به گزارش ایسنا، «فرزانه ابراهیمزاده» در «تاریخ ایرانی» نوشت: روز اول شهریور ۹۶ محمدعلی نجفی با ۲۱ رای اعضای شورای شهر پنجم تهران به عنوان پنجاهونهمین (به روایت پورتال شهرداری تهران پنجاهوهشتمین) شهردار پایتخت انتخاب شد. پنجاهونهمین شهردار پایتخت ۲۳۰ ساله ایران که قرار است میراثدار ۵۸ نفری باشد که این شهر را از شهری متوسط به کلانشهری بیدر و پیکر تبدیل کردند؛ کلانشهری که اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و شاید همین دلیلی کافی برای شهردارانش باشد که به سودای پاستور راهی بهشت شوند. شهردارانی که از محمدمیرزا کاشفالسلطنه (که نامش در اسناد تاریخی به عنوان نخستین شهردار تهران ثبت شده است و در سایت شهرداری تهران نیست) تا محمدباقر قالیباف برای این شهر تصمیم گرفتند.
اما داستان شهرداری و شهرداران تهران از کجا شروع شد و این ۵۸ شهردار چه کسانی بودند؟
۱۱۲ سال حاکمیت مردانه
۱۱۲ سال پیش که مجلس اول قانون بلدیه را تصویب کرد، از سوی حاکم وقت تهران، محمدمیرزا کاشفالسلطنه در دارالحکومه تهران در خیابان جبهخانه مستقر شد. هر چند در اسنادی که از شهرداری منتشر شده نام کاشفالسلطنه به عنوان نخستین رئیس دایره بلدیه ثبت نشده اما او نخستین شهرداری بود که به حکم انجمن یا شورای شهر اداره امور شهری را به دست گرفت. این حکم آغاز راهی بود که ۵۷ شهردار تهران بعد از او نیز طی کردند و از جبهخانه تا میدان توپخانه و خیابان فاطمی به خیابان بهشت رسیدند و مقام محتسب و کلانتر را تا بلدیهچی و در نهایت به شهردار رساندند.
شهرداری تهران در یک قرن و ۱۲ سال حیات مدرن چهره مردانهای داشته است. در این ۱۱۲ سال هیچ زنی بر صندلی شهرداری تکیه نزده است تا شاید بتواند کمی از شلختگیهای تهران کم کند. در همه این یک قرن و ۱۲ سال ۵۸ مرد در شادی و غمها و آبادیها و خرابیهای شهری شریک شدند که زادگاه بسیاریشان نبود. از قبال بررسی زندگی ۵۸ شهردار تهران است که میشود فهمید تنها ۲۰ نفرشان در همین شهر به دنیا آمدند و درس خواندند و بزرگ شدند. این همان نقطهای است که بسیاری از منتقدین تاریخ شهرداری میگویند وقتی شهردار یک شهر بزرگ شده آن شهر نباشد آن را به خوبی نمیشناسد و احساس تعلقی به آن خاک نمیکند.
تهران شهری است با گستره مهاجران و شهروندانی از جایجای ایران اما ۲۱ نفر از ۵۹ نفری که اداره شهر را در دست گرفتند، کودکی را در کوچهپسکوچههای این شهر زندگی کردند و ۳۸ شهردار غریب ریشه در خاک ری نداشتند و از گندم آن در کودکی نخوردند. از میان ۳۸ شهردار غیر تهرانی پایتخت، سهم اصفهانیها و مشهدیها بیشتر از بقیه بود.
از احتسابیه تا بلدیه
تا مرگ محمدشاه قاجار از شهرداری خبری نبود، شهر را کلانترها اداره میکردند. حالا نه خیال کنید تهران هم شهری بود که بخواهد شهرداری داشته باشد. با آن که آقامحمدخان قاجار اعلام پایتختی کرده بود اما هنوز شمایل پایتختی نداشت. شهری بدون خیابان و کوچه با محلههای درهمپیچیده که بوی زباله توی ذوق میزد. این تصویر خوبی از شهری که میخواست دارالخلافه شود، نبود. این چیزی بود که امیرکبیر هم تا به تهران برسد، در گوش ناصرالدین شاه خواند که در کنار کارهای زیادی که از ساخت مدرسه و عدالتخانه دارند، باید وضعیت تهران را سر و سامانی بدهد و نهاد احتسابیه را ایجاد کرد. او محمودخان کلانتر احتساب آقاسی را برای تسهیل و بهبود امور شهری به دستگاه احتساب مأمور کرد و به او لقب احتسابالملک را داد. در زمان احتسابالملک بیشتر شکایات مردم از نحوه اداره شهر و وضع نامناسب نظافت محلات بود. محمودخان ظاهراً تا ۱۲۸۱ قمری یعنی حدود بیست سال بعد از امیرکبیر در این سمت باقی ماند اما در ادامه به دلیل قحطی در تهران فوت کرد و جایش را به چراغعلیخان سراجالملک داد. بعد از او در سال ۱۲۸۶ آقاعلی آشتیانی پیشخدمت خاصه ناصرالدین شاه به اداره تنظیفیه و انتظامات شهر دارالخلافه و حوالی منصوب شد. در همین زمان نیز در کنار احتسابیه اولین اداره بهداشتی یا حفظالصحه به دست دکتر تولوزان راهاندازی شد.
ناصرالدین شاه در بازگشت از سفر دوم فرنگ فردی ایتالیایی را به اسم کنت دمنت فرت را به ایران میآورد؛ فردی که مأمور تشکیل اداره پلیس در تهران شد. در تشکیلات اداره پلیس تهران به زعامت کنت دمنت فرت در سال ۱۲۹۷ نایب کل اداره احتساب به همراهی مهندسی دارالخلافه به میرزا علیاشرفخان سرهنگ واگذار شد.
کنت دمنت فرت بعد از حضورش در تهران دست به نوشتن دستورالعمل بلدیه و نظمیه زد. کتابی که نقطه صفر تشکیل نهاد بلدیه و انجمن آن در دوره بعدی یعنی دوران مشروطه است. این دستورالعمل در سال ۱۲۹۶ ق. به تأیید کامرانمیرزا نایبالسلطنه و به توشیح ناصرالدین ناصرالدین شاه رسید. به نظر میرسد مفادی از این دستورالعمل بعدها در نگارش نظامنامه انجمن بلدی مورد استفاده قرار گرفته باشد. دستورالعملی که بعد از بحثهای طولانی در ۱۲ اردیبهشت ۱۲۸۶ با عنوان قانون بلدیه به تصویب اکثریت نمایندگان مجلس اول رسید. بر اساس این قانون انجمن بلدیه و بلدیه در شهرها به امور مربوط به شهر و معیشت مردم رسیدگی میکردند. چند روز بعد از تصویب این قانون به دنبال راهاندازی بلدیه، نخستین انجمن بلدیه دست به کار شد و آن را اجرایی کرد.
