مانده است و با شست و شوی نهایی، کار فرش های دستباف در این کارگاه به پایان می رسد.

با همراهی آقای فراهانی به سالن شست و شوی فرش ها وارد می شوم. محیطی نسبتا بزرگ، که صدای آبی که از آنجا به گوش می رسد، به خوبی گویای کاریست که در آن انجام می شود. به گفته آقای فراهانی در قسمت "شور"، برای شست و شوی فرش ها از سرکه سفید استفاده می شود که علاوه بر از بین بردن کثیفی ها از روی فرش، رنگ های اضافی را هم از روی آن برمی دارد. با هر بار رفت و آمد طی شست و شوی فرش، جلای مضاعفی به فرش بخشیده می شود و نقش و نگارهای آن بیشتر دلربایی می کنند. فرش ها پس از شست و شو، زیر آفتاب پهن می شوند تا پس از خشک شدن، به گالری فرش دستباف فراهان منتقل شوند.

در واقع داستان این فرش ها اینجا تمام نمی شود، آنها اینجا بدنیا می آیند و حالا باید راهی خانه ها شده و سالیان درازی را همراه مردم این سرزمین و دیگر سرزمین ها شاهد داستان زندگی آدم ها باشند، شاهدانی خاموش، آرامش‌بخش و وفادار.

آنچه خواندید، در واقع تنها گوشه ای از  سفرپر رمز و راز فرش دستباف ایرانی در یکی از کارگاه های استان مرکزی بود. هنری غنی که اگرچه به گفته صاحب تنها گالری فرش دستباف استان مرکزی، چند سالی است مورد بی مهری قرار گرفته و به دست فراموشی سپرده شده است، اما هنوز هم مهر افتخاریست بر پیکره فرهنگ و هنر مردم ایران زمین. آری، باید تک تک مراحل تولید این تابلوی عشق و هنری که فرهنگ دوستان به زیر پا می اندازند و آن را چون یک اثر هنری بی بدیل، میهمان خانه های خود می کنند، به چشم دید تا متوجه شد که چرا از قدیم می گویند "شنیدن کی بود مانند دیدن؟

انتهای رپرتاژ آگهی

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha