به گزارش ایسنا،کمالالدین جاننثارT یکم اسفندماه سال 1330 در شهر زنجان به دنیا آمد. پس از چند سال پدرش را از دست داد و مسئولیت زندگی بر دوش مادرش افتاد. زندگی با فراز و نشیبهایش سپری میشد. کمال در سن هفت سالگی راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی و دبیرستان را در دبستان هنر شهر زنجان به پایان رساند و توانست در رشته ریاضی موفق به اخذ دیپلم شود.
پس از گذراندن مقطع دبیرستان، کمالالدین بزرگ شده بود و احساس مسئولیت میکرد و نمیخواست دیگر سربار مادر باشد، در نتیجه در فصل تابستان در یک داروخانه و دیگر مشاغل عمومی مشغول به کار شد تا مخارج تحصیل خود را فراهم کند، پس از اتمام تحصیلات به خدمت سربازی رفت و بعد از اتمام سربازی به استخدام اداره دامپزشکی در آمد.
در آن ایام محل کارش در تهران بود که مصادف با شروع مبارزات مخفی او که با عدهای از جوانان متدین و مبارز در تهران بود جلسات بهصورت مخفیانه برگزار میشد که بیشتر جنبه خودسازی و خودآگاهی داشت.
کمالالدین بین سالهای ۵۴ تا ۵۶ در اداره کشاورزی تهران مشغول فعالیت بود و در سال ۵۶ در شهر زنجان به همراه عدهای از برادران اقدام به اجرای نمایشنامههای مذهبی که از جمله آنها بلال بود، کرد که در شرایط خفقان به طور مخفی برای افراد حقجو اجرا میشد و در زمان حکومت بختیار به طور علنی در سالن آموزش و پرورش به اجرا درآمد که در آن زمان به مدت ۱۰ روز به معرض نمایش گذاشته شد.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تظاهراتها شرکت و کارهای مشکل و خطرناک را بر عهده میگرفت که از جمله آنها عقب کشیدن مجروحین به پشت صحنه نبرد بود. اولین اسلحهای که در شبهای پیروزی انقلاب در شهر زنجان بیرون آورده شد به وسیله او و عدهای از دوستان وی بود که در خیابانها و گذرگاهها به پاسداری میپرداختند.
در روزهای بیست و دوم و بیست و سوم بهمن سال ۵۷ به کمک برادران مبارز که در تهران درگیری را شروع کرده بودند شتافت و بعد از اینکه پیروزی نسبی در تهران حاکم شد به زنجان برگشت و مسئولیت حفاظت تلمبهخانه زنجان را با عدهای از برادران به عهده گرفتند، به طوری که شبها را در تلمبهخانه به پاسداری پرداخته و روزها به سرکار خویش یعنی اداره کشاورزی میرفت.
کمالالدین پس از پیروزی انقلاب در اسفندماه ۵۷ ازدواج کرد و این ازدواج به قدری ساده بود که میتوان گفت با یک شبنشینی دوستانه هیچ فرقی نداشت. زمانی که به پاوه حمله شد عدهای از مردم زنجان جهت کمکرسانی به کردستان اعزام شدند که حاج کمال نیز یکی از همین افراد بود.
در سال ۵۸ با دستور تاریخی حضرت امام مبنی بر تشکیل نهاد انقلابی جهادسازندگی، کمالالدین از جمله افرادی بود که در تشکیل و سازماندهی جهاد زنجان پیشقدم شد و فعالیتهای چشمگیری انجام داد.
در سال ۵۹ با شروع جنگ تحمیلی حاج کمال صاحب اولین فرزند خود شد و هنوز دو روز از تولد فرزندش نگذشته بود که یک گروه از برداران جهادی به عنوان کمک به برادران سپاه پاسداران منطقه قیدار رفتند و به مدت یک ماه در آن منطقه مستقر بودند که از اسلام و انقلاب اسلامی پاسداری کنند. پس از یک ماه به زنجان برگشت و به همراه اولین گروه بسیجیها که به جبهه اعزام شدند به جبهه سومار رفت و ۴۰ روز در آنجا ماند.
در پاییز سال ۱۳۶۰ جهادسازندگی زنجان پشتیبانی و مهندسی منطقه عملیاتی (میمک) را به عهده گرفت و کاروانی از برادران جهاد به سرپرستی حاج کمالالدین جاننثار رهسپار ایلام شد.
عملیاتها پشت سرهم انجام میشد و حاج کمال در تمام عملیاتها شرکت فعالانهای داشت تا اینکه دستور بازسازی مناطق جنگزده از طرف مسئولان صادر شد و در این میان بازسازی مهران به استان زنجان سپرده شد.
حاج کمال دقیقا یک سال در منطقه دشت عباس بود و مسئولیت تدارکات ستاد بازسازی شهرهای خرمآباد، یزد و ستادهای دیگری که در منطقه بودند را بر عهده داشت که در این میان عملیاتهای والفجر شروع شد و حاج کمال در والفجر مقدماتی شرکت داشت.
در عملیات محرم با ۹ نفر از جهادگران نگهداری و تثبیت یک محور را بر عهده گرفتند که این ماموریت را به نحو احسن به انجام رساندند.
کمالالدین به عنوان مسئول پشتیبانی جنگ جهاد در سقز مشغول فعالیت بود و روز به روز چهره بارز حاج کمال برای همگان آشکار شد تا اینکه او را به عنوان مسئول پشتیبانی جنگ جهاد استان زنجان انتخاب کردند. در همان روزها بود که عملیات خیبر طراحی و به مرحله اجرا درآمد.
در این عملیات اکیپ پشتیبانی و مهندسی جهاد زنجان از سقز به طرف منطقه خیبر حرکت کرد.
جاده سیدالشهدا که به طول ۱۴ کیلومتر در دل باتلاق هورالهویزه تا جزایر مجنون کشیده شد توسط پشتیبانیهای جنگ جهاد چند استان انجام شد که یکی از آنها پشتیبانی جنگ جهاد استان زنجان به سرپرستی کمالالدین بود. در طی اجرای این طرح از ناحیه سر زخمی شد ولی به علت مسئولیت مهماش در قبال جنگ با همان سر پانسمان شده در منطقه ماند و مشتاقانه فعالیت کرد.
جهادگر خستگیناپذیر کمالالدین جاننثار نمونه ایثار و فداکاری که بعد از هفت سال تلاش خستگیناپذیر در جهت تحقق اهداف راستین انقلاب اسلامی در منطقه عملیاتی والفجر ۹ بعد از تشکیل شورای عالی پشتیبانی جنگ در استان که وی نیز دبیر شورای عالی پشتیبانی جنگ بود برای بررسی گردانهای سپاه و جهاد به همراه یکی از سرداران رشید سپاه پاسداران به نام شهید احمد یوسفی به منطقه میرود که مورد اصابت خمپاره دشمن بعثی قرار میگیرد و به شهادت میرسد.
انتهای پیام
نظرات