کاشف چای در بلدیه
هیچ مدرکی وجود ندارد که حضور محمدمیرزا کاشفالسلطنه را به عنوان نخستین شهردار پایتخت ثابت کند. به پورتال رسمی و کتابهای شهرداری پایتخت هم مراجعه کنید، ردی از او نمیبینید اما واقعیت این است که کاشفالسلطنه اولین فردی بود که در مسند ریاست بلدیه امور شهر تهران را به دست گرفت. او بعد از تصویب قانون بلدیه به حکم وزارت داخله به عنوان ریاست اداره بلدیه و احتسابیه منسوب شد و قرار شد تا انتخابات انجمن بلدیه را برگزار کند. محمدمیرزا از خاندان قوانلو قاجار بود و فرزند آخر اسداللهمیرزا نایبالایاله و جهانآرا خانم ملقب به عزیزالسلطنه، دختر بزرگ قهرمانمیرزا فرزند عباسمیرزا، نایبالسلطنه بود که در تربت حیدریه به دنیا آمد. کودکی او با قیام پدرش علیه عموزادهاش ناصرالدین شاه پرتلاطم و در تبعید گذشت اما بعد از مرگ پدر در تهران مستقر شد و تحصیلات مقدماتی را در دارالفنون به پایان رساند. ۱۶ ساله بود که به عنوان منشی مشیرالدوله، وزیر خارجه مشغول شد و دو سال بعد با عنوان دبیر دومی به فرانسه رفت و همزمان با کار در سفارت ایران در دانشگاه سوربن حقوق خواند. او بعد از پایان تحصیلات ابتدا دبیراول سفارت ایران در فرانسه شد و بعد به عنوان سرکنسول هند به این کشور رفت. در اینجا بود که با کشت چای آشنا شد و دوره تحصیلی آن را به پایان برد و این صنعت را به لاهیجان و رشت برد. او همچنین نوعی از کاج را که به کاج کاشفی مشهور است، به ایران آورد اما صنعت چای شاید بزرگترین اقدام او در ایران بود و به کاشفالسلطنه مشهور شد.
او در آستانه مشروطه به عنوان شارژدافر به پاریس رفت و زمانی که قانون بلدیه در جریان بود، به ایران آمد تا سامانی به بلدیه بدهد. او در دارالحکومه مستقر شد و مقدمات برگزاری انتخابات انجمن بلدیه را فراهم کرد. انتخابات در ۵ روز از ۷ تیرماه ۱۲۸۶ در شش محله تهران برگزار شد. این انتخابات اما به خاطر تجربه کمی که برای برگزاری آن بود با شکست مواجه شد و انتخابات مجدد سوم مرداد برگزار شد. کاشفالسلطنه که از محله دولت نامزد شده بود در نخستین انتخابات داخلی انجمن به عنوان رئیس انجمن بیشترین رأی را آورد. از کارهای او در انجمن بلدیه و شهرداری جدا از تأسیس بلدیه پایتخت میتوان به نامگذاری خیابانها و کوچهها، شمارهگذاری خانهها، روشنایی خیابانها در شب، سامان دادن به آبرسانی به خانهها با گاری بشکهدار و اداره پلیس و منظم کردن سرویس درشکه اسبی و استخدام گروهی برای تمیز کردن خیابانها و آبپاشی در تهران یاد کرد.
کاشفالسلطنه یک سال و نیم بیشتر در این سمت نماند و به خاطر مشکلات و کارشکنیهای زیاد استعفا داد و به وزارت امور خارجه بازگشت. کاشفالسلطنه اما سرنوشت درامی داشت. او بعد از به توپ بستن مجلس به لاهیجان بازگشت و مدیریت مزارع و کارخانه چای را به دست گرفت اما در روزهای آخر اسفند ۱۳۰۷ در حالی که از بوشهر به سمت تهران میآمد در اثر افتادن ماشین حامل او به دره کشته شد. به وصیت خودش او را در میان تپههای چای در لاهیجان دفن کردند تا نخستین شهردار پایتخت نامش در میان بوتههای چای پنهان بماند.
مهندسباشی فرنگی
تهران این شانس را داشت که دومین رئیس بلدیهاش متولد و بزرگ شده تهران باشد که چند سالی نیز در فرنگ زندگی کرده بود. میرزا عباسخان مهندسباشی که نامش به عنوان نخستین شهردار تهران ثبت شده است. مهندسباشی که بعد از استعفای کاشفالسلطنه به عنوان رئیس اداره بلدیه انتخاب شد، از نخستین دانشآموزانی بود که عباسمیرزا برای تحصیل به فرنگ فرستاد. او که در مدرسه نظامی فرانسه تحصیل کرد و مدرک مهندسی گرفت، در دوران تشکیل احتسابیه تهران در زمان احتسابالملک نیز در این اداره مشغول بود و از آنجایی که در شهری چون پاریس زندگی کرده بود، تلاش زیادی کرد تا با جداسازی بخش انتظامی از بخش تنظیف چهره تهران را به شکل شهرهای فرنگی دربیاورد. مهندس باشی بعد از کاشفالسلطنه کارهای نیمهکاره او را ادامه داد. یکی از این کارها روشن کردن چراغهای بیشتری در پایتخت بود. از آنجایی که نور شهر در شب برای شهری مثل تهران خیلی مهم بود پس مهندسباشی در اداره تنظیف اداره روشنایی را در بلدیه به وجود آورد و اولین چراغهای روشنایی شهر با کارخانه برق حاج امینالضرب در خیابان کنار ناصرخسرو نصب شد و این خیابان به اسم چراغ برق معروف شد. بعد از آن چراغهای فانوسی را در اطراف ارگ و باب همایون و خیابانهای علاءالدوله و لالهزار بر بالای پایههایی نصب کردند.
پزشک شاه بیمار
در میان ۱۰ شهردار اول تهران بیتردید دکتر خلیلخان ثقفی اعلمالدوله از همه سرشناستر است که مانند مهندسباشی متولد تهران بود. هر چند سومین شهردار تهران نامش بیشتر از اداره بلدیه با تصویر امضای فرمان مشروطه به دست مظفرالدین شاه گره خورده است. او شاید به نوعی سیاسیترین شهردار قبل از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نیز بود.
اعلمالدوله ثقفی که ۳۶ ماه بر مسند بلدیه تهران نشست، یکی از ۹ فرزند عبدالباقی حکیمباشی، ملقب به اعتضادالاطباء بود که در تهران به دنیا آمد و در دارالفنون، پزشکی آموخت و با حمایت دکتر تولوزان برای تکمیل تحصیل در رشته کحالی یا چشمپزشکی به فرنگ رفت و وقتی به تهران آمد، به عنوان پزشک مخصوص مظفرالدین شاه در دربار استخدام شد. اعلمالدوله که به واسطه رفتوآمدش به فرنگ به اصل تغییر در ایران معتقد بود، به جمع مشروطهخواهان پیوست و در روزهایی که کسی اجازه نزدیک شدن به مظفرالدین شاه را نداشت، به بهانه معاینه او به صاحبقرانیه رفت و با به خطر انداختن زندگی خود امضای فرمان مشروطه را از شاه گرفت و شاه را تا آماده شدن قانون اساسی با دوا و درمان زنده نگه داشت.
اعلمالدوله زیر بار اصرار محمدعلی شاه برای تأیید نداشتن مشاعر مظفرالدین شاه در زمان امضای فرمان مشروطه نرفت. او اعلام کرد که نمیتواند اعتبار پزشکیاش را برای نوشتن چنین دروغی به حراج بگذارد و بیاطلاع دربار ترک ایران کرد و اموالش ضبط شد. اعلمالدوله بعد از فتح تهران بازگشت و چندی بعد به عنوان رئیس بلدیه تهران انتخاب شد. او بنای نخستین بلدیه تهران، ساختمانی در خیابان (جبهخانه) را روبهروی مدخل بازار بزرگ ساخت و برای اولین بار عبارت «بلدیه طهران» را بر تابلویی به طول یک متر و در بالای ورودی ساختمان نصب کرد.
دوران ریاست اعلمالدوله بر بلدیه تهران دوران پر افتوخیزی نبود. با آن که او بزرگ شده تهران بود اما چون پزشک بود، از اداره شهر جز آن چه در فرنگ دیده بود، نمیدانست و اقدامات کوچکی در زمینه قانون جمعآوری زباله و تمیز کردن معابر عمومی را در کارنامه خود به جای گذاشت. او در سال ۱۳۳۱ ه.ق از بلدیه استعفا داد، سپس به اروپا سفر کرد و ژنرال کنسول (سرکنسول) ایران در سوئیس شد و به پاس کتابهایی که در طب نوشت نشان علمی از دولت فرانسه گرفت.
