به گزارش ایسنا، در متن ندا ثابتی که با عنوان «نشانه و معنا از متن تا اجرا» منتشر شده آمده است:«نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" نوشته و کار شهرام کرمی این روزها در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر در حال اجرا است. این یادداشت حرفهایی است درباره فضای کار، متن، کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه و تا حدی نشانهشناسانه از منظر زیباییشناسی، روانشناسی، اجتماعی و مذهبی که میتواند جرقهای باشد تا آنان که در این حوزه تخصصی دانشی کسب کردهاند، درباره نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟"عمیقتر، ببینند، بنویسند و تحلیلش کنند.
نمایش"چه کسی سهراب را کشت؟"که روی صحنه رفته است را شنیدم و دیدم و اصل متن را نخواندهام و دقیقاً نمیدانم در طول تمرین و یا به دلایل دیگری، متن چقدر تغییر کرده یا کم و زیاد شده یا حتی کلمهایی، جملهای، عوض نشده یا حذف نشده است. آنچه من شنیدم و دیدم، متنی بود، روان، با چالشهای دراماتیک، با رگههای طنز از موقعیت رفتاری و زمانی و با تعلیق نمایشی که تو را به فکر وادارد.
با همذاتپنداری موجود و سیالی که تو را با کاراکترهایش درگیر کند. با حسی که تو را سمت مفهوم تراژدی زندگی بشر معاصر میاندازد.
"چه کسی سهراب را کشت؟"شاید در ظاهر همان متن رستم و سهرابی باشد که مدرن شده است. پدرهایی که ناخواسته، پسرشان را کشتهاند. خواه با تصادف رانندگی و خواه با قانون و مجازات برای اجرای حکم خدا. این اقتباس جذاب و متفاوت، ذهن را سمت اتفاقهایی میاندازد که در سراسر دنیا شاهدش هستیم.
اعتراض اجتماعی، قدرتهای زورگو، استبداد جهانی. جهلهایی مدام. جوانکشی. نخبهکشی. خفهکردن حرفهایی که باید زده شود. آزادیبیان، کج اندیشیهای سیاسی و موارد بسیاری که انسان، مخصوصاً انسان مدرن معاصر در جامعههایی که به ظاهر قانون دارد و به ظاهر حاکمیتهایی دارد، با این تعارضها و فشارهای روحی و اجتماعی و سیاسی، درگیر است و عواقبش هم به خانوادهها و به فرد فرد آدمها برمیگردد.
در حقیقت، هر خانواده قسمتی از اجتماع و هر اجتماعی دور از حکومت و سیاستمدارهایش نیست و این چرخه ، به هم پیوسته است و عملکردهایش بر هم تاثیرگذار است.
نمایش"چه کسی سهراب را کشت؟"از جهت و نگاه سیاسی حرفی نمیزند. از جهت نگاه مذهبی هم حرف مستقیمی نمیزند. داستان نمایش درباره یک خانواده ایرانی در زمان معاصر است که وقتی با مردن پسرشان روبرو میشوند، همه آنها دچار چالش و بحران میشوند. اما در این موقعیت نمایشی و مرگ فرزند نمیتوان به یاد قسمتهای دیگری از زندگیشان، مثل وجه اقتصادی و مذهبی و یا بستر تاریخی که در آن زیست میکنند نیفتاد.
همچنان که در ادامه داستان نمایش برای کمک به حل این بحران پاییک روانشناس به ماجرا باز میشود و یا مرد غریبهای در پارک که از وجه و باور دینی خود میخواهد زندگی را تحلیل کند.
چه بسا اگر این اشخاص نمایش اگر در شرایط و موقعیت دیگری بودند، طور دیگری با اتفاقهای زندگی برخورد میکردند و در این واکنشها، نتیجه میگیریم که همه امور و رفتار و باور شخصیتها در زندگی دخیل است.
در نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟"نگاه مذهبی همان قدر تاثیرگذار روی انتخابها و احساسها هست که اگر ایمان نباشد نوع دیگری از باور برای اشخاص بوجود میآید. در نمایش از برخی واژهها چون خدا، بهشت، جهنم، عذابوجدان، بخشش،گناه،تقدیر، امید،و.... بهره زیاد برده شده است.
باورها در رفتار اشخاص نقش اساسی دارند. باور داشتن یا نداشتن به مرگ. تقدیر، سرنوشت، اتفاق و دیگر عناصری که وجوه باورمندی انسان را نسبت به پدیدهها تشکیل میدهد. آنچه در نمایش جذاب است این است که این انگارههای درونی و ذهنی، چنان ظریف در دیالوگها و نقشها جای گرفته است که باعث میشود، در طول نمایش تماشاگر خود را جای اشخاص و موقعیت حسی شخصیتها در مواجه با مرگ بگذارد.
پدر، مادر، خواهر،داماد، دوست،همه اشخاص را در موقعیت و وضعیت خاص خود میشود درک کرد و درباره زندگی به آنها حق داد. میشود به جای همه آنها گریست و خندید. میشود فهمید چرا کم آوردهاند. چرا دچار ترس، تردید، غمشدید، رخوت، کسالت، سکوت و تنهایی و نفرت شدهاند.
در این موقعیت بحرانی حتی تلاشهای داماد عاشق و تلاش روانشناس را با اتکا بر عقل و عشق برای عبور از این بحران میشود درک کرد.
نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" در پی این است که بگوید ، انسان در ستیز با مرگ باید خودش بخواهد که زندگیاش را تغییر دهد و در اصل، خودش مهمترین عاملی است که می تواند به خودش کمک کند. حتی عشق هم در جایی کم میآورد. نمایش در اصل از کشته شدن عاطفهها میگوید که عقبه تمام این تنهاییها، این است که اگر رابطه و همدلی بین آدمها کمرنگ بشود عواقب بدی دارد. برای همین مکاشفه نمایش آنجا است که میفهمیم آرش به عنوان پسر خانواده در دفترچهاش نوشته دوست دارد بمیرد. گویی روح او، زودتر مرده و جسم او، بعد از بین رفته است.
این نگاه یعنی واقعیت روح انسان است که مهم است مرده باشد یا زنده!.... اما در موقعیت نمایشی اثر شاهد هستیم که مادر کمتر حرف میزند گویی او بعد از مرگ فرزندش مرده متحرکی بیش نیست و پدر هم شبیه روحی سرگردان میماند که در برزخ است.
در نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" حتی اشیاء هم در صحنه، با معنا و نشانه دراماتیک کاربرد دارد. سنگهای کوچک تزئینی درون قوطی، درختهای چنار، نیمکت،کلاهایمنی موتورسیکلت، گلدان شمعدانی با گلهای سرخ، کاموای قرمز رنگ، آبپاش، پارچههای سفید، آلبومعکس، دانه پاشیدن برای کبوتر، عروسک و بارش باران ....و هر آنچه هست و با تغییر صحنه میآید و میرود و در نمایش با تاکید و توجه زیاد کاربرد دارد و فقط برای تزیین صحنه استفاده نشده است.
حتی سکوت در بازیها و در فواصل صحنهها که همراه با تاریکی است، موجب تفکر تماشاچی میشود و این مکثها و سکوتها، گاه موحب موقعیتی میشود که بین داماد خانواده و مادر، خنده را ایجاد میکند و در اصل، خنده تماشاگران از بازی یا دیالوگهای پسر جوان نیست، بلکه از سکوت و شدت غم مادر است که ایجاد حس خنده میکند.
خندهای که از سر تمسخر نیست بلکه تماشاگر، وقتی موقعیت آدمها را در چنان وضعیت عزادار و تقارن با عروسی، درک میکند، از سر همدردی و تاسف، میخندد که واقعاً چه باید کرد؟!....
برای نوشتن یک نمایشنامه خوب ایرانی، لازم نیست حتماً سراغ ایدههای عجیب و غریب برویم و یا دیالوگهایی بنویسیم که از واژههای نثر مسجع استفاده شده باشد و یادر سبک اجرا روی به میزانسنها یا بازیها یا طراحی صحنههای اغراقآمیز بیاوریم. برای نوشتن متن خوب، باید درد انسان را فهمید و هر چقدر درد را، تنهایی را، نیاز را، عشق را، نفرت را، و تمامی وجوه انسان را بشناسی بهتر می توانی متنی را بنویسی که تماشاگر با لحظه لحظهاش زندگی کند.
برای اینکه کارگردانی را خوب انجام دهیم، همین کافی است که درکی خوب از متن داشت و آن را به درستی اجرا کرد و به بازیگران اجازه داد که خودشان باشند و این راحتی را بارها در کارهای گروه تئاتر شایا و نمایشهای شهرام کرمی دیدهام و این راحتی و صداقت در بروز احساسهای بازی بازیگران در نمایشهای که شهرام کرمی مینویسد و کار میکند در اکثر مواقع یافت میشود که در چند نمایش اخیر سرآمد آنها را بازی خیره کننده رویا افشار میدانم.
در نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟" نشانهشناسی در صحنه و اشیاء حکم تمثیلهایی را دارد که باید بیشتر به آنها فکر کرد. فیالمثل، رنگ کاموا در دست مادر قرمز است و وقتی او در خشم است، بافتنی شبیه گلوله آتش و لکه خون است. نشانه خشم و خون فرزند.اما در انتهای کار، مادر با صدای باران لبخند میزند و گویی در این دنیا به آرامش رسیده است. به شهودی رسیده که کسی را در مرگ فرزند مقصر نداند. گویی تقدیر را پذیرفته و با امید به زندگی به این دنیا لبخند میزند. اما همچنان بافتنی قرمز در دست دارد ولی این بار بافتنی اندازه بزرگتری دارد و دیگرمعنای آتش و خون را ندارد. رنگ قرمز تداعی عشق و امید است. یاداور قلب تپنده. بخشایشگر عشق است. این بخشش را میتوان در آبدادن به گلدانها و درختها،دانهدادن به کبوترهای پارک،و شعر نوشتن و شعر خواندنها یافت.
با این دیدگاه نمایش "چه کسی سهراب را کشت؟"را اگر از منظر نشانه و معنا از متن تا اجرا نگاه کنیم درک معنا و تحلیل مضمون و اندیشه اثر بسیار ساده خواهد بود.»
نمایش "چه کسی سهراب را کشت" به نویسندگی و کارگردانی شهرام کرمی هم با بازی بهرام شاهمحمدلو، رویا افشار، فرید قبادی، سروش طاهری، حسین پورکریمی و آبان حسین آبادی ساعت 19 با مدت زمان 85 دقیقه در سالن قشقایی تئاترشهر به صحنه میرود.
در این نمایش شهرام کرمی همانند سایر آثارش خانواده و روابط میان انسان ها را در محوریت کار خود قرار داده است. او این بار نمایشنامه «چه کسی سهراب را کشت؟» را با اقتباس از شاهنامه به نگارش درآورده به بازخوانی معاصر داستان رستم و سهراب پرداخته است.
انتهای پیام
نظرات