به گزارش ایسنا، مولانا «کمال الدین محمد» و به قولی «شمس الدین محمد» متخلص به «وحشی»، در بافق که یکی از شهرستانهای کنونی یزد است، دیده به جهان گشود.
هر چند نام و نشانی از پدرش نیست اما آن طور که گفته شده پدرش مردی گمنام و کشاورز بود و فرزندش وحشی، را در محضر سخنور توانای بافق «شرف الدین علی بافقی» به شاگردی سپرد.
آنگاه با اشراف برادرش «مرادی بافقی» به کسب علم و فضایل همت گماشت و در محضر استادان بزرگی چون نجاتی بافقی و همتی بافقی به شاگردی پرداخت.
کمال الدین در جوانی به همراه برادرش به یزد آمد، پس از بهرهمندی از فضایل شعرا و بزرگان یزدی به کاشان رفت.
در کاشان به واسطه سرودن بیتی نزد حاکم آن شهر جلب توجه کرد اما به دلیل حسادت برخی مردم آن دیار، آنجا را ترک و به اراک و سپس به هرمز رفت.
وحشی مردی پاکباز، وارسته، حساس، بلند همت و گوشه گیر بود و با آن که سنت شاعران زمان او، سفر و مهاجرت به هند و بهرهمندی از دربار گورگانی و امیران هند بود، از کشور پا بیرون نگذاشت و پس از بازگشت به یزد، در همان جا به منظور اندوختن اندیشه و هنر و ادب ماند.
کمال الدین بارها به قصد بارگاه میرمیران که نواده شاه نعمت الله ولی و حاکم یزد بود نیز به تفت در نزدیکی یزد، رفت.
وحشی در تمام دوران، بینوا و تنگدست بود و چندباری از روی ناچاری به ستایش خوشنامان و برخی از بزرگان یزد و کرمان پرداخته است.
گفته میشود که زشتی روی، سر بی موی وحشی و طبع قانع تغافل جوی او به گریزان بودنش از مردم و تمایل او به گوشهنشینی منجر شده لذا برگزیدن همسر و همدم را هماره آرزو میدانسته است.
تخلص وحشی که بر کمال الدین نهاده شده نیز این طور بود که حاکم کاشان روزی گفت: «این وحشی، شعر میتواند گفت؟» و کمال الدین نیز خود را متخلص به وحشی خواند. البته برخی بر این باورند که وحشی تخلص برادرش بوده و کمال الدین آن را برخود نهاده است.
وحشی اشعار گرانقدری چون غزلیات، رباعیات، ترکیب بند، قصاید و مثنوی دارد که مثنوی «شیرین و فرهاد» او به هر گوشی آشناست، البته تنها اثر منتور وی نامه سوزناکی است که به دلدار خود نوشته و هماکنون در مجموعههای خطی کتابخانه ملک تهران نگهداری میشود.
این شاعر شیعی، ترکیببندها و قصایدی نیز در رابطه با مدح حضرت علی و آل علی(ع)، امام رضا(ع) و حتی حضرت مهدی(عج) نیز دارد.
در رابطه با علت وفات وحشی سخنان زیادی است اما به احتمال زیاد بر اثر تب سوزان فوت کرده است.
در هر صورت این شاعر بزرگ نام یزدی در ۵۲ سالگی در سال ۹۹۱ قمری دیده از جهان فرو بست و در همان محله پیرو برج روبروی شاهزاده فاضل در محلی که اکنون به کوچه آروک(اَهرُک) معروف است و زندگی میکرده، مدفون است.
نقل شده وحشی در زیر سنگی مرمرینی که یکی از سرودههای سوزناکش بر آن کنده شده، دفن شده است. گفتنی است، در زمان آخرین پادشاهان صفویه به همت محمد علی بیگ ناظر، بیوتات یزد نخستین آرامگاه وحشی بنا نهاده شد و پس از آن «شمس الدین محمد بافقی» گنبدی بر فراز آن ساخته و تا سال ۱۰۸۲ قمری که مستوفی بافقی آن ساختمان را دیده، برقرار بوده است.
در سال ۱۳۱۲شمسی که خوانین بختیاری مورد قهر و غضب رضاشاه واقع شدند و حکومت آن زمان یزد نیز به دست مدبر نوری بود که برای خوش خدمتی به دولت، مقبره وحشی را ویران و سنگ قبر او را به جهودان یزد فروخت.
خانه پیر واقع در بافق که خانه وحشی و تنها یادبود آن بود نیز در اثر بی توجهی ویران شد و همان طور که در دوران زندگی پریشان و آشفته بود، در زمان مرگ و پس از آن نیز نیز کالبد و یادبودهایش همچنان به وضع حال او دچار شدند.
در سال ۱۳۵۶ بنایی یادبود در محله پیر و برج واقع در بوستان وحشی بافق پیریزی و در سال ۱۳۵۸ نیز به پایان رسید.
انتهای پیام
نظرات