کودتای سیاه
در مورد شهردار بعدی تهران یعنی ابراهیمخان یمینالسلطنه اطلاعات کمی در دسترس است اما میدانیم که متولد ۱۲۴۳ قمری ارومیه بود و فارغالتحصیل استانبول که از ۱۲۹۲ تا زمان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ رئیس بلدیه تهران بود. در زمان او اداره بلدیه به وزارت داخله سپرده و قانون بلدیه بازنگری شد. هر چند این بازنگری چند سال بعد از این هم انجام شد. تصحیح سطوح خیابانها و سنگفرش آنها که در دوران شهرداران قبلی به خاطر کمبود بودجه بلدیه معطل مانده بود، در زمان یمینالدوله آغاز شد.
کودتای سیاه و به قدرت رسیدن سیدضیاءالدین طباطبایی و سردار سپه باعث شد تا یمینالدوله برکنار و بلدیه پایتخت منحل شود. چند هفته بعد از آن بود که شهرداری تهران به جای بلدیه راهاندازی و اداره آن به دست یکی از دوستان قدیم سیدضیاء یعنی موسیو گاسپار ایپکیان سپرده شد.
شهرداری از آناتولی
گاسپار ایپکیان، شهردار بعدی تهران از ارامنه عثمانی بود و در ۱۲۹۵ به درخواست ارامنه تهران به مدرسه هایکازیان تهران آمد و در آنجا مشغول به کار شد. ایپکیان مطالعات و اطلاعات وسیعی در هنر تئاتر داشت و بنای چند گروه تئاتر را در همان مدرسه و تهران گذاشت و نمایشنامههای مختلفی را به روی صحنه آورد. او از سوی سیدضیاء مأمور شد تا تشکیلات تازه شهرداری را ساماندهی کند. بر اساس قانون تازه بلدیه تشکیلات شهرداری عبارت بودند از: «اداره صحیّه و معاونت عمومی، اداره محاسبات و عایدات، اداره امور خیریه، اداره ساختمان، روشنایی میدانها، اداره تفتیش، سجل احوال، احصائیه نشریات، اداره کابینه پرسنل، تنظیمات، ملزومات، اجرائیات و رسوم».
ایپکیان با آن که متولد و بزرگ شده تهران نبود اما بنای جریانات مهمی را در تهران گذاشت. در زمان او بلدیه تهران بیشترین تلاش را برای تبدیل این شهر به شهری در خور زندگی شهرنشیان کرد. به دستور شهردار روشنایی خیابانهای لالهزار و علاءالدوله و ناصریه کامل شد.
ایپکیان همچنین کسبه را موظف کرد که تابلوهای خوانایی را بالای سردر مغازهها نصب کنند. او از کسبه خواست تا به جای اسامی فرنگی و عربی نامهای ایرانی را بر مغازههای خود بگذارند. صاحبان دکانهای لالهزار و علاءالدوله و ناصریه موظف شدند دکانهای خود را سبز کنند. همچنین ماموران اداره صحیه را مأمور کرد تا به طور دائمی مراکزی که مواد خوراکی میفروختند مانند کبابیها و حمامها و سلمانیها را از نظر بهداشتی تفتیش کنند. ساماندهی میدان مشق برای تفرج بیشتر مردم تهران اقدام بعدی ایپکیان بود. او همچنین در سال ۱۳۰۰ و بعد از رسیدن به شهرداری، زمینی که در شمال میدان توپخانه پشت به لالهزار بود را به مساحت ۴۵۰۰ متر برای ساخت عمارت شهرداری به نیکلای مارکف سپرد. مارکف نیز در عرض دو سال ساختمانی زیبا را بنا کرد که تا سالها به عنوان نماد تهران شناخته میشد. در زمان او نظامنامهای برای بلدیه نوشته شد که شهردار مستقیماً از سوی رئیسالوزرا انتخاب شود. ایپکیان بعد از عزل سیدضیاء و کنار رفتنش از سیاست از ریاست بلدیه استعفا کرد و به لبنان رفت و در آن کشور ساکن شد.
قزاق شهرساز
بعد از اعلمالدوله ثقفی بیتردید کریمآقا بوذرجمهری مشهورترین شهردار تهران است. ششمین شهرداری که بیشتر چهره نظامی بود تا فردی شهرساز. کریمآقا متولد نطنز بود که در جوانی در زادگاهش و بعد در کاشان به خشتمالی و ناوهکشی مشغول بود.
بوذرجمهری مانند رضاخان میرپنج در زمان مشروطه به تهران آمد و به عنوان سرباز ساده به استخدام قزاقخانه درآمد و از قضا در گروهان شصت تیر که فرماندهی آن را رضاخان سوادکوهی بر عهده داشت، با سمت توبرهکش به خدمت گمارده شد و بعد با او نزدیک شد و در اسفند ۱۲۹۹ همراه پهلوی اول در صف قزاقان کودتاکننده از قزوین به تهران آمد و به سمت سرلشکری رسید و در تهران ماندگار شد. کریمآقا در سال ۱۳۰۲ با حفظ درجه نظامی میرپنجی خود به عنوان شهردار تهران انتخاب شد. حضور او در شهرداری پایتخت همزمان با قدرت گرفتن دوست قدیمیاش رضا شصتتیر و سرانجام به سلطنت رسیدن او بود.
کریمآقا اولین شهرداری است که بر خلاف قانون بلدیه شروع به تاریخزدایی از این شهر کرد. او برای ۱۰ سال چهره دارالخلافه ناصری و تهران شاه تهماسبی را از بین برد و تهران تازهای را بر ویرانه حصار و دروازههای شهر قدیم بنا کرد و خیابانهای تازهای ساخت. بسیاری در تاریخ کریمآقا بوذرجمهری را قاتل حافظه تاریخی پایتخت میدانند اما او سعی کرد تا تغییرات مثبتی هم در این شهر داشته باشد. کریمآقا عوارض جدید را وضع کرد و مالیات خودروها و کالسکهها و سایر عوارض شهری را لغو و اداره خیریه و مریضخانه بلدیه و دارالمجانین و آتشنشانی را تأسیس کرد. در زمان او آسفالت کردن و سنگفرش تهران کامل شد. قانون جدید بلدیه که نخستین قانون بلدیه را نسخ میکرد در این دوران نوشته شد. کریم آقا گورستانهای تهران را سر و سامان داد و گورستان متروک بازار را به باغ فردوس تبدیل کرد. گفته میشود که خیابان ولیعصر که میدان تجریش را به میدان راهآهن متصل میکند و طولانیترین خیابان تهران و البته خاورمیانه است در زمان کریمآقا بوذرجمهری به عنوان جاده شاهی سنگفرش و چنارهای معروفش در این خیابان کاشته شد. او تنها شهردار تهران بود که خیابانی که نخستین شهرداری تهران در آن تأسیس شده بود یعنی جبهخانه را به اسم او بوذرجمهری گذاشتند. کریمآقا بوذرجمهری در سال ۱۳۱۲ به دلیل فعالیت زیاد بیمار شد و رضاشاه او را برای درمان به خارج فرستاد. در بازگشت اما او به جای بلدیه با درجه امیرلشکری به لشکر تهران رفت. بوذرجمهری که بعد از شهریور ۱۳۲۰ بازنشسته شد برای بازگرداندن جنازه رضاشاه به مصر رفت و در نهایت نیز در سال ۱۳۳۱ در تهران درگذشت.
دولتهای ناپایدار
با بیماری کریمآقا بوذرجمهری پهلوی اول دستور داد تا یار دیرینهاش برای معالجه به فرنگ فرستاده شود. با رفتن او سرهنگ فضلالله بهرامی چند وقتی کفیل شهرداری شد. بعد از او تیمسار حسینقلیخان هوشمند به ریاست شهرداری رسید. درباره این شهردار تهران فقط همین اندازه میدانیم که او هم یکی از قربانیان سرپاس مختاری رئیس شهربانی وقت بود. مختاری دوسیهای برای او تهیه کرد که او قسمتی از درختهای خیابان امیریه را بریده و هیزم آن را به خانهاش برده است. این اتهام هوشمند را به زندان قصر انداخت. البته گفته میشود یک روز که رضاخان سوار بر کالسکه از خیابان سپه میگذشت متوجه گرد و غبار در اطراف کالسکه شد. هنگامی که متوجه شد شهردار تهران مسیر حرکت او را آبپاشی نکرده است، از همانجا و از درون کالسکه دستور عزل شهردارش را داد و او را به زندان انداخت و میرزا قاسمخان صوراسرافیل تبریزی را جایگزین او کرد. این دوره یعنی فاصله ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۰ چند شهردار زمان کوتاهی به ریاست شهرداری تهران رسیدند. تقی خواجهنوری، مصطفی قلیرام و ارسلان خلعتبری شهرداران یک ماهه پایتخت بودند که در نهایت جای خود را به میرزا قاسمخان صوراسرافیل دادند.
روزنامهچی سابق
صوراسرافیل بر خلاف همنام آشنایش تبریزیالاصل بود. او پسر میرزا حسن تبریزی و نواده شیخ محمدباقر مجتهد بود. او فامیل صوراسرافیل را مانند میرزا جهانگیرخان به خاطر مدیرمسئولی روزنامه صوراسرافیل بر خود گذاشت. صوراسرافیل مدتی نماینده مجلس بود و در کابینه مخبرالسلطنه در سال ۱۳۰۶ کفالت وزارت پست و سپس وزیر شد. در زمان او اداره پست مرکزی تهران در جنوب میدان مشق با معماری مارکف ساخته شد. او از سال ۱۳۱۷ تا ۱۳۱۹ به مدت دو سال شهردار پایتخت بود. بعد از آن جایش را به علیاصغر فروزان داد که دورانش با حمله متفقین به ایران و اشغال کشور و اخراج رضاخان همراه شد.
محمد سجادی، سیدمهدی عمادالسلطنه (مشیر فاطمی)، فضلالله بهرامی و عباسقلی گلشائیان شهرداران بعدی تهران بودند که تنها چند ماه اداره پایتخت را در دوران جنگ و اشغال به دست گرفتند و به دیگری سپردند. این چهار نفر با وجود آن که دوران کوتاهی به عنوان شهردار تهران بودند اما هر چهار نفر در آینده وارد جریانهای سیاسی شدند. محمد سجادی بعدها سناتور شد و تا مقام نایبرئیسی سنا رفت. مشیر فاطمی در کابینه رضاشاه وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه بود و بعدها علاوه بر نمایندگی سنا، استاندار کرمان و استاندار فارس شد.
فضلاللهخان بهرامی نیز که متولد تفرش بود، وارد شهربانی شده بود و بعد از استعفای بوذرجمهری کفالت شهرداری را بر عهده گرفته بود. از آنجا که با همدستی سرلشکر آیرم پروندهای از تخلفات بوذرجمهری به پهلوی اول داد، عزل شد. او در مهرماه ۱۳۲۰ به مدت شش ماه شهردار پایتخت شد. از آنجا که در کابینه سهیلی به عنوان وزیر پست معرفی شد جایش را به عباسقلی گلشائیان داد. فردی که در دهه بیست نامش با نفت و قراردادی که با گس، یکی از مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس بست گره خورده است. این شهردار تهرانیالاصل که در فقر بزرگ شده بود مانند بهرامی مدت کوتاهی در عمارت شهرداری ماند و با سمت وزیر دارایی به کابینه ساعد دعوت شد و در نهایت ریاست بلدیه تهران به غلامحسین ابتهاج رسید که تفرشیالاصل بود و در مجلس شانزدهم به عنوان نماینده لاهیجان به مجلس آمد.
سه بار شهرداری
غلامحسین ابتهاج، رئیس کلوپ جهانگردی بود و در سال ۱۳۲۳ به فرمان شاه، شهردار تهران شد. از مهمترین ویژگیهای ابتهاج ریاست متعدد وی بر شهرداری تهران است. وی ۳ بار به ریاست شهرداری تهران انتخاب شد اما هر بار پس از یک سال مدیریت از این سمت کنار گذاشته شد. ابتهاج در سال ۱۳۴۰ به دلیل اتهاماتی از قبیل تصرف غیر قانونی در اموال شهرداری و اراضی بلوار نهر کرج و معامله اراضی مهمانخانه شهردار و ۴ میلیون ریال اختلاس به دادگاه فراخوانده اما تبرئه شد. ابتهاج جای خود را به محمود نریمان داد؛ شهرداری که از نزدیکان دکتر مصدق بود.
شهردار ملیگرا
طرح ملی شدن صنعت نفت در خانه محمود نریمان در خیابان حشمتالدوله – آذربایجان کنونی - مطرح شد. نریمان هم از شهردارانی بود که متولد تهران بود و در رشته بازرگانی درس خوانده بود اما او نیز مانند شهرداران قبل و بعد از خودش دولت مستعجل بود. حضور او در شهرداری سه ماهه بود؛ زمانی که فرصت انجام هر کاری را از نریمان میگرفت. او در رشته بازرگانی تحصیل کرده بود. او از همراهان دکتر مصدق در ملی شدن صنعت نفت بود و جلساتی که کمیسیون نفت برای مقابله با قرارداد نفت شمال و جنوب و در نهایت ملی شدن نفت برگزار میکرد در خانه محقر و اجارهای نریمان برگزار میشد. او در کابینه دکتر مصدق وزیر دارایی بود و در نهایت نیز در روز کودتا همراه دکتر مصدق بود و دستگیر شد و به زندان افتاد.
۱۳ شهردار سوار بر قطار توپخانه
در فاصله سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۵، ۱۳ شهردار هر کدام در فاصله میان ۴ تا ۲۰ ماه به سمت شهردار تهران منصوب شدند که برخی از آنها چون ارسلان خلعتبری و ابتهاج و محمد مهران برای دوم به این سمت انتخاب میشدند. مهدی مشایخی، محمد خلعتبری، حسامالدین دولتآبادی، محمد مهران، مهدی نامدار، ارسلان خلعتبری، نصرالله امینی، سیدمحسن نصر، سرتیپ محمدعلی صفاری، غلامحسین ابتهاج، نصرتالله منتصر و سرلشکر محمود دولو شهرداران بعدی تهران بودند که به جز محمد و ارسلان خلعتبری که متولد تنکابن بودند و حسامالدین دولتآبادی اصفهانیالاصل، متولد تهران بودند. این دوران که تا سال ۱۳۳۸ طول کشید بیثباتترین دوران شهرداری تهران بود.
شهردار مقتدر
تهران که بیشتر از یک دهه از داشتن شهرداری پایدار و مستقل رنج میبرد با حضور موسی مهام در این شهر سرانجام توانست به آرامش برسد. مهام که شهردار مشهد بود، کارنامه خوبی داشت و همین دلیل خوبی بود که به پایتختی که داشت به سمت مدرنتر شدن پیش میرفت احضار شود. او در طول ۲۰ ماه شهرداری خود در تهران توانست اقدامات مهمی انجام دهد که از جمله آن درختکاری اطراف بلوار آب کرج و احداث میدان ولیعصر در انتهای این بلوار و راهاندازی پارکهای مختلف در تهران از جمله پارک لاله بود.
با رفتن مهام از شهرداری تهران سه شهردار بعدی هر سه متولد تهران بودند و هر کدام در فاصله سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۱ به سمت شهردار منصوب شدند که عبارت بودند از ناصر ذوالفقاری، فتحالله فرود و سیدمحسن نصر که زمینه حضور یکی از شهرداران پرحاشیه پایتخت یعنی احمد نفیسی را به وجود آوردند.
جوانترین شهردار
احمد نفیسی از شهرداران اصفهانیالاصل تهران بود که در رشته حقوق تحصیل کرده بود و بعد از تجربه مقام مدیر کل وزارت اقتصاد ملی، وزارت اقتصاد و مدیر امور اداری سازمان برنامه به قائممقامی شهرداری رسید. او در جریان برگزاری سمینار ۶ روزه «مسائل اجتماعی شهر تهران» به عنوان معاون شهرداری صحبت کرد و از مشکلاتی که در این شهر وجود دارد گفت و آن را شهری بدقواره توصیف کرد: «اگر از بالا به شهر تهران نگاه کنیم یا کوچهپسکوچههای آن را به دقت ببینیم متوجه میشویم بدریختترین شهر دنیاست و این مصیبت از بینقشهای و بینظمی آنهایی بوده که در گذشتهها اداره شهر را به عهده داشتهاند. در شهرداری اداراتی وجود دارد که نمیبایست باشند. هیچ چیز در شهرداری فناناپذیر نیست و اگر عوارضی از ۲۵ سال پیش وضع شده همان طور مانده است.»
کمتر از یک ماه بعد از این سخنرانی بود که او به جای محسن نصر به عنوان شهردار تهران انتخاب شد و رکورد جوانترین شهردار پایتخت را به خود اختصاص داد. نفیسی از خرداد سال ۱۳۴۱ تا آذر ۱۳۴۲ به مدت ۱۹ ماه شهردار تهران شد. پارک ساعی در دوران مسئولیت او احداث شد. نفیسی از کسانی بود که با داشتن کارنامهای درخشان در مدیریت شهری و محبوبیت عام به خشم مقامات سیاسی دوران گرفتار آمد و مدت سه سال را در زندان گذراند.
محاکمه او در دادگاه یکی از طولانیترین جلسات دادگاه، قبل از انقلاب بود که ۸۴ جلسه ادامه داشت. او در دادگاه با اشاره به اتفاقاتی که در دورانش رخ داده بود، گفت: «روزی که به عنوان شهردار معرفی شدم به من توصیه شد در شهرداری قفل بزنم اما من استدلال کردم هیچ کس بدون دلیل فاسد نیست مگر این که جهاتی برای فاسد شدن داشته باشد.» او تاکید داشت که وقتی وارد شهرداری شده یک نفر را با خود به آن نیاورده و به عنوان کارمند شهرداری کار کرده است. اما با وجود دفاع قوی، نفیسی زندانی شد. بعد از او باز دوران شهرداران مستعجل در تهران آغاز شد.
علیاکبر توانا، ضیاءالدین شادمان، تقی سرلک، سرتیپ محمدعلی صفاری و منوچهر پیروز چهار شهردار بعدی بودند که متولد تهران بودند و جای خود را به یکی از مهمترین شهرداران تهران یعنی جواد شهرستانی دادند که در ۱۱ ماهی که سمت شهرداری پایتخت را در دست داشت چهره تهران را در آستانه یک تحول مهم قرار داد.
شهردار تحولخواه
جواد شهرستانی مانند موسی مهام متولد و بزرگ شده و شهردار مشهد بود. پدرش دبیرالکتاب و مصحح کتب خطی آستان قدس رضوی و کتابخانه حضرتی بود. او پس از طی دوران تحصیل در دبیرستان ابنیمین و فردوسی در کنکور سراسری شرکت کرد و با رتبه بالا توانست بورسیه ارتش شود و در دانشکده فنی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. بعد از پایان تحصیلات لیسانس از مهرماه ۱۳۲۴ وارد خدمت ارتش شد و تا درجه ستوانیکمی در دانشگاه تهران به تحصیل اشتغال داشت. او تحصیلاتش را در دانشکده افسری در رشته فنی آغاز کرد و به عنوان استاد فیزیک فارغالتحصیل شد. او بعد از پایان تحصیلات به زادگاهش رفت و در دانشگاه فردوسی شروع به تدریس کرد و بعد از مدتی به عنوان رئیس هیات مدیره و مدیرعامل برق منطقه خراسان انتخاب شد. خرید و نصب و بهرهبرداری از دو دستگاه توربین بخار به ظرفیت ۲۵ هزار کیلووات (بیش از دو برابر ظرفیت نیروگاه موجود آن زمان)، احداث شبکه انتقال و توزیع نیرو و ایجاد شبکه روشنایی شهر مشهد از کارهای او بود و تا سال ۱۳۴۷ در شرکت برق مشهد بود. احداث کوی آب و برق و بنای منازل مسکونی برای کارکنان و کارگران آب و برق مشهد یکی دیگر از اقدامات شهرستانی در زمان حضورش در اداره برق مشهد بود؛ منطقهای که در حال حاضر یکی از پرجمعیتترین مناطق مشهد است که بخشی از آن هنوز به نام کوی شهرستانی خوانده میشود. بعد از آن به شهرداری مشهد انتخاب شد. عملکرد خوب شهرستانی در مشهد باعث شد تا شورای شهر تهران در سال ۱۳۴۷ او را به عنوان شهردار تهران به پایتخت دعوت کند. او شهرداری تحولخواه و اهل فرهنگ بود. شهرستانی نخستین کسی بود که اعلام کرد تهران با توجه به گسترش هر روزه احتیاج به یک گورستان متمرکز دارد. به دستور او گروهی در شهرداری تهران مطالعات ساخت نخستین گورستان یکپارچه تهران را آغاز کردند. در نهایت نیز قرار شد این گورستان در جنوب تهران راهاندازی شود. همچنین مطالعات ساخت دو سالن بزرگ یکی برای تئاتر و دیگری برای موسیقی و اپرا آغاز شد و کلنگ افتتاح آنها یکی پایینتر از چهارراه کالج و دیگری در محل کافه شهرداری بر زمین خورد. هر چند بهشت زهرا و تئاتر شهر و تالار وحدت در زمان حضور شهرستانی افتتاح نشد اما بنیانش در همان زمان گذاشته شد. او در سال ۱۳۴۸ جایش را به غلامرضا نیکپی داد و به وزارت راه رفت و چند سالی به عنوان وزیر راه مشغول به کار بود.
شهرداری که از توپخانه تا بهشت زهرا رفت
غلامرضا نیکپی مسافر بعدی میدان توپخانه بود و یکی از سه شهرداری است که طولانیترین دوران حضور در شهرداری را دارد. این زمان طولانی باعث شد تا دوران او شهرداری تهران که به کلانشهر تبدیل میشد به ثباتی نسبی برسد. ثباتی که البته با وجود گسترش افسارگسیخته تهران و بیشتر شدن مشکلات شهر دوام نیاورد.
نیکپی که از گروه شهرداران اصفهانی تهران بود از شهریور ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ به عنوان شهردار پایتخت مستقر شد و چهره تهران را دگرگون کرد. او که فرزند اعزازالملک از تحصیلکردگان آمریکا بود در رشته حقوق دانشگاه تهران درس خواند و دکترای اقتصاد را از انگلستان گرفت و به ایران آمد. نزدیکیاش با حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا باعث شد تا او وارد دولت شود و وزیر مسکن و آبادانی باشد و در نهایت با رأی شورای شهر تهران در ۱۳۴۸ به عنوان شهردار تهران به خیابان بهشت رفت. مهمترین اقدام نیکپی در شهرداری مطالعه برای حل مشکل ترافیک پایتخت بود. او بنای اتوبانهای بزرگ تهران را در چهار گوشه شهر گذاشت و تا زمانی که در شهرداری تهران بود اتوبان پارکوی که غرب تهران را به شمال متصل میکرد، به پایان برد و ساخت اتوبان بعدی که شرق را به شمال متصل میکرد را در تپههای عباسآباد آغاز کرد.
احداث پارکهای مهم تهران، تدوین طرح جامع شهر تهران، اخذ عوارض شهری، اخذ عوارض از کامیونها و اتوبوسهای غیر کرایهای و پلاک سفید، احداث پارکینگ، تعیین حریم شهر تهران، ایجاد کارخانه تبدیل زباله به کود، تأسیس آزمایشگاه مکانیک خاک و ایجاد سازمان عمران و نوسازی عباسآباد از دیگر کارهای نیکپی بود.
او همچنین در تیرماه ۱۳۴۹ همزمان با دهه فاطمیه نخستین گورستان مکانیزه تهران یعنی بهشت زهرا را افتتاح کرد. ساخت برج آزادی، فرهنگسرای نیاوران، تکمیل تئاتر شهر، سامانبخشی به شهرک غرب، بنیان شهرکهای اکباتان و... از دیگر کارهای نیکپی بود. اما حضور او در شهرداری تهران همزمان با دورهای بود که سیل مهاجران از شهرها و روستاها به تهران چهره این شهر را دگرگون کرده بود. حرکت به سمت صنعتی و غربی شدن با مهاجرانی که برای پارو کردن پول از خاک تهران آمده بودند، در تضاد بود و حلبیآباد تهران درست در همین زمان بود که مانند یک سالک بدشکل روی صورت شهر نقش انداخت. نیکپی در سال ۵۶ بار دیگر جای خود را به شهرستانی داد. او بدشانسترین شهردار تهران بود. او در ۲۲ فروردین ۵۸ بعد از پیروزی انقلاب به جرم همکاری با رژیم پهلوی و حل نکردن مشکل ترافیک تهران و اخذ مال غیر اعدام شد.
شهرداران انقلابی
با پیروزی انقلاب اسلامی جواد شهرستانی یکی از نخستین کسانی بود که از کار برکنار شد و به جای او محمد توسلی به عنوان شهردار پایتخت انتخاب شد. توسلی که در روزهای پر از اتفاق و حادثه بعد از انقلاب به شهرداری رفت با مشکلات زیادی مواجه بود. او که عضو شورای مرکزی و دفتر سیاسی نهضت آزادی بود در بهمن ۱۳۵۷ ریاست ستاد استقبال از امام خمینی را بر عهده داشت. متولد تهران بود و بعد از تحصیل در دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته ترافیک از آلمان دکترا گرفت. توسلی در خاطراتش با اشاره به مشکلاتی که در مقام شهردار تهران داشته از طرح برخی برای تصاحب خانههای خالی و زمینهای شهری گفته است؛ موضوعی که باعث شد با همراهی وزیر مسکن سازمان زمین شهری راهاندازی شود. حجم افرادی که به دنبال زمین بودند آن قدر زیاد بود که او از مردم خواست مدتی زمینها را نفروشند تا قیمت زمین پایین بیاید. با این همه او کارهای زیادی در زمان کوتاه حضورش در شهرداری برای سامان دادن به تهران کرد که از آن جمله میتوان به تشکیل شورای عالی ترافیک شهرهای کشور، اجرای محدوده طرح ترافیک در تهران، احداث خطوط ویژه اتوبوسرانی، راهاندازی پایانه جنوب و انجام مطالعات و انتخاب محل میادین میوه و ترهبار اشاره کرد.
شهرداری در دوران توسلی از میدان توپخانه به خیابان فاطمی و ساختمان حزب رستاخیز نقل مکان کرد. ساختمانی که در سالهای بعد با ساختمان وزارت کشور در خیابان بهشت تعویض شد. توسلی اما به خاطر مشکلاتی که با وزیر کشور داشت، استعفا کرد و جای خود را به سیدرضا زوارهای داد.
زوارهای متولد ورامین بود. او در رشته حقوق قضایی تحصیل کرده بود و اولین دادستان تهران شد. زوارهای در سال ۱۳۵۹ به مدت کمتر از یک ماه مسئولیت شهرداری تهران را در شرایطی به دست گرفت که معتقد بود با توجه به شرایط پس از انقلاب و لزوم توجه بیشتر به قشر مستضعف، باید به دنبال فراهم کردن امکانات بیشتر برای زندگی آنها بود و نباید میلیاردها تومان صرف مترو و بزرگراهها شود، تا وقتی که ریزش یک برف یا باران موجب ناراحتی و آزار مردم جنوب شهر که بازوی انقلاب اسلامی بودهاند، میشود.
سومین شهردار بعد انقلاب سید کمالالدین نیکروش بود که از ۱۳۵۹ الی ۱۳۶۰ به مدت هفت ماه شهردار پایتخت شد. او نیز با آن که مدت کوتاهی به این سمت منصوب بود، همچنان تحت تأثیر دیدگاههای انقلابی و توجه بیشتر به قشر ضعیف و محروم بود و مانند زوارهای معتقد بود مردم نباید راضی شوند دولت وجوهی را که باید در دورافتادهترین نقاط کشور مصرف شود، صرف شهروندان (تهرانی) کند.
غلامرضا دلجو، چهارمین شهردار تهران پس از انقلاب نیز قول داد انبارهای بزرگ عمومی و خصوصی را به خارج شهر منتقل کند اما بیش از همه سخنرانیاش به زبان عربی در اجلاس شهرداران پایتختهای کشورهای اسلامی در ذهنها باقی ماند. او در بازگشت به تهران در پاسخ به خبرنگاران اجتماعی روزنامهها که سوژه قابل تأملی یافته بودند و در این باره از او سؤال میکردند، گفت: «زبان دوم ما در این کنفرانس به دلایل مکتبی و سیاسی زبان عربی بود که این عمل نتیجه مثبتی به همراه داشت!»
محمدکاظم سیفیان با فوقلیسانس معماری متولد تهران و حسین بنکدار تهرانی دیگر شهرداران تهران بودند که در دوران کوتاه شهرداری کاری نتوانستند انجام دهند و در نهایت جای خود را به محمدنبی حبیبی از اعضای موتلفه اسلامی دادند. او که به نسبت همتایان خود از ابتدای انقلاب طولانیترین زمان شهرداری را داشت، متولد روستای باغخواص ورامین بود و جامعهشناسی خوانده و ۴۴ ماه شهردار پایتخت در دورانی شد که جنگ شهری در اوج خود بود و در سال ۶۶ جای خود را به سیدمرتضی طباطبایی داد که به خاندان امام خمینی منسوب بود. او برادر کوچکتر سیدصادق طباطبایی، فرزند آیتالله سلطانی طباطبایی و همسر فرشته اعرابی، نوه دختری امام خمینی و البته خواهرزاده امام موسی صدر و برادرزن سیداحمد خمینی بود و در تهران به دنیا آمده و مدرک مهندسی دارد. او با حکم علیاکبر محتشمیپور وزیر کشور، به عنوان شهردار تهران منصوب شد. طباطبایی که در دوران موشکباران شهردار تهران بود دارای صدای خوش بود و در کنار بردارش - صادق طباطبایی - که تخصصی در موسیقی داشت، قطعاتی را اجرا و ضبط کرده است.
شهرداران پرحاشیه
با جایگزینی غلامحسین کرباسچی به جای مرتضی طباطبایی دوران شهرداران پرحاشیه پایتخت بار دیگر شروع شد. شهردارانی که البته به جز یک نفر هیچکدام بزرگ شده تهران نبودند و در کنار تغییر چهره تهران به شهری بدون برنامه توسعه و طرح جامع، آن را سکویی برای رسیدن به مقامهای بالاتر قرار دادند و از خیابان بهشت وارد سیاست شدند.
کرباسچی از اصفهان به تهران آمد و سابقه تحصیل در حوزه علمیه قم را دارد. در دوران جنگ نماینده امام خمینی در ژاندارمری جمهوری اسلامی بود. او پس از پایان جنگ و در دولت هاشمی رفسنجانی شهردار تهران شد. او آخرین شهرداری بود که توسط دولت انتخاب شد. در این دوره قانون شوراهای شهر که چند سالی بود بلاتکلیف مانده بود بازبینی شد و وظیفه انتخاب شهردارها به شورای شهر واگذار شد.
تکمیل شبکه بزرگراههای تهران که از زمان نیکپی مسکوت مانده بود، ارتقای کیفیت محیط زیست، بهبود و تقویت جایگاه شهرداری در تصمیمات اداری و انتشار روزنامه همشهری بخشی از اقداماتی بود که توسط کرباسچی انجام شد. او همچنین طرح گسترش فرهنگسراها را به شهرداری برد و چندین فرهنگسرا از جمله بهمن و خاوران را پایهگذاری کرد.
کرباسچی در سال ۱۳۷۷ به همراه جمعی از مدیرانش به اتهام جرایم مالی در شهرداری تهران در یکی از جنجالیترین دادگاههای بعد از انقلاب در ایران که از تلویزیون نیز پخش شد محکوم و از کار برکنار شد. او سومین شهردار تهران بود که در دادگاه حاضر شد و مانند احمد نفیسی با آن که از خود دفاع خوبی کرد، محکوم به زندان شد. کرباسچی همچنین از بنیانگذاران حزب کارگزاران سازندگی است و بعد از پایان دوران محکومیت فعالیتش را در همین حزب متمرکز کرد.
شهرداری از دماوند
مرتضی الویری که متولد دماوند بود دهمین شهردار پایتخت بعد از انقلاب بود که با مهندسی برق جایگزین کرباسچی شد. او که فعال و زندانی سیاسی در قبل و بعد از انقلاب بود مدت زیادی نتوانست بر شهرداری پایتخت باقی بماند. او پیش از انقلاب مدتی با سازمان مجاهدین خلق همکاری داشت و بعد از آن مؤسس گروه فلاح شد و بعد از انقلاب از موسسان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. به دلیل ناهماهنگی با اعضای نخستین دوره شورای شهر تهران ناچار به کنارهگیری از پست شهرداری شد. او بعد از کنارهگیری از شهرداری تا سال ۸۸ کمتر در فضای سیاسی حضور داشت. در این سال به زندان افتاد. الویری تنها شهردار تهران است که توانسته در پنجمین شورای شهر تهران به عنوان نفر سوم لیست اصلاحطلبان وارد شورای شهر شود او اما در سال ۸۰ جایش را به محمدحسن ملکمدنی داد که شباهتهای زیادی با غلامحسین کرباسچی داشت. او هم از اعضای حزب کارگزاران بود و از اصفهان به تهران آمد.
ملکمدنی در دوران شهرداری خود با انتقادات و اعتراضات شدید جناح اقلیت دوره اول شورای شهر تهران به رهبری ابراهیم اصغرزاده روبهرو شد. یکی از مهمترین عوامل این نارضایتیها توقف فروش تراکم بود که به گفته مخالفان باعث افزایش قیمت مسکن در تهران شد. ملکمدنی معتقد بود بالا رفتن هزینه زندگی در پایتخت تنها راه جلوگیری از مهاجرت فزاینده به این شهر است. ملکمدنی هم مانند کرباسچی به عنوان چهارمین شهردار تهران با پروندهای سنگین از خیابان بهشت به زندان اوین رفت و به ۵ ماه حبس و سه سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شد.
دوازدهمین شهردار تهران که دولتی مستعجل داشت شیرازی بود و از این شهر به شهرداری پایتخت رسید. اما محمدحسین مقیمی که کارشناس ارشد مدیریت سیستم و بهرهوری بود آن قدر فرصت پیدا نکرد که در اتاق شهردار در خیابان بهشت مستقر شود و جایش را به سیزدهمین شهردار تهران داد که راه بهشت تا پاستور را برای خود و جانشینانش باز کرد. مقیمی در دولت یازدهم معاونت سیاسی و قائممقامی وزارت کشور را بر عهده داشت. اما در شهریور ۹۵ در روندی پرحاشیه جایش را به علیاصغر احمدی داد. فردی که به عنوان رئیس ستاد انتخابات در دوره دوازدهم شناخته شد.
از شهرداری تا ریاستجمهوری
محمود احمدینژاد از آرادان شهری در چند کیلومتری گرمسار به اداره شهر تهران رسید. او که در دانشگاه علم و صنعت تا دکترای مهندسی و برنامهریزی حمل و نقل پیش رفته بود، نامش با پرونده شکایت از روزنامه سلام سر زبانها افتاد و بعدها توسط شورای شهر تهران به عنوان شهردار انتخاب شد. در ۲۶ ماهی که احمدینژاد شهردار تهران بود، بسیاری از چراغ خطرها را حذف و دوربرگردانها را جایگزین کرد. او در اقدامی عجیب نمایشگاه بینالمللی تهران را در آستانه برگزاری نمایشگاه کتاب پلمپ کرد. احمدینژاد که با شعار «عدالت برای همه» وارد شهرداری شده بود، نخستین و تنها شهردار تهران بود که لباس رفتگرها را بر تن کرد و خود را با آنها همراه کرد. او همچنین طرح ساخت مسجد جامع ولیعصر را در پارکینگ مجموعه تئاتر شهر به تصویب رساند و در مراسم کلنگزنی آن حاضر شد. طرحی که بعد از گذشت بیش از ۱۰ سال آسیبهای زیادی به تئاتر شهر و ساختمانهای اطراف آن وارد کرده است و همچنان تا افتتاح راه طولانی دارد.
احمدینژاد در سال ۸۴ با انتخاب به ریاستجمهوری، از خیابان بهشت راهی پاستور شد و جای خود را به یکی از دوستان نزدیک خود یعنی علی سعیدلو داد که معاون پشتیبانیاش در شهرداری بود. او که دکترای مدیریت استراتژیک داشت یکی از اعضای اتاق فکر احمدینژاد بود و تا انتخاب شهردار بعدی در این سمت ماند.
فرود دکتر خلبان
پانزدهمین شهردار بعد از انقلاب و پنجاهوهشتمین شهردار تاریخ پایتخت راه طولانی از مشهد تا خیابان بهشت را طی کرده بود. راهی که با رکورد ۱۲ سال حضور توانسته طولانیترین دوران شهرداری را به خود اختصاص دهد. بعد از او نیکپی و کرباسچی با ۱۰ سال طولانیترین دوران شهرداری را داشتند. محمدباقر قالیباف متولد طرقبه از توابع شهر مشهد است و با مدرک دکترای جغرافیای سیاسی و گواهینامه خلبانی ایرباس، از فرماندهی نیروی هوایی سپاه چند سالی با حکم فرماندهی معظم کل قوا به عنوان فرمانده نیروی انتظامی کل کشور منصوب شد. قالیباف که از سال ۸۴ به عنوان شهردار انتخاب شده است یکی از معدود شهردارانی است که چهار دوره ریاستش بر مهمترین نهاد اداره پایتخت ادامه دارد. شهرداری که مانند احمدینژاد حمایت اصولگرایان را پشت سر خود دارد و تمامی رقیبانش را در چند سال گذشته با همراهی یارانش در شورای شهر تهران پشت سر گذاشته است. در دوران قالیباف نیز مانند شهرداران دیگر، تهران با افتوخیزهای زیادی روبهرو بود. در کنار طرحهای عمرانی و شهری متعدد از جمله طرح گسترش حمل و نقل عمومی که در تهران اجرا کرده است، برخی طرحها از جمله صدور مجوز تخریب بناهای فرسوده که به تخریب بافت تاریخی تهران منجر شده است و استفاده از نیروهای قراردادی برای برخی پستهای شهرداری از جمله ناظران و ضابطان شهرداری که با هدف جمعآوری دستفروشها جمعی از آنها را ضرب و شتم کردهاند، فروش بیقاعده تراکم در قسمتهایی از شهر تهران، تخریب فضای سبز و جنگلهای حاشیه شهر و... از موضوعاتی است که مورد انتقاد بسیاری از علاقهمندان به تهران است.
بسیاری از منتقدان معتقدند از آنجایی که او در کودکی و نوجوانی در تهران زندگی نکرده است، این شهر را به خوبی نمیشناسد و برای همین نیز با نبض شهر مانند سایر شهرداران غیر تهرانی همراه نشده است. دوران چهار ساله پایانی شهرداری قالیباف با افتوخیزهای زیادی همراه بود. او که بعد از شکست در انتخابات سال ۹۲ از حسن روحانی، تندروتر از دورههای قبلی شد، سعی کرد راهش را از دولت جدا کند و با نفوذ در شورای شهر توانست بار دیگر مسافر بهشت شود. در این دوره قالیباف با اتهامات زیادی روبهرو شد که مهمترین آن ماجرای واگذاری املاک نجومی به برخی از افراد بود. پروندهای که با واکنش نهادهای امنیتی روبهرو شد و به عنوان پاشنه آشیل حضور او در رقابتهای انتخاباتی عمل کرد. قالیباف در ماجرای آتشسوزی ساختمان ۵۰ ساله پلاسکو و فروریختن آن در مقابل چشمان اهالی تهران به عنوان یکی از مقصران اصلی شناخته شد. پرونده تفحص از شهرداری چالش دیگری برای قالیباف بود که با لابیهای قدرتمندی که با مجلس داشت مسکوت ماند. اما اتفاقات این دوره باعث نشد تا او خود را به عنوان یکی از نامزدهای جناح اصولگرا برای سومین بار وارد رقابت ریاستجمهوری نکند.
قالیباف نیز مانند احمدینژاد علاقهمند به تغییر مکان از بهشت به پاستور بود. او در ۳ دوره انتخابات ریاستجمهوری وارد جریان رقابت شد و با وجود آن که مطمئن بود میتواند به پاستور برسد از راه ریاستجمهوری باز ماند. او در دوازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری با شعار "دولت مردم" وارد شد و دولت حسن روحانی را به عنوان دولت ۴ درصدیها در مقابل ۹۶ درصدیها که همه مردم بودند متهم کرد. اما در نهایت و با همه تلاشی که در مناظرهها کرد مجبور شد به نفع ابراهیم رئیسی نامزد اصولگرای دیگر کنار برود؛ نامزدی که در رقابت با حسن روحانی شکست خورد. اما این تنها بدشانسی قالیباف نبود. نتیجه انتخابات شوراهای تهران نشان داد که لیست اصلاحطلبان به صورت کامل وارد شورای شهر شده است و این به معنای آن بود که کارش در خیابان بهشت به پایان رسیده است و باید به مقصد بعدی خود که شاید زادگاهش و قائممقامی آستان قدس باشد فکر کند، هر چند که با اظهارنظرها و انتقاداتی که مشاورانش در روزهای بعد از دوازدهمین دوره ریاست جمهوری نسبت به رقیب همفکر او داشتند دکتر خلبان شاید به فکر پوشیدن دوباره لباس نظامی بیافتد.
سیاستمدار ریاضیدان
انتخاب محمدعلی نجفی بر خلاف شهردار قبلی انتخاب سادهای نبود. از روزی که ترکیب شورای پنجم شهر تهران با ترکیب کاملاً دگرگون نسبت به شورای قبل با رأی قاطع مردم تهران انتخاب شد گزینههای زیادی برای جانشینی قالیباف از ۳۰ خرداد تا هفته آخر تیرماه مطرح میشد. گزینههایی که هر کدام مخالفان و موافقان زیادی داشت. اما در میان این همه گزینهها محمدعلی نجفی یکی از مهمترین نامزدهای تکیه زدن بر سمت شهرداری تهران بود. نجفی بر خلاف قالیباف متولد تهران در دیماه ۱۳۳۰ است. او که فارغالتحصیل دبیرستان قدیمی مروی در خیابان ناصرخسرو است و با رتبه اول کنکور در رشته مهندسی متالوژی وارد دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) شد اما خیلی زود تغییر رشته داد و وارد رشته ریاضی شد و رتبه نخست دانشجویان این دانشگاه را در سال ۱۳۵۳ کسب کرد و از سوی دانشگاه به دانشگاه M.I.T پذیرفته شد. نجفی بعد از انقلاب در حالی که نتوانسته بود از تزش دفاع کند ریاست دانشگاه صنعتی اصفهان را به مدت یک سال بر عهده گرفت و بعد از آن وارد دولت شد و در سه دولت باهنر و مهدوی کنی و میرحسین موسوی وزیر فرهنگ و آموزش عالی شد. او در دو دولت آیتالله هاشمی وزیر آموزش و پرورش شد و اقدامات مهمی چون تغییر نظام آموزش و پرورش به ترمی واحدی و افزایش حقوق معلمان و ایجاد مدارس نمونه دولتی و غیر انتفاعی را انجام داد. نجفی در دولت اول اصلاحات به عنوان رئیس سازمان برنامه و بودجه قرار گرفت. سپس وارد شورای شهر دوم تهران شد.
نجفی در دوره یازدهم ریاستجمهوری ابتدا به عنوان وزیر آموزش پرورش معرفی شد اما با اختلاف یک رأی نتوانست رأی اعتماد مجلس نهم را بیاورد. دلیل انتخاب نشدنش سرکشی به خانوادههای آسیبدیده حوادث انتخابات ۸۸ بود. او بعد از این به خاطر قبول کردن پست ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری از شورای شهر استعفا کرد. از اقدامات مهم نجفی در زمان ریاست سازمان میراث فرهنگی بازگرداندن بخشی از الواح گلی هخامنشی دانشگاه شیکاگو و شیر دال غار کلمانکره به ایران بود. نجفی اما مدت زیادی نتوانست در سازمان بماند و در بهمن ۹۲ به دلیل بیماری قلبی و مشکلات زیاد استعفا داد و تا پیش از مطرح شدن گزینه شهرداری تهران در مناصبی چون مشاور رئیسجمهور و سرپرست وزارت علوم و تحقیقات و فنآوری انتخاب شد. حالا نجفی که بسیاری گمان میکردند قرار است به عنوان رئیس دفتر رئیسجمهور انتخاب شود بعد از رایزنیهای متعدد به شهرداری پایتخت رسید که میراثدار مشکلات فراوانی است. مهمترین مشکل تراکمهای بیرویه فروخته شده در این سالها و بدهی گستردهای است که شهرداری بابت پروژههای شهری به پیمانکاران دارد. باید دید این بار نجفی چقدر میتواند در این سمت باقی بماند.»
انتهای پیام
نظرات